خرید تور تابستان

آیا رفتار وزیر جهاد روحانی با پیرمرد طبسی بد بود؟

جهان نیوز که یکی از سایت های نزدیک به جریان ارزشی محسوب می‌شود به بهانه انتشار ویدیویی جدید از پیرمرد طبسی این بار با صولت مرتضوی مطلبی تحت عنوان «تفاوت وزیر روحانی با وزیر رئیسی» را کار کرده است.

در متن این خبر آمده است: فیلمی از خب خب‌های تمسخر آمیز وزیر روحانی تا چشم چشم‌های وزیر رئیسی را می بینید.

اما در ادامه متن دو مصاحبه با پیرمرد طبسی را می‌خوانید که در سال ۹۷ چند روز بعد از همان ویدیو منتشر شده و دیگری چند روز پیش

وزیر جهاد کشاورزی در سومین روز سفرش به استان خراسان جنوبی با کشاورز طبسی روبرو شد و حرف‌هایی که پیرمرد درباره قیمت گوجه فرنگی و وضعیت کشور به وزیر می‌گوید حالا بازتاب گسترده‌ای یافته است.

به گزارش ایرنا، ‘محمود حجتی’ را دیگر خیلی‌ها می‌شناسند از مردم و مسئولانی که در دولت‌ها و از جریان‌های سیاسی مختلف با او کار کرده اند؛ وزیری مشهور به جهادی بودن، آشنا به بخش کشاورزی، باتجربه، پرکار و از جمله دولتمردانی است که از رفتن به میان مردم ابایی ندارد.

واقعیت این است وقتی رویداد خاصی در سفر یکی از مسئولان به مناطق مختلف کشور حاشیه ساز می‌شود عادت داریم از جنبه منفی به آن نگاه کنیم و به قول معروف ‘نیمه خالی لیوان را ببینیم’.

آنچه در آخرین روز سفر پرکار حجتی به استان مرزی خراسان جنوبی که قطب تولید محصولاتی، چون زرشک، عناب، زعفران و انار در ایران است، گذشت جنبه‌های مثبتی هم دارد و همان است که می‌گوییم مدیر در نظام جمهوری اسلامی باید مردمی باشد، صبور باشد، حرف مردم و جامعه هدف خود را بشنود و مهمتر اینکه عصبانی نشود و زود واکنش نشان ندهد.

ما در فیلم‌هایی که از گفت و گوی کشاورز طبسی با وزیر جهاد کشاورزی در فضای مجازی منتشر شده است این خصوصیات را می‌بینیم و اگر غیر از این بود حتما فیلم واکنش را هم تهیه و پخش می‌کردند.

یادمان هم باشد کلیپ‌ها و فیلم‌ها بخشی از یک واقعه را نشان می‌دهند و مقدمه و موخره را تصویربردار به ما تحویل نمی‌دهد.

اما ماجرا چه بود؟
وزیر جهاد کشاورزی جمعه هجدهم آبان وارد خراسان جنوبی شد و پس از حضور در هفت شهرستان استان روز یکشنبه در سومین و آخرین روز سفرش در طبس حضور داشت و علاوه بر افتتاح طرح تسطیح ۸۰۰ هکتار اراضی کشاورزی از کارخانه تولیدات عرقیات گیاهی در شهرک صنعتی طبس بازدید کرد.

محمود حجتی با همراهان و مسئولان محلی از مرحله نهایی این کارخانه بازدید می‌کردند که پیرمردی به آن‌ها نزدیک شد و پس از سلام از وزیر اجازه صحبت کردن خواست.

این در حالی است که وزیر در روستای تشکانان از توابع شهرستان طبس نیز با کشاورزان و دامدارانی که بدون اطلاع قبلی درخواست‌های خود را مطرح کردند، دیدار کرد و دستور رسیدگی داد؛ همچنین در جلسه جمع بندی سفر خود به خراسان جنوبی نیز به همه مسئولان حاضر از مقامات کشوری، استانی و محلی گفت که خواسته‌های خود را مطرح کنند.

پس از پایان این جلسه نیز با اینکه دقایقی بعد پرواز داشت، باز هم به درد دل کشاورزان و دامدارانی که آمده بودند، گوش سپرد.

همان گونه که در کلیپ منتشر شده مشاهده می‌شود، وزیر جهاد کشاورزی به تمام حرف‌های پیرمرد طبسی گوش داد، اما این کشاورز پس از پایان سخنش نماند تا پاسخی بگیرد.

او با خواندن دو بیت شعر با لهجه محلی و این جمله که «خودتان می‌دانید و مملکت تان خداحافظ» از آنجا رفت.

حجتی که به دلیل لهجه محلی کشاورز طبس، دقیق متوجه حرف هایش نشده بود از مسئولان محلی سئوال کرد که منظور ایشان چه بود و همراهان گفتند این پیرمرد از وضعیت گرانی و اقتصاد گله کرد.

وزیر رو به معاون خود کرد و گفت: «بدو» و دوباره تاکید کرد «بدو برو ببین مشکلش چیست».

خبرنگار ما در طبس پس از انتشار این کلیپ در فضای مجازی و تفسیر‌های گوناگون از این ماجرا، پی این پیرمرد گشت و با او گفتگو کرد.

آدرسش را از اهالی منطقه پرسیدم تا بالاخره به خانه اش رسیدم، خانه‌ای که دیواری برای حیاط نداشت.

مرد کشاورز اهل منطقه دیهشک طبس، مرا به خانه اش دعوت کرد؛ رادیو ضبط قدیمی، بخاری کوچک، دو مبل رنگ و رو رفته، پشتی‌های کوچک و قدیمی و پرده‌های سفیدی که ساده و کوتاه روی پنجره نصب شده بود و گربه‌ای که مدام اصرار داشت وارد خانه شود، خودنمایی می‌کرد.

او خود را میرزاعلی شجاعی متولد ۱۳۱۲ و صاحب ۹ فرزند معرفی کرد و گفت: من آقای وزیر را نمی‌شناختم گاهی تصویرش را در تلویزیون نشان می‌داد، از روی شباهت او را شناختم رفتم خدمت ایشان، سلام کردم که جوابم را دادند و گفتم می‌خواهم یک کلام با شما صحبت کنم اجازه می‌دهید یا نه؟ آقای وزیر گفتند هرچه می‌خواهی بگو.

وی ادامه داد: گفتم یک عدد گوجه فرنگی در مملکت هفتصد تومان شده و بعد این شعر را خواندم که «روزگار است هر روز بدتر می‌بینم/ این جهان را پر از خوف و خطر می‌بینم/ دختران را همه جنگ است با مادر/ پسران را به بدخواه پدر می‌بینم» و بعد گفتم خودتان می‌دانید و مملکتتان، دست بر شانه ایشان زدم و گفتم خداحافظ و سپس از آنجا رفتم.

میرزاعلی گفت: پس از اینکه رفتم هنوز دور نشده بودم که هدیه‌ای از سمت وزیر برای من آوردند.

وقتی درباره محتوای هدیه سئوال کردم، گفت: اگر برگ گلی از سمت دوست باشد یک دنیا برایم ارزش دارد.

پیرمرد طبسی ادامه داد: خدا خیرش دهد وزیر آدم خوبی بود، اگر آدم خوبی نمی‌بود، نمی‌ایستاد که من صحبت کنم یا صحبتم را تمام کنم یا این که دستم را به شانه اش بزنم.

وی درباره علت این کار خود توضیح داد: من از حضور وزیر بی اطلاع بودم و برای انجام کاری به شهرک صنعتی رفته بودم که شنیدم وزیر جهاد آمدند.

میرزاعلی گفت: دیدم خُلق مردم از گرانی‌ها تنگ است و وقتی خلق شما تنگ باشد بدانید که خلق دیگران هم تنگ است، مسئولین باید بر خرید و فروش نظارت دقیق کنند و مردم را وانگذارند؛ «ای خدا مگذار کار من به من/ گر گذاری وای بر احوال من».

او، اما ۲ گاو شیرده دارد و اضافه می‌کند: این ۲ گاو ۱۵ کیلو شیر می‌دهند و مردم برای خرید آن صف می‌کشند برخی می‌گویند چرا گران نمی‌کنی وقتی همه جا گران شده و من پاسخ می‌دهم من برکت آن را از خدا می‌گیرم.

