اعتراض با شوخی و خنده ولی نه با اسلحه!
امینه شکرآمیز، خبرنگار سابق انصاف نیوز:
روشهای مسالمتآمیز اعتراض مثل راهپیمایی، تحصن و اعتصاب اهمیت ویژهٔ خود را دارند. اما با استفاده از روشهای خلاقانه مانند موسیقی، تئاتر خیابانی، نقاشی و شوخی میتوان تاثیر بیشتری گذاشت. شوخی مهم است؛ شوخیهای بسیار ولی بدون توهین. دیکتاتورها از شوخی متنفرند.
بیایید با هم یک بازی انجام دهیم که سردیا پوپویچ در سال ۲۰۱۵ آن را طراحی کرده است. اسم این بازی جذاب «پلیس قلابی» است!
فرض کنیم شما پلیس هستید. در یکی از روزهای پایانی شهریور ۱۴۰۱ دختری که او را «مهسا» مینامیم بهدنبال دستگیری توسط گشت ارشاد و بستری شدن در بیمارستان فوت کرده است. این اتفاق بهسرعت به همهٔ شبکههای اجتماعی درز پیدا کرده است. دقیقا مشخص نیست چه چیزی باعث مرگ مهسا شده است. ولی چون در ماههای قبل در فضای مجازی شاهد خشونت ماموران گشت ارشاد در برخورد با زنان بودهایم، مردم احتمال میدهند که مهسا توسط همین ماموران کشته شده است. هر کدام از شهروندان مانند میلیونها ایرانی دیگر وقتی درمورد این اتفاق فکر میکند احساس خشم، ترس، نگرانی و عدالتخواهی دارد و خواهان جنگ با شر و نابودی آن است. در چنین شرایطی مخالفان جمهوری اسلامی میدانند که یک فرصت طلایی به دست آوردهاند و میتوانند با آن هوادارن خود را برای برگزاری یک تظاهرات بزرگ بهمنظور مخالفت با نظام به خیابانها بیاورند.
فردای آن روز (یعنی روز تظاهرات) شما یونیفرم پلیس خود را پوشیدهاید و باتوم به دست آمادهٔ حفظ امنیت هستید. زمانی که به جلوی بیمارستانِ محل مرگ مهسا میرسید، بیش از ۱۰۰ نفر زن و مرد را مشاهده میکنید که در حال سر دادن شعارهای ضد حکومتی هستند. زنان روسریهای خود را آتش میزنند و مردان سطلهای زباله و بنرهای حکومتی را. آنها خیابان را بند آوردهاند و تابلوها را از جا میکنند. خیلی زود یک شورش تمامعیار شکل میگیرد.
اگر شما کاملا آموزشدیده باشید، به احتمال زیاد میدانید که چطور این جمعیت را متفرق کنید. شما یک مامور پلیس هستید و احتمالا برای چنین مواقعی آموزش لازم را دیدهاید. این کاری است که تمام پلیسهای دنیا انجام میدهند. شما به طرف جمعیت میروید، یک آرایش نظامی میگیرید و باتوم خود را به منظور ترساندن جمعیت تکانتکان میدهید.
شما به احتمال زیاد بهخاطر کاری که انجام میدهید احساس بد یا عذاب وجدان ندارید؛ چون فقط وظیفهٔ خود را انجام میدهید. شما فقط از خود و همکارانتان در برابر سنگهای معترضان یا هر وسیلهٔ دیگری که به طرف شما پرتاب میشود محافظت میکنید. این کار حدود یک یا دو ساعت زمان میبرد و بعد از آن حدود ۴۰ معترض بازداشت میشوند. حدود ۲۰ نفر از جمعیت هم مجروح میشوند و به بیمارستان میروند. باقی افراد هم فرار میکنند. شما به پایگاه نیروی انتظامی برمیگردید و با دوستان خود یک استکان چای میخورید. سپس استراحت میکنید و از کار خود راضی هستید.
این بازی سادهای بود. بیایید دوباره آن را تکرار کنیم.
الان روز تظاهرات است. شما به جلوی بیمارستانِ محل مرگ مهسا میرسید. بیش از ۱۰۰ نفر آنجا حضور دارند و علیه رفتارهای خشونتآمیز گشت ارشاد تجمع کردهاند. ولی آنها چیزی علیه حکومت نمیگویند. آنها فریادی نمیزنند و شعاری نمیدهند. زنان لباس مردانه پوشیدهاند و مردان لباس زنانه. زنان کلاههای مردانه به سر دارند و مردان شال یا روسری زنانه. این رفتارها شما را منزجر میکند. هیچ پلاکاردی در دستان آنها وجود ندارد. زوجها همدیگر را در آغوش گرفتهاند. هیچکس متوجه حضور شما نمیشود و همه مشغول کار خود هستند.
شما باید چکار کنید؟ به میان آنها بروید و جمعیت را متفرق کنید؟ جواب این است که شما نمیتوانید کار خاصی انجام دهید. به این خاطر که تظاهرکنندگان هیچ خلافی نکردهاند. هیچکجای قوانین نظام نیامده است که زنان نباید کتوشلوار بپوشند و مردان نباید دامن بپوشند. هیچکجای قوانین نظام نیامده است که زنان نباید برای پوشاندن موی سر خود از کلاه مردانه استفاده کنند و مردان نباید شال یا روسری صورتی سر کنند. اگر شما یک پلیس باشید، آموزشهای زیادی را برای مقابله با خشونت افراد دیدهاید؛ اما شما هیچ آموزشی برای مقابله با افرادی که کارهای خندهدار انجام میدهند ندیدهاید.
خشونت کار به جایی نمیبرد. شما میتوانید مخالف سرسخت خشونت در تمام اشکال آن باشید ولی با این حال وقتی اسلحهای در دست میگیرید، در نقطهٔ تاریکی از وجود خود این احساس را پیدا کنید که گویی هیچ چیزی وجود ندارد که نتوانید با آن مقابله کنید. نمونهای که مصداقی از این موضوع در ایرانِ امروز است، حملهٔ پزشکی به نام حمید قرهحسنلو به یک فرد از نیروهایی که «مدافع امنیت» نامیده شدهاند است که در نهایت جان باخته است. این در حالی است که حمید قرهحسنلو پزشک معروفی در کرج است که کارهای انساندوستانه و خیرخواهانهٔ زیادی از جمله مدرسهسازیهای متعدد، کمک به سیلزدگان و … را در کارنامهٔ خود دارد. نزدیکان این پزشک میگویند حتی تصور اینکه او کوچکترین آسیبی به کسی برساند برای آنها غیرممکن است.
مسلح شدن، انسان را تغییر میدهد. گاهی جنبشهایی که مسالمتآمیز شروع میشوند میتوانند در ادامه خشونتآمیز شوند. قبل از فرو رفتن در این تاریکی باید توجه کنیم که تحقیقات نشان میدهد اغلب معترضی که مسلح است ناکام میشود. در درگیریهای بین سالهای ۱۹۰۰ و ۲۰۰۶ در جهان، اعتراضات غیرخشونتآمیز تقریبا دو برابر بیشتر از اعتراضات خشونتآمیز موفق بوده است.
تجربهای که من در زمان دانشجویی در این زمینه داشتم برمیگردد به مهرماه ۱۳۹۰ در دانشگاه امیرکبیر. آمنه زنگنه دانشجوی کارشناسی ارشد پلیمر در حمام یکی از خوابگاههای دانشگاه در اثر استنشاق گاز ناشی از اسید دچار خفگی شد و درگذشت. در آن زمان همهٔ ما دانشجویان خشمگین و بهدنبال عدالتخواهی بودیم. چندین تجمع اعتراضی در دانشگاه شکل گرفت.
یکی از اعتراضاتی که برای مرگ همدانشگاهی خود شکل دادیم بهصورت اعتصاب غذا بود. در پنجمین روز از تجمعهای اعتراضی، اعتصاب غذا کردیم و غذای خود را برای شادی روح آمنه زنگنه خیرات کردیم. تراکتهایی را از روز قبل آماده کرده بودیم که در آن از دانشجویان دعوت میشد غذای امروزِ خود را خیرات کنند. این تراکتها را به دانشجویانی که در صفِ گرفتن غذا ایستاده بودند میدادیم. غذاها را در ظرفهای یکبار مصرف ریختیم و صفی طولانی از سلف تا یکی از درهای دانشگاه (درِ رشت) تشکیل دادیم. ظرفهای غذا را یکییکی دستبهدست میکردیم و از سمت سلف به سمت درِ دانشگاه میآوردیم. در نهایت کامیونی آمد و همهٔ غذاها را برای خیریه برد. ماموران حراست در اطراف ما پرسه میزدند ولی برخوردی با ما نمیکردند. در آن روز هیچکس بازداشت یا تعلیق نشد و هیچکس به کمیتهٔ انضباطی احضار نشد. کاری که کردیم بدون خشونت ولی تاثیرگذار بود؛ شاید خیلی بیشتر از سایر تجمعاتی که با شعار دادن و درگیری با ماموران حراست شکل داده بودیم. این تجمع خندهدار هم بود؛ شیوهٔ دستبهدست کردن غذا ما را یاد بازیهای دوران کودکی میانداخت. همین هم باعث شد حراست با دانشجویان هیچ برخوردی نداشته باشد.
مارک تواین -نویسندهٔ آمریکایی- میگوید «بشر بدون شک دارای یک سلاح کاملا موثر به نام خندیدن است. هیچ چیز نمیتواند در مقابل سلاح خندیدن تاب بیاورد». کارهای خندهدار و بدون خشونت باعث ریختن ترس و ایجاد اعتمادبهنفس میشود. همچنین به جذب بیشتر آدمهای جدید کمک میکند. به طنز گرفتن اتفاقات میتواند مخالفان را تحریک به انجام واکنشهای خامدستانه کند و باعث شود آنها اشتباهات بزرگی انجام دهند.
مثال دیگری که خوب است به آن بپردازیم ورود دو زن ایرانی به ورزشگاه در مرحلهٔ مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴ است؛ در مسابقهای که ایران به مصاف کرهٔ جنوبی میرفت. در آن زمان هنوز حضور زنان در ورزشگاهها میسر نشده بود. فاطمه اختصاری و شبنم کاظمی با لباسهایی که جنسیتشان را مخفی میکرد از مقابل ماموران حاضر در ورزشگاه عبور کردند و وارد استادیوم شدند. اما زمانی که بازی شروع شد، آنها پوشش مردانهٔ خود را کنار گذاشتند. برای همه آشکار شد که دو زن در استادیوم حضور دارند. آنها عکسهایی از خود بر روی سکوهای ورزشگاه گرفتند که بهسرعت در فضای مجازی انتشار پیدا کرد.
این اتفاق ابتدا مخالفان حضور زنان در ورزشگاه را در یک وضعیت دشوار قرار داد. حضور دو زن در ورزشگاه برای آنها یک باخت به حساب میآمد. پلیس میتوانست این دو زن را بازداشت کند ولی این کار باعث خشن جلوه داده شدن پلیس ایران در مقابل چشم جهانیان میشد و احتمال داشت با این کار تیم فوتبال ایران از جام جهانی محروم شود. یا اینکه میتوانست اجازه دهد این دو زن به تماشای بازی بپردازند و صحیح و سالم از ورزشگاه خارج شوند.
رفتار اعتراضی این دو زن ایرانی تبدیل به یک نماد شد. هرچند که کاری که آنها کرده بودند جای ستایش و تشویق نداشت ولی آنها در واقع قانونشکنی نکرده بودند. چون هیچ قانونی در کشور وجود ندارد که زنان نباید کتهای بلند مشکی و کلاههای پشمی بپوشند. آنها با این پوشش از جلوی چشمان ماموران عبور کرده بودند، پس این ماموران بودند که باید آنها را متوقف میکردند. امروز حضور زنان در ورزشگاهها میسر شده است (هرچند که هنوز محدودیتهایی دارد). شاید کاری که این دو زن در آن روز انجام دادند در نهایت تاثیری روی قانونی شدن حضور زنان در ورزشگاه نداشت، ولی حرکتی بدون خشونت و نمادین بود که بازتاب جهانی پیدا کرد.
حتی کوچکترین موجودات هم میتوانند جهان را تغییر دهند. به نظر میرسد تاریخ قصد داشته است به ما بگوید که قهرمانان ما باید افرادی مشهور، بزرگ و نابغه باشند. اما وقتی به برخی افراد که تاثیر فوقالعادهای روی جهان گذاشتهاند نگاه میکنیم، بسیاری از آنها این ویژگیها را ندارند. آنها بهعنوان افرادی معمولی و بیادعا شروع کردند، اما به دستاوردهایی استثنایی دست یافتند. ازجملهٔ این افراد ملاله یوسفزی -برندهٔ جایزهٔ صلح نوبل- است.
انتهای پیام
امید که راه روشن مسالمت، گذشت و روا داری به روی همگان باز شود. با درود و احترام بسیار برای نگارنده ی این نوشتار.
خانم شکرآمیز گویا توجه ندارید که مردم در حال حاضر فقط برای حجاب و گشت ارشاد معترض نیستند
خواسته های مردم از تعداد انگشتان دست و پا هم بیشتر است
مردم خواهان تغییرات عمده و کلی و تغییر سیستم حاکمیتی هستند
آیا برای این تغییر به این بزرگی طنز و جوک و شوخیو مسخره بازی جواب می دهد ؟؟
فقط یک سوال بپرسم، راهپیمایی سکوت ۸۸ رو یادتونه چه کردن؟ اونی که شما می فرمایید تو جایی جواب میده که همه چی آنرمال نباشه
اگر خیلی زودتر این حرفها رو زده بودین، یعنی زودتر از وقتی که دیر بشه، هم، متاسفانه کسی از جماعت معترضین بهشون گوش نمیداد. علت اینه که قدرت طلبان حاکم مردم رو انبان کینه کرده ن، انباری از نفرت.
متاسفانه مرگ مرگ مهسا کبریتی بود به این انبار نفرت.
قدرت پرستا خوب میدونن که با پر کردن مداوم این انبار نفرت و کینه، بهتر به مقصودشان میرسن.
کاش گوش شنوایی برای حرفای خوبتون بود. کاش…
بازی بیمزه ای بود. اصلا هم حال نداد در مملکتی که هر جایش سوگواریست.
آیا پیگیری کرده اید تاکنون چند طنز نویس زندان رفته و حبس های طولانی مدت گرفته اند؟
دیکتاتورها از شوخی و خنده متنفرند.
و مجلسیان هم که هر روز در حال کار سخت و طاقت فرسای وضع قانون جدید. مطمئن باش فردا برای سکوت هم مجلس جرم تعیین می کند.