نرگس آبیار: نه ادای فرهادی را درآوردم و نه از خیانت گفتم
استقبال خوب تماشاگران در همین ابتدای اکران که فیلم را در برخی پردیسها و سینماها به سئانسهای فوق العاده رسانده، نشان از تکرار موفقیت «شیار 143»، البته شاید با غلظتی کمتر دارد. همچنین فیلم در جشنواره فجر، سیمرغ زرین بهترین فیلم با نگاه ملی را بهدست آورد.
چیزی که پیش روی شماست، بخشهای منتشر نشده از گفتوگوی بلندی است که کمی پس از جشنواره فیلم فجر و در فضایی صمیمانه با نرگس آبیار و همسرش محمدحسین قاسمی، یکی از تهیه کنندههای فیلم «نفس» انجام دادیم.
البته قصد داریم بزودی، از نرگس آبیار دعوت کنیم بار دیگر به تحریریه روزنامه بیاید تا به عنوان نویسنده رمان «نفس» و کارگردان نسخه سینمایی آن، درباره اقتباس ادبی در سینما بویژه در عرصه دفاع مقدس صحبت کنیم. پس از حالا منتظر آن گفتوگو هم باشید.
چطور شد تصمیم به ساخت «نفس» گرفتید؟
«نفس» یکی از رمانهای نوشته شده، اما چاپ نشده خودم بود که تصمیم گرفتم آن را به فیلم تبدیل کنم. ابتدا میخواستم رمان را منتشر کنم که آقای قاسمی ـ یکی از تهیهکنندههای «نفس» و همسر نرگس آبیار ـ گفت این کار را همزمان با اکران عمومی فیلم انجام بدهید. «نفس» رمانی است که مدتها روی آن کار کرده بودم و دنیای شیرین کودکانهای در آن موج میزد. آقای پورمحمدی، یکی از تهیهکنندگان فیلم بود که ابتدا پیشنهاد ساخت نسخه سینمایی رمان «نفس» را داد و گفت فیلمنامه این کار را بنویسم. البته من فکر میکردم خیلی کار سختی باشد، چون جنبههای ادبی آن باید به تصویر تبدیل میشد. به هرحال این کار را انجام دادم. احساسات ناب کودکی و معصومیت، از مهمترین ویژگیهای این اثر است که من چه در رمان و چه در فیلم، سعی کردم از دریچه نگاه شخصیت اصلی کودک کار، به دنیا نگاه کنم.
کارگردانی آن هم پس از فیلم موفق و بسیار تحسین شده «شیار143»، حتما باید کار سخت و پرچالشی باشد. درست است؟
بله، اما راستش نترسیدم. با اینکه «نفس» یک پروژه پرریسک بود؛ چون یک فضای جدید و تجربه متفاوتی بود و میخواستم از انیمیشن استفاده کنم.
بخشهای انیمیشن فیلم را چه کسی ساخت؟
آقایان حسین جمشیدی گوهری و امین حقشناس.
پس نترسیدید و تصمیم به انجام این تجربه متفاوت گرفتید؟
بله، چون با خودم گفتم اگر بخواهم صبر کنم و برای ساخت فیلم بعدی وسواس به خرج دهم، ممکن است هیچ وقت نتوانم فیلم بسازم. البته کلا آدم اهل خطری هم هستم. برای همین تصمیم خودم را گرفتم و آمدم جلو و «نفس» را ساختم. ضمن اینکه این اشتباه است که توقع داشته باشید فیلمساز همیشه یک مدل فیلم و در همان حال و هوای اثر قبلیاش بسازد. چون قرار نیست من خودم را تکرار کنم. اگر خودم را تکرار کنم، از بین میروم. واقعا «نفس» شبیه هیچ فیلم دیگری در جشنواره سال گذشته فیلم فجر نبود و من خیلی راه خودم را رفتم. نه ادای اصغر فرهادی را درآوردم و نه در فیلمم خیانت وجود داشت. نه صحنههای بزن بزن و بکش بکش و تعلیقهای آنچنانی داشت. در فیلم بعدی هم میخواهم کار خودم را انجام دهم و سینما نمیتواند روند کاری من را تعیین کند. حتی جایزه گرفتن در جشنواره هم مسیر من را تغییر نمیدهد یا اینکه سینمای جهان مشخص نمیکند که فیلم بعدی من چه باشد. واقعا باید چیزی در درون خودم بجوشد که فیلمی بسازم.
یکی از انتقاداتی که در جشنواره فیلم فجر نسبت به فیلم شد، زمان طولانی آن بود. به نظر میآید این قصه قابلیت تبدیل شدن به یک سریال تلویزیونی را داشت.
قصدم ساخت یک فیلم سینمایی بود و از ابتدا به سریال فکر نمیکردم. این زمان طولانی هم دلیل دارد؛ وقتی شما میخواهید به تاریخ یک مملکت بپردازید، نیاز به فضاها و موقعیتهایی دارید که بهطور طبیعی زمان فیلم را بالا میبرد. در «نفس»، به رویدادهای مهمی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس آن هم از زاویه دید کودک اشاره میکنیم و یک برش واقعی از زندگی است. زندگی نقش مهمی در این فیلم دارد. «نفس» خیلی براساس ساختار سیدفیلدی و سه پردهای جلو نمیرود ـ اشاره به سیدفیلد، استاد فیلمنامهنویسی که فیلمنامه را دارای سه پرده میداند ـ و ساختار خودش را دارد.
ظاهرا بیشتر تلاش شما معطوف شده به علاقهمند کردن مخاطب به بهار (دختربچه)، به عنوان شخصیت اصلی فیلم تا با وقوع اتفاقات بعدی، او را متاثر کنید و با اثر همراه شود.
بله، چون نیاز است شما یک زندگی و روند و چگونگی آن را به تصویر بکشید تا به یک پایان تاثیرگذار درباره رویاها و آرزوهای بهار برسید. وقتی شما به این شکل، یک زندگی را روایت میکنید و نمیخواهید به کلیشههای رایج و آنچه که مخاطب به آن عادت کرده، تن بدهید، کار سخت میشود. من در «نفس» میخواستم برشی از یک زندگی، مثل زندگی همه ما را به تصویر بکشم. یک قصهای ادامه پیدا میکند و داستان دیگری قطع میشود یا به شکل دیگری جلو میرود. مهمتر از همه اینها، دیدن زندگی از دریچه نگاه بهار، دختر بچه فیلم و تاثیر قصهها روی او است؛ چه وقتی خودش داستان میخواند و چه وقتی مثلا پدرش برای او قصه تعریف میکند. همین مواجهه با قصههای مختلف است که جهان را برای بهار دوستداشتنیتر و تحملپذیرتر میکند. این داستانهاست که زندگی دختربچه فیلم را میسازد و جلو میبرد. اگر من میخواستم به چیزی غیر از این بپردازم و شیوه دیگری برای روایت انتخاب میکردم، حواس مخاطب به سمت آن میرفت، درحالیکه من نمیخواستم این اتفاق بیفتد. من میخواستم مخاطب، زندگی را در فیلم «نفس» حس کند. ضمن اینکه به نظرم جهان تخیل اینقدر پهناور است که میتواند هر واقعیت تلخی را تحملپذیر کند.
احتمالا در امتداد همین تخیل است که آن قایق کوچک اسباب بازی هم بار تمثیلی و نشانه شناسانه پیدا میکند.
بله، این قایق در رمان هم است، اما در فیلم بیشتر به آن پرداختم و جلوههای تصویری آن را برجستهتر کردم. بهار عاشق دریاست و به نظر او، دریا جایی بزرگ و عظیم است. در این علاقه، نوعی نگاه پیوستن همیشگی به دریا وجود دارد و حاوی یک وحدت وجودی است. من تا جایی که موقعیتهای فیلم این امکان و اجازه را میداد، از این نگاه درباره بهار استفاده کردم.
انتهای پیام