دزدان دریایی کارائیب؛ ۱۰ اتفاق بد که برای جک اسپارو رخ داد
علی رهبری در مجله دیجی کالا نوشت:
کاپیتان جک اسپارو همیشه دست برتر را نسبت به دیگران داشت اما به هر حال، او نیز درد و رنج خاص خود را پشت سر گذاشته است. این دزد دریایی عجیب و غریب در فرنچایز «دزدان دریایی کارائیب»، همیشه سعی میکرد از مشکلاتی که با آن روبهرو میشد فرار کند اما حتی او هم نتوانست از همه چالشها قسر در برود.
جک علیرغم تحمل بدترین سختیها، همیشه سعی میکرد کاریزماتیک و شوخطبع باقی بماند. او در ماجراجوییهای دزدان دریایی از هفت دریا عبور کرد و در طول مسیر، دشمنان زیادی برای خود تراشید. به همین خاطر، همیشه اتفاقات بدی برای او رخ میداد.
۱۰. تحت تعقیب کاپیتان سالازار
در طی پنج فیلم «دزدان دریایی کارائیب»، افراد زیادی به دنبال جک بودند اما هیچ کدام از آنها به اندازه کاپیتان سالازار، وحشتناک نبودند. جک از قطبنمای خود برای شکست دادن سالازار استفاده کرد و وقتی چندین سال بعد آن قطبنما را فروخت، ناخودآگاه، ارتش ارواح را آزاد کرد که مستقیما به دنبال خودش آمدند.
سالازار که به عنوان یکی از بهترین شخصیتهای مجموعه «دزدان دریایی کارائیب» شناخته میشود، در برخورد با دزدان دریایی بیرحم بود. سالازار، جک را مقصر سرنوشت وحشتناک خود میدانست و قصد داشت از او انتقام بگیرد.
۹. مرگ ویل
جک همیشه دوست داشت تا جاودانه باشد اما بالاخره به این نتیجه رسید که یک نفر باید دیوی جونز شرور را بکشد و جای او را بگیرد. جونز با شمشیر به ویل صدمه زد و جک به ویل کمک کرد تا قلب دیوی جونز را به دست آورد تا از مرگ همیشگی دوستش جلوگیری کند.
ضربه شمشیر به قلب ویل به این معنی بود که او تبدیل به ناخدای هلندی سرگردان میشد و شانس جاودانه شدن جک نیز از بین میرفت. جک به نوعی همیشه از مرگ فرار کرده بود. جاودانگی چیزی نبود که به آن نیاز داشته باشد اما همیشه در تلاش برای رسیدن به آن بود.
۸. رئیس پلگوستوس
دیوی جونز یکی از بهترین شخصیتهایی بود که پس از اولین فیلم «دزدان دریایی کارائیب» معرفی شد اما جک را با مشکلات متعددی مواجه کرد. جک به دلیل ترس از جونز و برای جلوگیری از سرنوشت وحشتناکش، به یک جزیره خاص رفت. جک پس از ورود به جزیره، رئیس قبیله پلگوستوس شد که گروهی از بومیان آدمخوار بودند.
آنها با اعتقاد به این که جک خدایی به شکل انسان است، دست و پای او را بستند و قصد داشتند وی را زنده زنده بسوزانند. او شانس آورد که توانست فرار کند وگرنه در شعلههای آتش میسوخت.
۷. از دست دادن مروارید سیاه
مروارید سیاه با ارزشترین دارایی جک بود. با این حال، همیشه آن را از او میدزدیدند. پس از این که جک در پایان فیلم اول، مروارید را پس گرفت، توانست آن را برای مدت قابل توجهی نگه دارد تا این که باربوسا یک بار دیگر آن را به سرقت برد.
هنگامی که باربوسا با بلکبرد روبهرو شد، مروارید را در یک بطری انداخت و جک آن را تا نیمههای فیلم «مردگان حکایت نمیکنند» پیدا نکرد. او همیشه میجنگید و موفق میشد تا آن را پس بگیرد اما میتوانست کمی دقت به خرج دهد تا اینقدر به دردسر نیافتد.
۶. یادگاری بکت
سرگذشت جک و کاتلر عمیقا در فیلمها بررسی نشده است اما آنها پسزمینه مهمی دارند. جک قبلا تحت فرمان بکت کار میکرد که برخلاف آرمانهای او به نظر میرسد و بکت حتی او را به کاپیتان اصلی خود تبدیل کرده بود.
بکت به جک دستور داده بود تا محمولهای از بردهها را جابهجا کند اما جک به جای این که محموله را به مکان مناسب تحویل دهد، بردهها را آزاد کرد. بکت که خشمگین شده بود دستور محاکمه او را داد و رسما جک را با حک کردن حرف پی بر روی پوستش، برای همیشه به عنوان یک دزد دریایی نشانهگذاری کرد.
۵. رها شدن توسط خدمه خود
جک در ابتدای فیلم «مردگان حکایت نمیکنند»، نقشه مفصلی برای سرقت از یک بانک ارائه میکند. او در طی یک سری اتفاقات ناگوار، در نهایت کل بانک را میدزدد و باعث ویرانی شهر میشود اما با وجود همه اینها، بدون پول نزد یاران خود برمیگردد و افراد تیمش تصمیم میگیرند که او را رها کنند.
از دست دادن افراد تیمش، از جمله گیبس، جک را در ضعیفترین حالت خود قرار داد. وی قطبنمای خود را فروخت تا غمهایش را فراموش کند اما ناخواسته سالازار را از مثلث شیطان آزاد کرد.
۴. دستگیری به دلیل دزد دریایی بودن
دزد دریایی بودن یکی از بدترین جنایات به حساب میآمد. در طول پنج فیلم دزدان دریایی کارائیب، این افراد در چندین سکانس مختلف دستگیر و کشته میشوند. جک نیز چندین بار در فیلمها دستگیر میشود و به مرز مرگ میرسد.
در پایان فیلم «نفرین مروارید سیاه» و در یکی از غم انگیزترین صحنهها، شاهد دستگیری جک و حلق آویز شدن او هستیم. او موفق به فرار شد اما به هر حال، اولین باری بود که وی را در چنین شرایطی میدیدیم.
۳. به دام افتادن در قفس
کراکن، جک و مروارید را به اعماق قفس خود فرستاد و جک به جایی رفت که به آن سرزمین مردگان میگویند. ظاهر قفس برای هر کسی که وارد آن میشد متفاوت بود. بنابراین آنچه که جک میدید، یک پهنه شنی بیپایان بود که در آن، هیچ نشانی از اقیانوس نبود.
او که در آنجا گیر افتاده بود، تا حدودی دیوانه و متوهم شد و نسخههای مختلف خود را میدید. جک نمرده بود و او را به عنوان مجازات به آنجا بردند اما این سرنوشت، چیزی بدتر از مرگ بود.
۲. رها شدن در جزیره (دو بار)
باربوسا قبل از رویدادهای فیلم «نفرین مروارید سیاه»، شورشی علیه جک به راه انداخت. او جک را با تپانچهای با یک گلوله در جزیرهای رها کرد تا به حال خود بمیرد. با وجود این، جک موفق شد با مبادله کالا به کالا، با قاچاقچیان، توافق و فرار کند.
باربوسا پیش از این نیز همین کار را در طول فیلم اول و در همان جزیره با جک انجام داده بود. جک در آن زمان نیز توانسته بود با کمک الیزابت فرار کند اما به هر حال، این شرایط چیزی نیست که دوست داشته باشید حتی یک بار هم در آن قرار بگیرید، چه برسد به دو بار.
۱. کشته شدن توسط کراکن
جک با حاکم فراطبیعی هفت دریا، دیوی جونز، یک معامله کرد. قرار بر این شد تا جونز در ازای صد سال خدمت کردن جک در کشتی هلندی سرگردان، مروارید سیاه را برای او به چنگ آورد.
هنگامی که جک از عمل به قول خود امتناع کرد، صبر جونز به پایان رسید و کراکن را مجبور کرد تا جک و مروارید محبوبش را به اعماق تاریکی ببرد. البته جک انتظار این لحظه را داشت و برای آن نقشهای طراحی کرده بود اما با این وجود، این صحنه یکی از غمانگیزترین لحظات در این فرانچایز و بدترین اتفاقی بود که تا به حال برای او رخ داده است.
انتهای پیام