پیرمرد طبسی می‌گوید: اگر تمام دنیا را داشته باشید عاقبت آن مرگ است، اگر خوراک به اندازه کف دست و نصف آن باشد و اگر تن سالم و بی نیاز از دارو و دوا باشد، کافی است و بدانید حاجت خود را از خدا گرفتید.

وی در پاسخ به سئوالم که زیر پوشش نهاد‌های حمایتی هستید گفت: زیر پوشش کمیته امام (ره) و حتی بیمه نیستم؛ ما این چهار روزی که زنده هستیم به قناعت زندگی می‌کنیم.

صحبت‌های من و میرزاعلی که به پایان رسید ظرف میوه‌ای آورد؛ به پیرمرد طبسی گفتم آیا می‌دانید که معروف شده اید و او گفت: خدا کند که این حرف من به نفع همه مردم و جوانان تمام شود و هرچه خدا بخواهد همان می‌شود.

او در پایان گفت: شما جوانید، ممکن است رودربایستی کنید، اما من به راحتی آمدم و حرفم را زدم؛ به همین سادگی.


محمود‭ ‬حجتی، وزیر وقت کشاوری، ‭ ‬20‭ ‬آبان‭ ‬97‭ ‬راهی‭ ‬طبس‭ ‬شد و خیلی‭ ‬اتفاقی‭ ‬رو‭ ‬در‭ ‬روی‭ ‬‮«‬کشاورز‭ ‬طبسی‮»‬‭ ‬قرار‭ ‬گرفت

به گزارش آفتاب یزد، میرزا علی می‌گوید: 

چند‭ ‬کارگر‭ ‬داشتم‭ ‬که‭ ‬روی‭ ‬زمین‭ ‬کار‭ ‬می‌کردند‭. ‬گفتند‭: ‬کیک‭ ‬و‭ ‬کلوچه‭ ‬نگیر،‭ ‬صبحانه‌ی‭ ‬ارزان‌تر‭ ‬بگیر‭. ‬مثلاً‭ ‬نان‭ ‬و‭ ‬پنیر‭ ‬و‭ ‬گوجه‭ ‬فرنگی‭.‬

راهی‭ ‬مغازه‭ ‬شدم،‭ ‬نان‭ ‬و‭ ‬پنیر‭ ‬گرفتم‭ ‬و‭ ‬کمی‭ ‬گوجه‭ ‬فرنگی‭. ‬گوجه‭ ‬فرنگی‌ها‭ ‬را‭ ‬شمردم‭ ‬دیدم‭ ‬شده‌اند‭ ‬به‭ ‬عبارتی؛‭ ‬دانه‌ای‭ ‬700‭ ‬تومان‭! ‬ناراحت‭ ‬شدم‭. ‬سر‭ ‬راه،‭ ‬وقتی‭ ‬صبحانه‌ی‭ ‬کارگرها‭ ‬را‭ ‬دادم‭ ‬دیدم‭ ‬شهرک‭(‬صنعتی‭) ‬شلوغ‭ ‬است‭. ‬پرسیدم‭ ‬چه‭ ‬خبر‭ ‬است؟‭ ‬گفتند‭ ‬آقای‭ ‬وزیر‭ ‬آمده‭ ‬برای‭ ‬افتتاح‭ ‬چند‭ ‬طرح‭ ‬و‭ ‬کارخانه‭. ‬من‭ ‬هم‭ ‬سر‭ ‬موتور‭ ‬را‭ ‬کج‭ ‬کردم‭ ‬و‭ ‬رفتم‭ ‬تا‭ ‬رسیدم‭ ‬به‭ ‬وزیر‭.‬

می‌گوید‭: ‬آقای‭ ‬حجتی‭ ‬را‭ ‬می‌شناختم،‭ ‬یعنی‭ ‬توی‭ ‬تلویزیون‭ ‬دیده‭ ‬بودمشان‭. ‬نزدیک‭ ‬رفتم‭ ‬و‭ ‬سلام‭ ‬کردم‭… ‬می‌خندد‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭: ‬حتما‭ ‬باقی‭ ‬ماجرا‭ ‬را‭ ‬خبر‭ ‬داری؟

می‌گوید‭: ‬بعدِ‭ ‬خداحافظی‭ ‬یکی‭ ‬دوان‭ ‬دوان‭ ‬آمد‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬کارت‭ ‬هدیه‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬داد‭ ‬کارت‭ ‬هدیه‌ی‭ ‬صدهزارتومانی‭!‬

می‌گوید‭: ‬من‭ ‬حرف‭ ‬بدی‭ ‬نزدم‭ ‬ولی‭ ‬تهِ‭ ‬ماجرا‭ ‬را‭ ‬عریان‭ ‬جلوی‭ ‬وزیر‭ ‬پهن‭ ‬کردم‭ ‬که‭ ‬ببیند‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬وقتی‭ ‬گوجه‭ ‬دانه‌ای‭ ‬700‭ ‬تومان‭ ‬است‭ ‬باقی‭ ‬ماجرا‭ ‬چگونه‭ ‬است‭…!‬

‮«‬میرزا‭ ‬علی‭ ‬شجاعی‮» ‬گفت‭: ‬‮«‬اگر‭ ‬بازهم‭ ‬با‭ ‬وزیر‭ ‬کشاورزی‭ ‬مواجه‭ ‬شوم‭ ‬می‌گویم‭: ‬‮«‬من‭ ‬گفتم‭ ‬ولی‭ ‬شما‭ ‬گوش‭ ‬نکردید‮» ‬‭ ‬و‭ ‬بازهم‭ ‬می‌گوید‭: ‬‮«‬خودتان‭ ‬می‌دانید‭ ‬و‭ ‬مملکت‭ ‬تان‮»‬‭ ‬و‭ ‬بازهم‭ ‬دست‭ ‬سر‭ ‬شانه‌ی‭ ‬او‭ ‬خواهم‭ ‬زد‭ ‬و‭ ‬خداحافظی‭ ‬کرده‭ ‬و‭ ‬نکرده‭ ‬راهم‭ ‬را‭ ‬می‌گیرم‭ ‬و‭ ‬می‌روم‭!‬

به‭ ‬او‭ ‬می‌گویم‭: ‬آقای‭ ‬وزیر‭! ‬من‭ ‬آن‭ ‬چه‭ ‬می‌بایست‭ ‬بگویم‭ ‬را‭ ‬گفتم‭ ‬ولی‭ ‬کسی‭ ‬گوش‭ ‬نکرد‭! ‬می‌گوید‭: ‬بازهم‭ ‬دست‭ ‬سر‭ ‬شانه‌ی‭ ‬او‭ ‬خواهم‭ ‬زد‭ ‬و‭ ‬بازهم‭ ‬خواهم‭ ‬گفت‭: ‬‮«‬خودتان‭ ‬می‌دانید‭ ‬و‭ ‬مملکت‭ ‬تان‭!‬‮»‬ میرزا‭ ‬علی‭ ‬سکوت‭ ‬می‌کند،‭ ‬با‭ ‬دو‭ ‬دست،‭ ‬صورتش‭ ‬را‭ ‬پنهان‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬چندبار‭ ‬پشت‭ ‬سر‭ ‬هم‭ ‬آه‭ ‬می‌کشد‭. ‬اصراری‭ ‬به‭ ‬ادامه‌ی‭ ‬گفتگو‭ ‬ندارم‭ ‬اما‭ ‬بعد‭ ‬اندکی‭ ‬سکوت‭ ‬ادامه‭ ‬می‌دهد‭: ‬کاش‭ ‬قدر‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬مردم‭ ‬را‭ ‬می‌دانستیم‭!‬

میرزا‭ ‬علی،‭ ‬بدون‭ ‬این‭ ‬که‭ ‬سوالی‭ ‬پرسیده‭ ‬شود‭ ‬می‌گوید‭: ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬سخت‭ ‬است،‭ ‬خیلی‭ ‬سخت‭ ‬است‭. ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬بلدی‭ ‬می‌خواهد،‭ ‬خیلی‭ ‬هم‭ ‬بلدی‭ ‬می‌خواهد‭.‬

وی ادامه می‌دهد: ‬برای‭ ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬باید‭ ‬از‭ ‬آدم‌هایی‭ ‬استفاده‭ ‬کرد‭ ‬که‭ ‬باتجربه‭ ‬و‭ ‬باشهامت‭ ‬باشند‭ ‬و‭ ‬چون‭ ‬بی‌تجربه‭ ‬و‭ ‬ترسو‭ ‬بودند‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬جا‭ ‬رسیدیم‭. ‬می‌گوید‭ (‬با‭ ‬همان‭ ‬لهجه‌ی‭ ‬شیرین‭ ‬طبسی‭ ‬و‭ ‬شاید‭ ‬دیهشکی‭): ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬تامین‭ ‬می‌خواهد،‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشی‭ ‬شکم‭ ‬مردم‭ ‬را‭ ‬سیر‭ ‬کنی،‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشی‭ ‬اجازه‭ ‬ندهی‭ ‬پدر‭ ‬و‭ ‬مادرها‭ ‬پیش‭ ‬اولادشان‭ ‬خجالت‭ ‬زده‭ ‬باشند،‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشی‭ ‬برای‭ ‬مردمان‭ ‬سرزمینت‭ ‬آسایش‭ ‬بیافرینی،‭ ‬ثروت‭ ‬نه،‭ ‬آسایش‭.‬

گرسنگی‭ ‬و‭ ‬اندوه‭ ‬پدر‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬را‭ ‬درآورده،‭ ‬کسی‭ ‬که‭ ‬می‌خواهد‭ ‬مملکت‭ ‬داری‭ ‬کند‭ ‬باید‭ ‬بلد‭ ‬باشد‭ ‬آسایش‭ ‬مردمان‭ ‬سرزمین‭ ‬خودش‭ ‬را‭ ‬تامین‭ ‬کند‭.‬

میرزاعلی‭ ‬با‭ ‬همان‭ ‬لحن‭ ‬و‭ ‬کلام‭ ‬ساده‭ ‬و‭ ‬شیرینی‭ ‬که‭ ‬دارد‭ ‬می‌گوید‭: ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬امام‭ ‬زمان‭ (‬عج‭) ‬است،‭ ‬اصلا‭ ‬همه‌ی‭ ‬امور‭ ‬این‭ ‬مملکت‭ ‬به‭ ‬دست‭ ‬امام‭ ‬زمان‭ (‬عج‭) ‬است‭ ‬اما‭ ‬الان‭ ‬که‭ ‬شمای‭ ‬مسئول‭ ‬قبول‭ ‬زحمت‭ ‬کرده‌ای‭ ‬باید‭ ‬برای‭ ‬رفاه‭ ‬و‭ ‬آسایش‭ ‬مردمان‭ ‬این‭ ‬سرزمین‭ ‬تلاش‭ ‬کنی‭. ‬تلاش‭ ‬به‭ ‬تنهایی‭ ‬کافی‭ ‬نیست‭ ‬اول‭ ‬باید‭ ‬تجربه‭ ‬کسب‭ ‬کنی‭ ‬و‭ ‬شهامت‭ ‬داشته‭ ‬باشی‭ ‬واگرنه‭ ‬کارها‭ ‬به‭ ‬سامان‭ ‬نخواهد‭ ‬شد‭.‬

می‌گوید‭: ‬دنیا‭ ‬روی‭ ‬سر‭ ‬آدم‌های‭ ‬خوب‭ ‬می‌چرخد،‭ ‬چه‭ ‬یکی‭ ‬چه‭ ‬همه‭. ‬می‌گوید‭: ‬مردم‭ ‬یک‭ ‬سرزمین‭ ‬وقتی‭ ‬برای‭ ‬معیشت‭ ‬به‭ ‬سختی‭ ‬افتادند‭ ‬یعنی‭ ‬یک‭ ‬جای‭ ‬کار‭ ‬می‌لنگد‭. ‬می‌گوید‭: ‬فرمان‭ ‬هدایت‭ ‬این‭ ‬ماشین‭ ‬را‭ ‬دست‭ ‬آدم‌های‭ ‬بی‌تجربه‌ی‭ ‬ترسو‭ ‬دادیم‭ ‬که‭ ‬این‭ ‬جوری‭ ‬شد‭.‬

دسته‭ ‬دسته‭ ‬شده‌ایم‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬اصلاً‭ ‬خوب‭ ‬نیست‭. ‬می‌گوید‭: ‬باید‭ ‬یکی‭ ‬بشویم‭ ‬و‭ ‬دست‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬هم‭ ‬برای‭ ‬آبادی‭ ‬خرابی‌ها‭ ‬و‭ ‬ترمیم‭ ‬ناهمواری‌ها‭ ‬تلاش‭ ‬کنیم‭. ‬می‌گوید‭: ‬از‭ ‬این‭ ‬که‭ ‬یک‭ ‬عده‭ ‬این‭ ‬طرف‭ ‬بایستند‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬عده‭ ‬آن‭ ‬طرف‭ ‬بیمناکم‭. ‬می‌گوید‭: ‬اول‭ ‬باید‭ ‬دل‌ها‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬هم‭ ‬نزدیک‭ ‬کنیم‭.‬

می‌پرسیم‭: ‬میرزاعلی‭! ‬چه‭ ‬شد‭ ‬که‭ ‬روزگارمان‭ ‬این‭ ‬گونه‭ ‬شد؟‭ ‬می‌گوید‭: ‬کور‭ ‬از‭ ‬بینا،‭ ‬بیناتر‭ ‬است‭ ‬چون‭ ‬بدون‭ ‬عصا‭ ‬حرکت‭ ‬نمی‌کند‭. ‬می‌گوید‭: ‬اول‭ ‬مسیر‭ ‬را‭ ‬بررسی‭ ‬می‌کند‭ ‬بعد‭ ‬قدم‭ ‬بر‭ ‬می‌دارد‭. ‬می‌گوید‭: ‬امور‭ ‬مملکت‭ ‬همان‭ ‬کوری‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬عصا‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬نداشته‭ ‬وگرنه‭ ‬به‭ ‬چاه‭ ‬نمی‌افتاد‭. ‬می‌گوید‭: ‬حواس‌مان‭ ‬جمع‭ ‬نبود‭ ‬که‭ ‬مملکت‭ ‬را‭ ‬انداختیم‭ ‬توی‭ ‬چاله‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬جان‭ ‬هم‭ ‬افتاده‭ ‬ایم‭. ‬می‌گوید‭: ‬قبل‭ ‬از‭ ‬هر‭ ‬کاری‭ ‬باید‭ ‬مملکت‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬چاله‭ ‬درآوریم‭. ‬می‌گوید‭: ‬قبلاً‭ ‬گفتم‭ ‬کسی‭ ‬گوش‭ ‬نکرد،‭ ‬حالا‭ ‬هم‭ ‬کسی‭ ‬گوش‭ ‬نخواهد‭ ‬کرد‭!‬

به‭ ‬میرزاعلی‭ ‬و‭ ‬می‌گویم‭: ‬میرزا‭ ‬علی‭! ‬اوضاع‭ ‬را‭ ‬چطور‭ ‬می‌بینی؟‭ ‬بالاخره‭ ‬که‭ ‬نمی‌شود‭ ‬اینگونه‭ ‬باقی‭ ‬بماند‭. ‬به‭ ‬نظرت‭ ‬خوب‭ ‬می‌شود؟

میرزا‭ ‬علی‭ ‬دیگر‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬نگاه‭ ‬نمی‌کند‭. ‬چشم‭ ‬می‌دوزد‭ ‬به‭ ‬خاک‭ ‬و‭ ‬همین‭ ‬دو‭ ‬کلمه‭ ‬را‭ ‬می‌گوید‭: ‬‮«‬هیهات،‭ ‬هیهات‭!‬‮»‬

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. تئاتر پوپولیسم دولت سیدابراهیم، ملت رو یاد تئاترهای شامورتی‌بازی احمدی‌نژاد میندازه..

    3
    1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا