کدام «ما»؟
روزنامه شرق نوشت:
احتمالا آخرین چیزی که در میانه بلوا اهمیت دارد، صحبتهایی از جنس همین چیزهایی است که من دارم سعی میکنم بنویسم. در میانه بلوا، عموما با تقسیمبندی رادیکالشده «آدمها» حول محور دعاوی حقیقتی سروکار داریم که «گفتوگو را بیفایده میدانند» و میخواهند مشکل خودشان را در خیابان حل کنند. طرفین بلوا «سکوت» یا «بیطرفی» را نمیپسندند. از نظر آنها، ساکتان بلوا یا آنهایی که بیطرف هستند، در زمره سیاهه نیروی دشمنانشان به حساب میآیند. اما هنوز چیزی نابخشودنیتر از «سکوت» یا «بیطرفی» برای آنها وجود دارد. من، در طول بلوا و بهویژه در این نوشته بنا دارم در همینجا، یعنی در جایگاه نفرینشده کسانی که میخواهند «در بالای بلوا» قرار بگیرند، بایستم. سعی میکنم در فرصت اندک مانهایمی کوتاهی که به دست آوردهام، از جایی در بالا یا بیرون از بلوا به مسائلی که فکر میکنم برای فهمیدن آنچه در خیابان در حال رخدادن است نیاز داریم، بپردازم. آن سکوی کوتاه و لرزانی که برای قرارگرفتن در بالا یا بیرون از بلوا از آن استفاده میکنم چیزی نیست جز برابرنهاد دوست-دشمن، به عنوان بنمایه اصلی سیاست در یک چشمانداز دولتپایه از هستیشناسی سیاسی. از پیش میدانم که ممکن است بعضی علاقه داشته باشند این مسئله را تکرار کنند که برابرنهاد دوست-دشمن، چه در روایت اشمیتی و چه در نسخه تعدیلشده آن در رویکرد شانتال موف، برای مطالعه درباره ایران مناسب نیست. میدانم که برخی معتقد هستند ما هنوز فاقد چیزی به نام دولت ملی، آنطور که در تاریخ غرب اتفاق افتاده، هستیم و از این جهت این دسته از مفاهیم را برای مطالعه درباره ایران نادرست میدانند و بعضی هم هستند که احساس میکنند استفاده از این چشماندازهای هستیشناسانه در سیاست ممکن است هر مطالعهای را به آفت دولتگرایی رادیکالی که نافی اهمیت مردم و کارگزاری آنها در سیاست است، دچار کرده و روایتی تکبعدی از موضوع مورد مطالعه را فراهم آورد. با وجود این، ما در یک وضعیت مدرن، ناگزیر با اشکال متنوعی از تحقق ایده دولت مدرن، بهعنوان قدرت متمرکز مشروع مداخلهگر در حوزههای خصوصی و عمومی برای تولید شهروند از رعیت سروکار داریم و نمیتوانیم بگوییم که در این وضعیت مدرن، نوعی نظام سیاسی غیرمدرن ممکن است وجود داشته باشد؛ هرچند این شکل خاص از ظهور دولت مدرن ممکن است تاریخ، مبانی و نهادهای ویژه خودش را داشته و در صورت، با خواهران و برادران غربی خود متفاوت باشد.
ما، دوستان، در مقابل آنها، دشمنان: یک ملاحظه مختصر
در هستیشناسیهای دولتپایه، عموما دولت یک هستی بالای جامعه و مناسبات حاکم بر آن است. این هستی، اصالت بنیادین دارد و به لحاظ سیاسی هر چیز یا هرکس، یعنی هر هستنده دیگری، به اعتبار نسبتی که با آن برقرار میکند، از معنا برخوردار میشود: دولت نه یک نام، بلکه مرجع نامیدن است. در این دسته از هستیشناسیها عموما سیاست رابطه میان هستیهای برابر با هم است و هر رابطه یا نسبتی در زندگی سیاسی عرض بر رابطه این هستیهای اصیل به حساب میآید. در این معنا سیاست چیزی جز کار دولت نیست. از این قرار هستیشناسیهای دولتپایه از سازوکار نامگذاری ما در مقابل آنها نیرو میگیرند.
به بیان روشنتر در اینجا حدود دولت، چیزی نیست جز حدود ما در مقابل دیگران یا آنها که شامل هر هستنده بیرون از حدود دولت میشود. در این دسته از هستیشناسیها به شکل بنیادینی با دوستـدشمن در سیاست سروکار داریم. اینطور به نظر میرسد که برای این هستیشناسیها، جوهره امر سیاسی بر یک آنتاگونیسم عینی میان «ما» و «آنها»یِ غیر از ما بنیان گذاشته شده است؛ آنتاگونیسمی که بر اساس آن، دولت تنها در جایی امکان وجودداشتن دارد که یک برابرنهاد انضمامی دوستـدشمن وجود داشته باشد؛ جایی که عدهای از مردم ساکن در یک محدوده جغرافیایی، حاضر باشند با عدهای دیگر وارد جدالی بر پایه هویت شوند؛ هویتی که به واسطه در دولت بودنشان برایشان فراهم شده است. درواقع، ذات امر سیاسی و لحظه آغازِ به هستی درآمدن چیزی به نام دولت، همراه با یک نامگذاری هویتبخش است. این نامگذاری، هرکدام از اعضای یک دولت را به چیزی فهمپذیر در یک مطالعه سیاسی تبدیل میکند و به این ترتیب، دولت در مقام موجودی قرار میگیرد که به زندگی اعضایش معنا میدهد. درواقع این دولت است که به چیستی زندگی اعضایش معنایی مشخص میدهد. در چیزی که ممکن است بهعنوان نظریه دولت اشمیت بنامیم، هر عضو، یا اگر علاقهمند باشید شهروند، یک سرباز وضعیت استثناست؛ سربازی که در مقابل فراخوانی دولت همه وفاداریهای اجتماعی، اخلاقی و سیاسیاش را رها کرده و به مبارزه برای حفظ «تمامیتی» میپردازد که معنای زندگیاش را از او گرفته است. به این ترتیب «تمایز ویژه سیاسی که اعمال و انگیزههای سیاسی را بتوان به آن فروکاست، تمایز میان دوست و دشمن است. این یک تعریف در مقام معیار و نه یک تعریف جامع یا یک نشانگر محتوای بنیادین به دست ما میدهد» (اشمیت،1392: 55). این دسته از هستیشناسیها عموما دو صورت پیدا میکنند؛ آنهایی که دوستی و دشمنی را به کثرت درون یک واحد سیاسی تسری میدهند و تلاش میکنند تا به اعتبار آن تکینگی نیروهای درون واحد سیاسی را از بین برده و امر داخلی را یکشکل و یکپارچه کنند و آنهایی که ضمن بهرسمیتشناختن کثرت در داخل واحد سیاسی، آن را بهعنوان وحدتی متکثر صورتبندی کنند. این صورت دوم از هستیشناسیهای دولتپایه، همواره با پرسش درباره حدود برابرنهاد دوست-دشمن مواجه هستند. این پرسش در نظریههای دموکراسی رادیکال که عموما به نام شانتال موف شناخته میشوند، در قالب پرسش از حد تساهل ظاهر شده است. دغدغه اصلی این صورت تعدیلیافته از آنتاگونیسم هستیشناسانه، داخلیکردن آنتاگونیسم، خنثیسازی آن در قالب نوعی آگونیسم، دشمنی دوستانه و دفاع از تکثر در داخل واحد سیاسی است.
در واقع موف با تأکید بر ضرورت تخاصم و حفظ آن بهعنوان یک اصل دموکراتیک و بازگرداندن آن به نظریههای لیبرالدموکراتیک، این مسئله را در مرکز توجه قرار میدهد که «مسئله اساسی برای سیاستهای دموکراتیک چگونگی دستیافتن به توافق عقلانی، توافقی که دربرگیرنده طردکردن نباشد، نیست؛ توافقی که نیازمند برساختن «ما»یی بدون «آن»های در مقابلش است، شاهکاری غیرممکن است، چراکه -همانطور که دیدیم- شرط برساختن یک «ما» [ناگزیر از] برساختن «آنها»ست. در عوض مسئله اصلی برای سیاست دموکراتیک چگونگی دایرکردن این تمایز «ما»-«آنها» متناسب با کثرتگراییست» (Barrett, 1991:236). در این دسته از هستیشناسیها، ما، امری داخلی و متشکل از تکنیگیهای به رسمیت شناختهشده توسط یک قانون واحد است. قانونی که نه برای حذف تکثر، بلکه حفظ و تقویت امکان ظهور تکینگیهای جدید، در محدوده یک قانون مشترک، در یک واحد سرزمینی مشترک تنظیم شده است؛ واحد متکثر. این واحد متکثر، مستلزم تصور نوعی رابطه دوسویه میان جامعه و دولت است. هر بار یکی از طرفین این رابطه تعادلی را که مقوم این تکثر است از میان ببرد، با ظهور یکجور وضع استثنائی روبهرو خواهیم شد؛ وضعیتی که در آن تمامیت یک واحد سیاسی به مخاطره میافتد.
ما و آنها؛ روایت یک بلوای خیابانی
اگر مقدمات نظری ذکرشده در بالا را در نظر بگیریم، میتوانیم اینطور ادعا کنیم که مشکل اساسی سیاست در ایران معاصر، بهطورکلی و آنچه در چند روز اخیر در خیابانهای ایران جریان دارد، ناشی از سردرگمی تاریخی ما درباره مسائل مربوط به الزامات ناشی از برابرنهاد دوست-دشمن بهعنوان مبنای هستیشناختی دولت در جهان مدرن است. این سردرگمی هم در طرف جامعه و هم در طرف دولت، به یک اندازه، دردنشان سیاست در ایران معاصر، از سالهای شکلگیری انقلاب مشروطه تا سالها پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به حساب میآید. در حضور این سردرگمی، هر مطالبهای به نوعی دشمنی میان مردم با حکومت تبدیل شده و تخاصم آنتاگونیستی دوست-دشمن را به امری داخلی تبدیل میکند. تحت تأثیر همین داخلیشدن تخاصم آنتاگونیستی، مطالبات مشخص سیاسی-اجتماعی، در کوتاهمدت به بحرانهای امنیتی تبدیل میشوند. در همین وضعیت است که دولت همواره اجرای تام و تمام قانون را به بهانه وضعیت استثنائی معلق کرده و به «کنترل» همه ساحتهای اجتماعی میپردازد. در این وضع استثنائی و در شرایطی که نیروهای اجتماعی فاقد سازماندهی معنادار نیندیشیده در شیوههای زندگی و ارزشهای فرهنگی هستند، یکجور یکپارچگی مصنوعی در سایه امتیازاتی که بعضا همراهی با دولت برای بخشی از جامعه دارد، یا ترس از مواجهه با قوه قاهره دولت در بخشی از جامعه جریان پیدا کرده و در عرصه نحیف خصوصی افراد حاضر در جامعه به حیات خود ادامه میدهد. این «کثرتِ در حجاب» خود را در قالب موسیقی زیرزمینی، سینمای زیرزمینی، کتابها، ادبیات و انتشارات زیرزمینی و شکلهای متکثر از مراودات اجتماعی در غیاب دولت که ضرورتا در حوزه خصوصی اتفاق نمیافتند، نشان میدهد. این در حجاب بودن کثرتی که از آن صحبت میکنیم برای دولت از یک منظر بنیادین خطرناک است، چراکه کثرتی است که نه در دولت، یعنی نه ذیل قوانینی که حیات آن را تضمین میکند، بلکه در «نهها و نخواستنهای» متکثر زندگی در حجابِ اعضای جامعه به وحدت میرسد.
این وحدت سلبی، نیروی ویرانگر خشنی را درست در پیشگاه دولت و قوانینش ایجاد میکند که گاه، مانند نیروهای رهانشده در لایههای زمین، خودش را به صورت انفجارهای سهمگین اجتماعی در قالب شورشهای اجتماعی کور، علیه تمامیت دولت نشان داده و خیابان را به عرصه آشوب داخلی تبدیل میکند. جدالی که در دو طرف آن گروههایی متخاصم قرار میگیرند که هیچکدام در پی پایاندادن به وضع استثنائی یا بازگرداندن قانون مستقر نیست، بلکه هرکدام صرفا به دنبال حذف دیگری، در چشماندازی مبهم از آیندهای است که به لحاظ سیاسی برای هر دو طرف مخاصمه به یک اندازه خطرناک است. آنچه این مشکلات ناشی از این سردرگمی را حل میکند، چیزی نیست جز تلاش طرفین تخاصم برای بهرسمیتشناختن دیگری بهعنوان یکی از طرفین اگونیسمی داخلی که به آنها اجازه میدهد دوستانه، دشمنی کنند. انجامدادن این کار، بیش از هر چیز بر عهده دولت است. تنها با مرتفعکردن این سردرگمی است که در مباحثات و منازعات داخلی میتوان امیدوار بود دست دشمن خارجی برای رادیکالکردن مطالبات دوستان از دوستان کوتاه شده و حاشیه امن مناسبی برای ناکامگذاشتن اراده خارجیها، اعم از دولتهای خارجی متخاصم و مخالفان سیاسی خارجنشین برای ما، در مقام یک واحد متکثر فراهم شود.
منابع:
1. اشمیت، کارل (1392) مفهوم امر سیاسی، سهیل صفاری، چاپ اول. نشر نگاه معاصر: تهران.
2. Barrett, Michèle(1991) Ideology, Politics,
Hegemony: FromGramsci to Laclau and Mouffe, Michigan Quarterly Review 30, 1991, pp. 231-58.
* دانشآموخته دکتری تخصصی علوم سیاسی دانشگاه تهران
انتهای پیام