بی خردی در بورس؟
جهان صنعت نوشت: «مزیت نسبی» یکی از مفاهیم رایج اقتصادی در دنیا است. در شرایطی که ایران در زمینههای مختلفی از جمله منابع طبیعی، انرژی و سوخت دارای این مزیت نسبت به بسیاری از کشورهای منطقه و دنیا است، اما سیاستگذاریها در عرصه داخلی که بعضا منجر به خودتحریمی اقتصاد میشود عرصه را برای سرمایهگذاران، تولیدکنندگان و صادرکنندگان تنگ میکند. ناظران از این روند تحت عنوان فرصتسوزی اقتصادی و عدمبهرهبرداری از منابع هم یاد میکنند. در این روزها بازار سرمایه و چالشهایی که سهامداران ناشی از تصمیمات سیاستگذار با آن مواجه هستند، میتواند مصداق بارزی از این وضعیت باشد. دکتر بهمن آرمان صاحبنظر اقتصادی و کارشناس بازار سرمایه در گفتوگوی تفصیلی با «جهانصنعت» تصمیمات اخیر دولت را برای پوشاندن کسر بودجه سنگین میداند و معتقد است که این سیاستها به ضرر بخش تولید و شرکتهای ارزآور است.
درباره سقوط تاریخی بورس در سال جاری دلایل مختلفی ذکر میشود، به تازگی رییس سازمان بورس هم در این باره اظهارنظر کرده و بخشنامههای اخیر دولت در خصوص نرخ خوراک گاز و پتروشیمی را عامل اصلی این اتفاق دانستهاند. به اعتقاد شما مهمترین دلایل این ریزش چه بود و تاثیر آن روی صنایع، بخش تولید و شرکتهای کوچک و بزرگ چیست؟
پیش از پاسخ به این سوال نیاز به بیان یک مقدمه است. اصولا کشورها در زمینههایی تولید خودشان را متمرکز میکنند که در آن دارای مزایای نسبی باشند. به عنوان مثال کشورهایی مثل ایتالیا، اسپانیا و انگلستان برخلاف آلمان و فرانسه در اتحادیه اروپا دارای مزایای نسبی نیستند، یعنی دارای منابع انرژی و معادن نیستند بیشتر بر ایجاد تکنولوژی تمرکز میکنند و از ایجاد آن برای خودشان مزیت به وجود میآورند؛ مانند ژاپن که مساحت کوچکی دارد و کوهستانی است ولی مزایای آن «سیستم مدیریتی«، «پشتکار فراوان در کار کردن» و «تکنولوژی» است.
در کشورهایی مانند ایران که جزو کشورهای صنعتی نیستند و توان تولید تکنولوژی ندارند، ناچار هستند از مزایای طبیعی که در اختیار دارند استفاده کنند. ایران یک کشور ثروتمند است؛ یعنی از نظر داشتن ذخایر، گاز و نفت (روی هم که در نظر بگیریم) حتی از عربستان سعودی جلوتر است. آخرین گزارشهایی که شرکت «هایبیپی» انگلستان حدود ۹-۸ سال پیش انجام داده بود میزان ذخایر گاز طبیعی را در ایران حتی بیشتر از روسیه دانسته و مقام اول را برای ایران در نظر گرفته بود. بنابراین داشتن این همه ذخایر انرژی برای ایران یک مزیت نسبی نیست، بلکه یک مزیت مطلق است و به همین دلیل است که بهرغم تحریمهایی که وجود دارد توانستیم از نقطهنظر تولید یک کالای استراتژیکی مثل فولاد پیش از انقلاب تنها ۶۰۰ هزار تن تولید میکردیم، با تولید بیش از ۳۰ میلیون تن خودمان را به رده دهم جهانی برسانیم. در مورد صنایع پتروشیمی هم ما بعد از عربستان جایگاه مناسبی در خاورمیانه داریم و عملا میتوان گفت مقام دوم را در اختیار داریم.
