محمدعلی فروغی جمهوریت را ایرانی نمی دانست
هومان دوراندیش در عصرایران نوشت: محمدعلی فروغی (1321-1254) بهرغم اینکه در طول عمر خود مناصب سیاسی فراوانی را فراچنگ آورد (از نمایندگی و ریاست مجلس شورای ملی گرفته تا وزارتهای گوناگون و سه بار نخستوزیری و ریاست دیوان عالی کشور) ولی تعلقخاطر چندانی به قدرت نداشت و به لحاظ شخصیتی، فردی قدرتطلب نبود.
علاوه بر ویژگیهای شخصیتی، احتمالا علت اصلی بیاعتنایی فروغی به تصاحب قدرت سیاسی، تعلق خاطر ذاتی وی به عالم فرهنگ و اندیشه بود. دوگانۀ فرهنگ ـ سیاست در زندگی فروغی به گونهای بود که نظرکردگان در احوال و اقوال وی، آرای متفاوتی را درباره نسبت فروغی با سیاست بیان کردهاند.
برخی بر این باورند که اقامت دیرپا در سرای سیاست، فروغی را به سیاستمداری واقعگرا و پراگماتیست بدل کرده بود اما برخی نیز معتقدند که فروغی بیش از آنکه یک رجل سیاسی باشد، شخصی ادیب و فرهنگی بود که با زد و بندهای رایج در عالم سیاست میانهای نداشت. از این منظر، «او نه به اندازۀ کافی پرتحرک بود که دار و دسته و سرسپردگی مؤثر و گسترده گرد خود جمع آورد و نه آن قدر توانایی داشت که به پشتیبانی دوستان، پیروان یا طرفداران از خود، تداوم بخشد.»
فارغ از نحوۀ کنش سیلسی فروغی، تحلیل ماهیت این کنش و نسبت آن با بینش سیاسی وی نیز امر سهل و آسانی نیست. فروغی بیش از 10 سال (از 1275 تا 1286 ) در نشریۀ “تربیت” در دفاع از آزادی و مشروطیت و قانون اساسی قلم زد و پس از آن نیز با نگارش کتابهای سیر حکمت در اروپا و حقوق اساسی، آشنایی دقیق و علاقۀ عمیق خود به ریشهها و میوههای درخت پربار تمدن غربی را بیش از پیش عیان ساخت.
آثار به جای مانده از فروغی، بخصوص رسالة حقوق اساسی، تصویر یک اندیشمند لیبرال را از وی ترسیم میکند. اما سلوک سیاسی فروغی، او را در هیئت یک سیاستمدار محافظهکار جلوهگر میسازد.
رامین جهانبگلو دربارۀ فروغی مینویسد:
«فروغی سیاستمداری لیبرال بود. هر چند که او مجال اندکی برای کاربست لیبرالیسم خود در طول حکومت رضاشاه یافت. اما یک بار وقتی که روی رضاشاه به سویی دیگر بود، فروغی … فرصتی برای اجرای ایدههای لیبرالیاش پیدا کرد. او زندانیهای سیاسی را آزاد کرد، به نمایشهای دینی اجازه فعالیت داد، مطبوعات را مجاز به انتشار آزاد و بدون سانسور کرد.»
محمود فروغی ـ فرزند محمدعلی فروغی ـ نیز در خاطرات خود میگوید: «در 1313 یا 1314 … میخواستند مجلۀ {تقی} ارانی … را … توقیف کنند. فروغی اعتراض کرد و گفت بگذارید مردم بخوانند، بفهمند چه خبره [در] دنیا.»
با این همه، لیبرالیسم فروغی آنچنان رادیکال نبود که وی را به تقابل آشکار با دیکتاتوری رضاشاه بکشاند. علاوه بر انگیزههای شخصی، دلبستگی فروغی به “اندیشۀ ترقی” را باید مهمترین دلیل همراهی فروغی با رضاشاه دانست.
بهرغم اینکه مفهوم “پیشرفت“، مفهومی اساسا غیرمحافظهکارانه است، با این حال فروغی نهتنها عملا که نظرا نیز محافظهکار بود. او اگرچه به فردیت و آزادی آدمی بها میداد، اما سنت و نهادهای برآمده از آن را نیز پاس میداشت و به همین دلیل در شهریور 1320، زمانی که میتوانست با مساعدت قدرتهای خارجی بساط سلطنت را برچیند و خود به رئیسجمهور ایران بدل شود، از این کار سر باز زد تا مبادا جامعۀ ایران در اثر تأسیس جمهوری، که فروغی آن را نظامی نامرتبط با ارزشهای سنتی و مذهبی ایرانیان میپنداشت، دچار هرج و مرج شود.
در حقیقت فروغی محافظهکارانه از گام نهادن در راهی که ابتدای آن با تخریب نهاد سنتی سلطنت شکل میگرفت و انتهایش نیز کاملا ناپیدا بود پروا کرد و ابقای سلطنت را بر ارتقای مقام و مرتبت ترجیح داد. لیبرالیسم محافظهکارانۀ فروغی با توجه به دلایل مخالفت وی با شیوة اجرای سیاست کشف حجاب، به خوبی نمایان میشود.
فروغی بهرغم اینکه دو سال سفیر ایران در ترکیه بود و با آتاتورک روابطی کاملا دوستانه داشت و احتمالا در جلب توجه رضاشاه به اصلاحات آتاتورک نقش مهمی ایفا نمود و خود نیز با برداشته شدن حجاب موافق بود، اما کشف حجاب بیمقدمه را نمیپسندید.
دفاع محافظهکارانۀ فروغی از اخلاق و سنت، البته نافی مبانی لیبرالیستی اندیشۀ سیاسی وی نبود. فروغی در رسالۀ حقوق اساسی، از ایدۀ لیبرالیستی تفکیک قوا دفاع کرده و انجام وظایف دولت را در گرو تحقق آن میداند. او همچنین با دفاع از حق مالکیت، آزادی اندیشه، آزادی بیان و آزادی تشکیل گروه و انجمن، پایبندی خود را به آموزههای لیبرالیستی نشان میدهد.
با این حال فروغی در تفسیر مفهوم “برابری”، از آموزۀ سوسیالیستی برابری اجتماعی ـ اقتصادی دفاع نمیکند و صرفا مفهوم “حقوق مساوات در مقابل قانون” و شقوق گوناگون آن را مطرح میکند.
ابراهیم صفایی (یکی از مشروطهخواهان)، لیبرالیسم محافظهکارانۀ فروغی را چنین توصیف میکند: «فروغی یک انسان لیبرال بود… او به نهادهای ملی ارزش قائل بود و سنتهای دینی را احترام میگذاشت.»
فروغی سیاستمداری لیبرال و متجدد بود چرا که آزادی را در معنای لیبرالیستی آن درک میکرد و در اندیشۀ پیشرفت و ترقی بود. با این حال او سیاستمداری محافظهکار نیز بود چرا که تلقیاش از مفهوم ترقی، خصلتی غیرِ رادیکال داشت و هم از این رو، کنار نهادن نهادهای سنتی را شرط پیشرفت نمیدانست.
انتهای پیام
جمهوریت نه تنها ایرانی نیست بلکه اسلامی هم نیست