خرید تور تابستان

«گزارشی از مشکلات زنان با مشاغل خانگی در اصفهان»

مژگان احمدپور در اصفهان زیبا نوشت: «زهرا با یک چرخ خیاطی شروع کرد؛ حالا او دو تا شاگرد دارد؛ هر دو زن سرپرست خانوار هستند. او با پنج‌میلیون وام 10 سال پیش توانست کارگاهی راه بیندازد و با یک چرخ خیاطی شروع کند؛ بعد رساندنش به دو تا، شد یک کارآفرین کوچک که با شغل خانگی‌اش توانست بدون اینکه همسری داشته باشد، بچه‌ها را از آب و گل دربیاورد.

بچه‌ها حالا 6 ساله و 9‌ساله‌اند و هنوز خرج دارند. زهرا باید کار کند تا پازل به‌هم‌ریخته زندگی‌اش را بسازد. سال پیش وقتی داربست‌ها به شوهرش رحم نکردند، او تبدیل شد به یک زن سرپرست خانوار و مجبور شد دو فرزندش را بزرگ کند.

زهرا جزو ده هزار زن سرپرست خانواری است که برخی‌هایشان توانسته‌اند شغل خانگی برای خودشان راه بیندازند؛ اما تورم، گرانی و ماجراهای پیچیده این روزها آن‌ها را از پا درآورده است؛ زهرا می‌گوید برای یک وام باید چند ضامن ببرد. وام‌ها در هزارتوی بروکراسی‌ها چنان او را گیر انداخته‌اند که نسبت به قبل، مشکلاتش را بیشتر کرده است.

خیلی‌هایشان مثل زهرا هستند. متارکه، طلاق و مرگ همسرانشان از آن‌ها زنانی ساخته که باید با دستان خودشان گلیم زندگی‌شان را از آب دربیاورند. تعدادشان زیاد است؛ آن‌هایی که در کارگاه‌های کوچک شغلی مثل قالی بافی راه انداخته‌اند.

مریم40 ساله، از هفت سال پیش بیوه شده، او با هزاران مشقت کارگاه کوچکی در خانه‌اش دایر کرده و شغل خانگی‌اش را از همان روز شروع کرده است. وقتی از کلاف درهم‌پیچیده مشکلاتش می‌گوید، می‌رسد به عددهایی که دست از سرش برنمی‌دارد. از گرانی پشم و ابریشم گرفته تا داروهایی که او به واسطه مشکلات بی‌شمارش ناشی از کار کردن در کارگاهی غیراستاندارد احاطه‌اش کرده است.

گرچه او و امثال او از اینکه توانسته‌اند وامی بگیرند و کاری راه بیندازند خوشحال‌اند؛ اما این وام‌ها این روزها دیگر جایگاهی ندارد: «بسته به اینکه قالی چه اندازه باشد حداقل یک سال کار می‌برد؛ بعد از یک سال کار طاقت‌فرسا آن‌قدر از ما نمی‌خرند. دلال‌ها سودش را می‌برند و ما رنجش را می‌کشیم.»

مرضیه از دیگر زنانی است که در خانه‌اش جعبه‌های کادویی درست می‌کند؛ زن راحت‌تراز آنچه فکر کنی، تن به گفت‌وگو می‌دهد، شمرده‌شمرده و صریح صحبت می‌کند اما انگار که ماجرا را بارها گفته باشد، از وسط شروع می‌کند. داستان او را باید مثل قطعه‌های کوچک به‌هم‌ریخته به یکدیگر چسباند، از روزی که از شوش مهاجرت کرد تا امروز که در گوشه‌ای میهمان خیابان زینبیه شد و از همان موقع کار خانگی‌اش را با جست‌وجو در سایت‌ها و آگهی‌ها شروع کرد.

برای هر جعبه کادویی مبلغ ناچیزی دستش را می‌گیرد؛ حداقل برای اینکه بتواند بخشی از هزینه‌های زندگی‌اش را تأمین کند.

می‌گوید سال 39 به دنیا آمده اما چهره‌اش بیشتر از این را نشان می‌دهد: «مادرم که مرد، برادرهایم خانه را فروختند و من در یک کارگاه خیاطی مشغول به کار شدم و چون دختر کوچک خانواده بودم هر روز میهمان یکی‌شان بودم همان‌جا بود که شوهرم دادند. دوزنده روکش مبل بود. با سه چهار میلیون تومان، خانه‌ای کرایه کردیم. کار و بارش بد نبود اما نمی‌دانم چه شد که گرفتار اعتیاد شد.

زن ادامه می‌دهد: «اول تفریحی می‌کشید اما بعد مصرفش زیاد شد؛ اگر جهنم را دیده باشی زندگی من هم همان شد؛ جهنم. شوهرم وارد کار قاچاق شد و بعد تمام زندگی‌ام دود شد و به هوا رفت. ‌از همان روزها بود که فکر طلاق دست از سرم برنداشت و شدم سرپرست خانواده. با سه بچه قد و نیم‌قد. گاهی به بهزیستی می‌رفتم و گاهی به کمیته امداد.»