ما از نظر تولید مس حتی توان تولید یک میلیون تن را داریم، به دلیل اینکه روی کمربند مس جهان قرار داریم. این کمربند مس از آذربایجان شرقی یعنی از ورزقان شروع میشود و تا بخشی از استان کرمان ادامه دارد. بعد هم اخیرا مخزن بسیار بزرگی که دارای طلا، مس و مولیبدن است، در استان سیستان و بلوچستان کشف شده است. مورد دیگری که ما در آن دست برتر را داریم، کرومیت است که بخشی از این کمربند کروم جهان در ایران قرار دارد و از بختگان استان فارس شروع میشود، به استان کرمان میرود و در نهایت وارد سیستان و بلوچستان و در آنجا هم قطع میشود. کروم هم عامل تعیینکننده و ماده اولیه تولید فولاد ضدزنگ و فولادهای مخصوص است. گرانترین فولادی که ما تولید میکنیم توسط فولاد مبارکه است که هر تن آن را حداکثر به قیمت ۵۵۰ دلار در بازار میفروشیم، درحالی که هر تن فولاد ضدزنگ حداقل ۳ هزار یورو است. بنابراین چینیها که نیمی از فولاد ضدزنگ جهان را تولید میکنند، تلاش زیادی کردند که معادن کرومیت ایران را بخرند ولی با مقاومت ایرانیها روبهرو شدند و در نهایت این معادن کروم همینطور دستنخورده در اختیار ایران است؛ یعنی چینیها ما را با کشورهای فقیر آفریقایی اشتباه گرفته بودند و فکر میکردند که ما هم حاضر هستیم این کار را بکنیم، ولی افراد وطنپرستی در ایران هستند که مانع از این کار شدند. خود چین بخشی از کروم را از خارج وارد میکند، بنابراین هزینه تولیدش را بالا میبرد. کشوری مانند ایران که هم انرژی دارد و هم معدن و از سنگآهن گرفته تا کروم و مس، طبیعی است که یک رقیب سرسختی در بازارهای جهانی داشته باشد. این کالاها آنقدر دارای ارزش استراتژیک هستند که ما شاهد کودتای شرکتهای آمریکایی در شیلی در سال ۱۹۷۳ بودیم؛ یعنی این معادن تا این اندازه اهمیت دارند.
به نظر شما تصمیمات دولت در بورس تا چه میزان باعث شد که ما نتوانیم از این مزیتهای نسبیای که به آن اشاره کردید، استفاده کنیم؟
تصمیم اخیر دولت ایران به خاطر پوشاندن کسری بودجه سنگین خودش کمکی به تولید نمیکند. اقتصادهای امروز جهان بر مبنای حمایت از تولید هستند. نمونه آن را در ترکیه دیدیم که به دنبال افزایش قیمت انرژی و ضرر کارخانههای فولادسازی و سایر صنایع انرژیبر، قیمت را شدیدا کاهش داد؛ یعنی تولید را نجات داد تا موقعیت جهانی خودش را حفظ کند؛ اما در کشور ما از روی عمد یا از روی نادانی این تصمیم گرفته شد.
افزایش شدید قیمت گاز طبیعی در حالی بود که ایران بزرگترین دارنده ذخایر گاز طبیعی جهان است و از این رو این اقدام خیلی نابجا بود.
این اقدام در اصل باعث شد طبق برآوردهای اولیهای که انجامگرفته، دولت دست در جیب سهامداران خُرد کند. بر مبنای محاسباتی که شد، دولت دست در جیب سهامداران خرد کرده و ۲۵۰ هزار میلیارد ریال از آن را تحت عنوان افزایش قیمت گاز طبیعی که بهعنوان خوراک و سوخت در صنایع فولاد استفاده میشده از جیب سهامدارها درآورده است. در مورد پتروشیمیها هم این اتفاق صادق است. کارخانههای متانول ما هم به همین طریق در حال تعطیلی هستند.
به همین دلیل است که ما شاهد سقوط بیسابقه قیمت سهام در بورس اوراق بهادار هستیم و کسانی که میدانستند قرار است دولت چنین بخشنامهای را اعلام کند، سهام خودشان را در قیمت بالا فروختند و آن افرادی که سهامداران خرد بودند دارایی خودشان را کلا از دست دادند. بنابراین عدهای یک بحرانی را در اقتصاد کشور بهوجود میآورند که این تبعات بسیار سنگینی دارد.
به دنبال اعتراض انجمن تولیدکنندگان فولاد،روز چهارشنبه هفته قبل دولت جلسهای را برگزار کرد تا درنهایت به مساله افزایش قیمت گاز طبیعی و اثرات منفی آن روی تولید، سودآوری، اشتغال، رشد اقتصادی و سهم ایران در بازارهای صادراتی را بررسی کند، ولی نتیجه کار این بود که با آن مخالفت شد. علاوهبر آن، تعدادی از مدیران شرکتهای پتروشیمی به آقای مخبر به عنوان معاون رییسجمهوری مراجعه کردند و گفتند که با این قیمت گاز طبیعی که شما تعیین کردید، عملا سودآوری برای ما ندارد و هر چقدر هم تولید کنیم، عملا تبدیل به زیان انباشته خواهد شد. آقای مخبر هم خیلی با صراحت و بدون اینکه پاسخ درستی بدهند، گفتند که این تصمیم نهادهای بالادستی است و اگر کسی نمیخواهد بپذیرد، همین امروز استعفا بدهد و برود.
درحالی که ایشان فکر نمیکند این سرمایهگذاریای که در صنعت پتروشیمی شده، حدود ۸۰ میلیارد دلار برآورد میشود و عملا توسط مردم عادی بوده است. یعنی صندوق فرهنگیان، شرکتهای سهامی عام، صندوق نفت و شرکتهای دیگری مثل هلدینگ خلیج فارس، بنیاد مستضعفان و حتی ستاد اجرایی فرمان امام(ره) انجام گرفته است. اینها با اعمال تحریم روی صادرات نفت خام ایران توانستند با صادرات خودشان بخش بزرگی از مشکلات دولت را حل کنند.
سرمایهگذاران و سهامداران خرد در سال ۹۹ تجربه تلخی داشتند و بهنظر میرسد که در سالجاری و تا الان هم خیلی از سهامداران خرد نگران تکرار آن تجربه هستند و بهخصوص با همین مسالهای که در خصوص بخشنامه اردیبهشتماه به آن اشاره کردید. به نظر شما آیا روندی که ما شاهد آن هستیم از طرف سازمان بورس، متولیان و سیاستگذاران اقتصادی دوباره همان روند سال ۹۹ را تداعی میکند که باعث بیاعتمادی سهامداران شد؟
من تصمیم دولت مبنی بر قیمت افزایش انرژی برای واحدهای پتروشیمی و فولاد را مبهم میبینم، یعنی تصور کنید اگر دولت واقعا قصد داشت چنین کاری بکند، اولا از تولید گاز مصرفی کشور که تنها ۲۰ درصد آن در بخش مولد اقتصادی به کار گرفته میشود و دو برابر کردن آن، آنچنان درآمدی برای دولتی که فقط ۴ میلیون نفر ارمند دارد و باید ماهانه حقوق آنها را پرداخت کند، ایجاد نمیکند. این نه درآمد آنچنانی برای دولت ایجاد میکند و نه اینکه موجب سودآوری برخی شرکتها میشود. مالیات دولت براساس سود گرفته میشود. شرکتهای بزرگ ما که عملا ۸۰ درصد بورس را تشکیل میدهند مثل فولاد، معدنیها، پتروشیمیها، سیمان، کاشی و سرامیک و… صنایعی هستند که بخش بزرگی از درآمدهای صادراتی ما را تشکیل میدهند و اگر نبودند دولت در این تحریمها قادر به اداره کردن مسائل خودش نبود، بنابراین آسیب وارده باعث میشود این شرکتها از سودآوری به زیاندهی برسند و اگر به زیانده تبدیل شوند، طبیعتا دولت نمیتواند به درآمد مالیاتی پیشبینیشده خودش برسد یا آن را تحقق ببخشد، بنابراین درآمدهای مالیاتی دولت هم کاهش پیدا میکند. کسانی که به نظر من از روی عمد این تصمیم را به دولت تحمیل کردند، میدانستند عواقب این تصمیم چه خواهد بود؛ عواقبی مثل کاهش تولید، کاهش قیمت سهام در بورس، کاهش رشد اقتصادی، افزایش بیکاری، کاهش درآمدهای ناشی از صادرات کالاهای تولیدی ایرانی بهویژه پتروشیمی، فولاد، سیمان، کاشی و سرامیک.
اینکه امروز ایران توانسته در ردههای بالای جهانی قرار بگیرد به طوری که حتی چین هم قدرت رقابتاش را برای تولید کاشی و سرامیک به عنوان بزرگترین تولیدکننده در جهان از دست داده و تصمیم دارد در ایران سرمایهگذاری کند به خاطر معادن کائولن در ایران است که تعداد آن فراوان است و در مقابل در اروپا یا سایر کشورها کم است، ضمن اینکه ساختوساز در آنجا عملا وجود ندارد. به هر حال کاری که شده و چیزی که در این رابطه بسیار تعجببرانگیز است، سکوت عجیب بورس است که هیچگونه واکنشی از آن مشاهده نمیکنیم.
در حال حاضر مشاهده میکنیم بورس عملا سکوت کامل کرده و آقای عشقی به عنوان رییس سازمان بورس که گویا توان علمی کافی ندارد و ویژگیهای شخصیتیاش به گونهای است که نمیتواند اعلام موضع کند در نهایت با واکنش سهامداران روبهرو میشود.
در همین موردی که اشاره کردید، هفته گذشته ابتدا شاهد بودیم وزیر اقتصاد اعلام کرد که قرار است در هیات دولت مساله اصلاح نرخ خوراک مطرح شود ولی بلافاصله فردای آن روز سخنگوی دولت اعلام کرد که این پیشنهاد در هیات دولت رد شد. به نظر شما این اتفاقات نشاندهنده چیست؟ آیا انسجام فکری و سیاستی در تیم اقتصادی دولت وجود دارد یا خیر؟
برداشت من این است که عدهای بنا به دلایل ویژهای که میتواند متاثر از جریانهای مخالف آقای رییسی باشد، در تلاش هستند دولت ایشان را ناموفق معرفی کنند. وزیر اقتصاد هم قدرت محدودی دارد و در آنجا وزرای دیگری هستند که ممکن است مخالفت کنند؛ ازجمله وزارت نفت یا امثالهم…
انتهای پیام