این مناقشه را پایانی نیست مگر… | آذر منصوری
آذر منصوری در اعتماد نوشت:
قبل از مرگ مهسا اميني مناقشه بر سر پوشش اجباري به اوج خود رسيده بود. زماني كه مادري با چشماني گريان به ماموران گشت ارشاد التماس ميكرد كه دخترم بيمار است، او را نبريد و ويديوهايي كه از درگيري زنان با ماموران منتشر ميشد، به قدر كافي جامعه ايران را ملتهب كرده بود كه مرگ مهسا مانند جرقهاي اين آتشي كه ديگر زير خاكستر هم نبود را شعله ور سازد. پس از مرگ غمانگيز او كه همچنان ابهامات و سوالات بسياري پيرامون چگونگي جان باختن او بدون پاسخ مانده، جنبشي اعتراضي به شعار محوري « زن، زندگي، آزادي» شكل گرفت كه هرچند پس از چهار ماه قدري فروكش كرده است، اما به گفته بسياري از كارشناسان به دليل انباشتي از نارضايتيها شكاف روزافزون حاكميت – ملت زمينه شعلهور شدن مجدد آن وجود دارد؛ درست زماني كه خشم ناشي از نارضايتيها بر خشم معترضان غلبه پيدا كند. اميدوارم كه حاكميت به اقتضاي شرايط به چنان نگاه واقعبينانهاي از جامعه امروز ايران برسد كه تا دير نشده دست به اصلاحات جدي در ساختار حقيقي و حقوقي ايران بزند. هر چند آنچه از برخي تريبونهاي رسمي حاكميت شنيده ميشود، اميد به پذيرش چنين اصلاحاتي را روزبهروز ضعيفتر مينماياند. تريبونهايي كه حتي حاضر نيستند بر سر حداقليترين مطالبه اين جنبش يعني حق انتخاب پوشش زنان ايران نيز در رويهها و سياستگذاريهاي خود تجديدنظر كنند و همچنان اصرار دارند كه در بايد بر پاشنه قبلي بچرخد. بيتوجه به مرگ مهسا و بسياري از زنان و مردان جواني كه طي اين چهار ماه جان باختند. هنرمندان زني كه روسري از سر برداشتند احضار و بازداشت ميشوند و چه بسا براي آنها احكام سنگين عجيب و غريبي صادر ميشود كه هر ناظر بيطرف و منصفي را حيرتزده ميكند.
بدون توجه به آنكه حجاب يا پوشش زنان ايران برآيندي از عرف و هنجارهاي جامعه است و هيچ استاندارد تحميلي ديگري را نميپذيرد. تفاوتي هم نميكند كه اين تحميل با چه رويكردي از طرف حاكميت صورت پذيرد. اينجا مساله اساسي تحميل و اجبار بر نوع پوششي است كه مورد پذيرش جامعه مخاطب نيست. شايد لازم باشد يك بار ديگر روندي كه موجب شد شكلگيري مناقشه بر سر پوشش زنان ايران به اين نقطه برسد را مرور كنيم. از زماني كه قانون حجاب ذيل قانون مجازات اسلامي به تصويب رسيد بيش از چهار دهه ميگذرد. زماني كه اين قانون به تصويب رسيد، جمعي از زنان ايران كه اكثريت هم نبودند، مخالفت خود را با اين قانون به اشكال مختلف اعلام كردند. اما اقتضائات زمان و محيط در آن مقطع به گونهاي نبود كه مناقشهاي جدي بين حاكميت و زنان ايران شكل بگيرد. اما با گذشت زمان و از يك سو عدم توجه به تامين الزامات تساوي حقوق زنان و رفع تبعيضها و از سوي ديگر برخورد با زناني كه از نگاه كارگزاران نظام بدحجاب قلمداد ميشدند، اين مناقشه ابعاد وسيعتري به خود گرفت و اوج گرفتن آن از زماني بود كه گشتهاي ارشاد رسما مسووليت اين برخورد را به عهده گرفتند. در حالي كه راهحل ايجابي ميتوانست هم در كوتاهمدت و هم در بلندمدت تلاش حكمراني براي رفع تبعيض عليه زنان و برداشتن اجبار از پوشش تحميلي به آنها باشد. در حالي كه آنچه اتفاق افتاد حركت در جهت عكس اين رويه بود، يعني از يك طرف سطح دسترسي زنان به فرصتهاي برابر با رشد قابل قبولي مواجه نشد و چه بسا مقاومتهايي از نوع افزايش سقفهاي شيشهاي عليه آنها در ساختار حقيقي و حقوقي حكمراني تئوريزه شد و از طرف ديگر پوشش اجباري نيز ابعاد گستردهتري به خود گرفت. اين در حالي بود كه مقاومتهاي مدني در برابر اين اجبار هم روزبهروز جديتر ميشد. مقاومتي كه زمينه بروز يكي از جديترين شكافهاي بين حاكميت و ملت شد. طي اين سالها بارها و مكرر هشدار داده شد كه راهحل كوتاهمدت پر كردن اين شكاف جمع شدن گشتهاي ارشاد و برخوردهاي سلبي و قهري در مواجهه با پوشش زنان ايران است و راهحل بلندمدت تلاش جدي براي رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان، اما نه اين شد و نه آن. شكافي كه در بيرون از مرزهاي آتش تهيه ويرانيطلبان عليه ايران شد. در حالي كه پوشش جامعه ايران اعم از زنان و مردان در طول تاريخ همواره برآيندي از عرف و هنجارهاي جامعه بوده است. هنجارها و عرفي كه تحتتاثير عوامل متعدد شكل ميگيرند و نه با مهندسي فرهنگي و نه با اجبار و رفتارهاي سلبي و پليسي مسير خود را متوقف يا تغيير نميدهد. صداوسيما، سازمان تبليغات، حوزههاي علميه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، آموزشوپرورش و مجموعهاي از دستگاههاي شوراهاي عريض و طويل در كنار گشتهاي ارشاد بيش از چهار دهه است كه تا توانستند از محاسن حجاب اسلامي گفتهاند و در و ديوارهاي شهرها و روستاهاي ما اين نوع پوشش را تبليغ كردهاند. اما چرا اين مقاومت مدني تبديل به جنبش اعتراضي مهسا يا زن، زندگي و آزادي شد؟ چرا كار به جايي رسيد كه نسل جوان معترض اينبار حتي روسريها را سوزاندند؟ پاسخ به نظرم پيچيده نيست. اينها واكنشي است به مقاومت در برابر برداشتن سقفهاي شيشهاي تحميل پوشش به نام ديني كه آمد تا به انسان فارغ از زن يا مرد بودن آن كرامت بخشد و حتي در پذيرش آن تصريح بر «لااكراه في الدين» كرده است. آري اينچنين شد برادر همچنان بر شاخ نشستهايد و بن ميبريد
انتهای پیام