او می‌گوید: «توی این شهر هیچ‌کس را ندارم و نمی‌دانم اقوامم در شوش چه بر سرشان آمده است. قطع رابطه‌ایم. حالا جعبه می‌سازم. نتوانستم وام مشاغل خانگی بگیرم. نه ضامن داشتم نه معرف. باید برای یک نفر دیگر کار کنم.»

توی اتاق چندمتری که دارد پر است از جعبه‌های رنگی؛ بوی چسب اتاق را پر کرده و به همان نسبت ریه‌های زن را به تاراج برده است.

نفر بعدی عاطفه است که او هم با راه انداختن شغلی خانگی 14 سال است که قالی‌بافی می‌کند. کارگاه او تشکیل شده از یک محفظه که قبلا به عنوان پارکینگ از آن استفاده می‌شده، دو دار قالی و چهار زن و دختر را در خود جای داده است؛ تنها نوری که هست از پنجره کوچکی ستون شده به موزاییک‌هایی که به رنگ خاکستری می‌زند.

رج به رج مشکلات زنان سرپرست خانوار

کارگاه با دو مهتابی روشن شده است؛ روی هریک از قالی‌ها دو زن شانه به شانه هم نشسته‌اند و یک‌ریز نقشه‌ها را می‌خوانند. خیلی‌هایشان سابقه طولانی‌تری دارند. اعظم یکی از آن‌هاست، هشت سال است قالی می‌بافد. اول خودش می‌بافته اما وقتی برایش صرف نکرده ترجیح داده توی کارگاه‌های کوچک و بزرگ مشغول شود: «راضی نیستیم هیچ‌کداممان. پولش می‌رود توی جیب دلال؛ چندرغاز می‌رسد به ما.» انگشت میانی‌اش را نشان می‌دهد سرخ و متورم است. «با این دست‌ها دیگر نمی‌توانم. آرتروز و بیماری‌های ریه و چشم را هم که دیگر حرفش را نزن.»

زن روسری سرمه‌ای‌‌اش را با دست‌های چروکیده جلو می‌کشد تا تارهای یک‌در‌میان سفید موهایش را بپوشاند، خودش را جمع‌وجور می‌کند و باز تکیه می‌دهد بر دار.

او در جدال نابرابر زندگی و زن سرپرست خانوار بودن، باید سقفی بسازد برای بچه‌هایش: «فرش نبافم چه کنم؟» درددل اکثر قالی‌بافان کارگاه، همین است؛ چون اگر قالی‌نبافند، اگر تن به هزاران بیماری و فلاکت ندهند، نانی در سفره‌هایشان پیدا نخواهد شد.

در این میان وضعیت ربابه بدتر است. او وقتی از حسن‌آباد به اصفهان آمده، چهار میلیون داشته که قدری از آن شده پول پیش و اجاره و بقیه هم یک دار قالی شده که سه سال می‌بافته.

وقتی شوهرش از روی داربست افتاده و همان‌جا قطع نخاع شده، پول قالی شده صرف دوا و درمانش که جواب نداده و حالا او و دخترش از صبح تا عصر در کارگاه مشغول‌اند. عظمت و رنگارنگی گل‌بوته‌های فرش‌های دست‌باف در کارگاه‌های نمور و بدون تهویه مناسب برای او که به عنوان یک زن سرپرست خانوار باید با سیلی روزگار چشم‌هایش را ایثار کند دیگر عادی شده؛ هر چند سمفونی رنج، بد جور بر زندگی‌اش نقش می زند.

اکثر کسانی که در شغل خانگی‌شان تولیدی دارند یا قالی می‌بافند، مشکلشان فروش محصولشان است؛ محصولی که با دسترنج بسیار و با وام‌هایی که گرفته‌اند تولید می‌شود اما حاصلش آن‌طور که باید و شاید به دست این زنان نمی‌رسد.

یاد حرف‌های رئیس کمیته امداد می‌افتی که چندی پیش گفته بود بیشترین مشکلات حمایتی در رابطه با این افراد این است که خیرین هم تمایلی به کمک ندارند و باید این فرهنگ را ایجاد کنیم که این زنان هم نیازمند کمک هستند و فرقی نمی‌کند که از دسته ایتام باشد یا زنانی که طلاق گرفته یا متارکه کرده‌اند یا شوهرانشان در بند هستند؛ چرا که در صورتی که این افراد مورد حمایت‌های جدی و مالی دولت قرار نگیرند، مشکلات و آسیب‌های بسیاری در جامعه به وجود می‌آید.

جالب اینکه نگرش سنتی جامعه اکنون به زنان سرپرست خانوار که به سبب نبود اشتغال و امکانات، تنها برای تأمین معاش خانواده پنهان از دید آشنایان و مردم کار می‌کنند، مسئله ساز شده تا حدی که برخی از آنان را در معرض اتهام‌های ناعادلانه قرار می‌دهند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا