ایام کیچبازار | محمدرضا تاجیک
«محمدرضا تاجیک»، نظریهپرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی با عنوان «ایام کیچبازار» که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
یک
میلان کوندرا از «دروغ-زیبا» یا «زشت-زیبا»یی بهنام «کیچ» و کاربرد آن در سیاست، با ما سخن میگوید. از دید وی، کیچ kitsch استفاده از قدرت استعارهها برای تولید زیبایی در قلمرو سیاست است. کیچ، قدرتی است که از طریق زیبایی اعمال میشود. قدرت کیچ ناشی از پیوند با احساسات و عواطف زیبا، کلمات و شعارهای زیبا، تصاویر و استعارههای زیبا است. کیچ، از اعمال خشونت عریان پرهیز دارد.
انسانها در برابر زشتی میایستند و آن را پس میزنند، در مقابل، چه کسی میتواند در برابر سحر زیبایی – مغناطیس چشمها – مقاومت کند و از آن فاصله بگیرد؟ قدرت برای تثبیت خویش باید با زیبایی به مصالحه برسد؛ کیچ جوهرۀ جامعۀ نمایش است و قدرت را بهنحوی بهروی صحنه میآورد که هیچ دشمنی و هیچ مقاومتی برنینگیزد.
کلمات و استعارههای زیبا شاکلهبندی کیچ را شکل میدهند، جایی که تراکم فعالیت عاطفی شدت میگیرد، چون حاکمیت بر قلبها عمیقتر از کنترل مغزها خواهد بود؛ کافیست فردی به «فقر قلبی» متهم شود تا از صحنۀ هستی ناپدید گردد. در قلمرو کیچ، دیکتاتوری قلب حاکم است.
کیچ، قلبها را لمس میکند، و درست همانطور به سراغت میآید که پدر و مادر بر بالینت حاضر میشوند؛ کیچ تو را مهربانانه در بستر غافلگیر میکند، با حجمی از عاطفه و احساس. در یک خانوادۀ نمونه، کودک حق ندارد چیزی را از پدر و مادرش پنهان کند: «جامعههای توتالیتر در تبلیغات خود لبخندی آرمانی را منعکس میکنند: آنها میخواهند همچون «خانوادۀ بزرگ و یگانه» بهنظر آیند»، هرگونه تظاهرات فردگرایانه همچون فقدان احساس تعلق به خانوادۀ بشری قلمداد خواهد شد.
یکی از واژگان زیبا که در فرهنگ کیچ استعمال بسیار دارد «شفافیت»، به معنی پردهبرگرفتن از زندگی افراد در برابر دیدگان عموم، است. شفافیت، در قلمرو معرفتشناختی، بهمعنای آن است که شناخت حقیقت امری واضح و روش است و بهسادگی میتوان بدان دست یافت و بر روی آن به اشتراک و وحدت رسید.
بدینمعنا، حقیقت امری واحد و مطلق است. پیامد سیاسیِ این رهیافت معرفتشناختی آن است که چندصدایی و تکثرگرایی آشوب و هرج و مرج تلقی میشود و باید از آن ممانعت کرد. استعارهها و تشبهات زیباییشناسانه زنجیروار در کنار هم ردیف میشوند تا یک زندگی کنترلشده را بر ما تحمیل کنند و هرگونه مقاومت در برابر آنها سبب شود احساس گناه و رذیلت اخلاقی، خطای شناختی یا کجسلیقگی زیباییشناسانه به ما القا شود.
کافی است استعارهها و تشبهات جابهجا یا واژگون شوند تا احساسات و ادراکات ما دستخوش تغییر گردد. از این منظر، انسان موجودی است که باید کل زندگیاش به روشنا آید؛ مفهوم زیستقدرت (به تعبیر فوکو) در اینجا اهمیت پیدا میکند: «انسان مدرن حیوانی است که سیاست، زندگی او را بهعنوان موجودی زنده به پرسش میکشد.
دو
کیچ، بهرهگیری از عواطف کاذب، بهجای تعقل، است. نیاز انسان کیچمنش به کیچ، در واقع، همان نیاز به نگریستن خویشتن در آینۀ دروغ زیباکننده، و بازشناختن خشنودانه و شادمانۀ خویش در این آینه است. از این منظر، میلان کوندرا معتقد است نهضتهای سیاسی بر اساس رفتار و کردار عقلایی پیریزی نمیشوند، بلکه بر تصورات، کلمات و الگوها متکی هستند، که مجموعاً فلان یا بهمان «کیچ سیاسی» را به وجود میآورد.
اندیشۀ راهپیمایی بزرگ، آنگونه «کیچ سیاسی» است که افراد چپ را -متعلق به هر دوره و زمان و از هر فرقهای که باشند- متحد میکند. راهپیمایی بزرگ، یک رهروی غرورآفرین به پیش است: رفتن بهسوی دوستی، برادری، مساوات، عدالت و خوشبختی، و بهرغم موانع و مشکلات، باز هم دورتر رفتن، چراکه این موانع و مشکلات است که یک راه رفتن معمولی را به یک راهپیمایی بزرگ مبدل میکند.
دیکتاتوری طبقۀ رنجبران یا دموکراسی؟ نفی جامعۀ مصرفی یا توجیه افزایش تولید؟ گیوتین یا الغاء مجازات مرگ؟ اینها هیچکدام تعیینکننده نیست. آنچه باعث میشود کسی چپ باشد، این نظریه یا آن نظریۀ سیاسی نیست، بلکه قدرت و جذابیت «کیچ» است که هر نظریهای را در خود جذب میکند و آن را، راهپیمایی بزرگ در مسیر تعالی و پیشرفت مینامد.
کوندرا، در پرتو این ایده که «وقتی قلب، لب به سخن باز میکند، شایسته نیست که خرد اعتراض کند»، تصریح میکند: در قلمرو «کیچ» دیکتاتوری قلب حاکم است. البته باید اکثریت مردم در احساساتی که توسط «کیچ» برانگیخته میشود، سهیم باشند. «کیچ» آنچه را که غیرعادی و نامتعارف است، کنار میگذارد و خواستار تصوراتی است که عمیقاً در ذهن انسان نقش بستهاست.
«کیچ» ما را پیاپی به رقت وامیدارد و دوباره میگریاند. نخستین اشک میگوید: چقدر زیباست کودکانی که روی چمن میدوند! دومین اشک میگوید: چقدر زیباست، هیجان و رقتی که – از مشاهدۀ کودکان – همگام با تمامی بشریت احساس میکنیم.
تنها دومین اشک بازتاب «کیچ» حقیقی است. دوستی و برادری میان افراد بشر فقط بر اساس «کیچ» به وجود میآید. کیچ، با عجینشدن با لحظههای زندگی ما، روی حقایق زشت را میپوشاند. زشتی مرگ، زشتی حقارت و زشتی ضعف بشری را. «کیچ» پردهای است تا ما بدان وسیله هرچیزی را که با مذاق عاطفیمان سازگار نیست بپوشانیم.
تصور کنید زنی سالها با شوهر خود ناسازگاری دارد اما از او جدا نمیشود در حالی که آرزوی آن را دارد. اما به ضعف زنبودن خود ایمان دارد و علیه آنچه حقش نیست نمیتواند بشورد. او برای پنهانکردن این ضعف از «کیچ» استفاده میکند، از این جمله: «من به خاطر بچههایم حاضرم با این مرد زندگی کنم» این جملۀ تأثیر برانگیز «کیچ» است چرا که قطعاً این زن در نهان خود آرزو میکند که بچهای وجود نداشت تا او به خاطرش آنگونه که نمیخواهد زندگی نکند. (ن.ک. به عارف دانیالی، میلان کوندرا اولیس مدرن)
سه
زندگی سیاسی انسانِ ایرانی امروز، سرشار از کیچ است. فضای سیاسیای که او را احاطه کرده، پر از استعارهها و حسآمیزیها و مجازها و آرایهها و گزارهها و دروغ-زیباها است که احساسات و عواطف او را برمیانگیزند، تا آن ببیند و بگوید و بکند که اصحاب سیاست از او میطلبند.
اینروزها، عجیبترین نوع کیچ را میتوان در مترادفشدن «خالصسازی و شایستهسالاری» دید. عدهای از اصحاب زشتپندار/کردار سیاست و قدرت در جامعه امروز ما، تلاش دارند همچون آن پیرزن داستان مولانا، هر ایده و نظر و عمل زشت خویش را با آرایههای زیبای ادبی و دینی و مردمی و اخلاقی و… بزک کنند.
داستان مولانا از این قرار است که پیرزنی بود نودساله، با چهرهای چروکیده و قدی خمیده که سر پیری در فکر شوی برای خود بود. روزی، در نزدیکیاش جشنی برپا شد و او را هم دعوت کردند. پیرزن، برای آنکه صفایی به سروصورت خود دهد شروع به آرایش و سرخابسفیداب کرد. ولی چون صورتش پر چین و چروک بود این کارها موثر نبود. پس ناچار شد سراغ مصحف شریف رود. تذهیبهای کنار صفحات را برید و به صورتش چسباند و روی آن را با آرایش پوشاند و با رضایت نگاهی به خود در آینه انداخت. اما هنگامی که میخواست چادر سرکند تذهیبها ور آمد و افتاد.
پیرزن، چندبار دیگر آنها را بهصورت خود چسباند، اما باز افتادند. پیرزن که از کوره دررفته بود، زیر لب گفت: «لعنت بر شیطان! لعنت بر شیطان!» همان لحظه شیطان مقابلش ظاهر شد و سرزنشکنان به او گفت: «ای پیرزن مکار! بیخود مرا لعن نکن که تو خودت دست صد شیطان را از پشت بستهای! من هم تاکنون چنین حیلهای به ذهنم خطور نکرده بود! تو با این نیرنگت ریشه کتب آسمانی را زدی!!»
در آستانۀ انتخابات، بساط «کیچ» و بزک و سرخابسفیداب بر سر هر کوی و برزنی پهن است و عجوزههای بسیاری به زیور جمال و کمال و زیبایی و فریبایی و صد زیور دروغین آراسته میشوند و خود را در معرض «نگاه» و «طلب» مردمان میگذارند. در این ایام، هر آنچه در این کیچبازار، عرضه و به فروش میرسد، مصنوع و مصقولی مردمپسند و دلربا و روحنواز و احساسبرانگیز است.
تمام فروشندگان و دلالان نیز، از نوع و جنس مومن و مسلمانا هستند که جز برای رضای خدا و خلق خدا، خود را در معرض تمنا و طلب نمیگذاشتند. پشتِ ویترین رنگین هر دکانی در این کیچبازار، انواع و اقسام کالاهای نمایشی میبینی که مهر تضمینشده و استاندارد بر روی آنان حک شده و به نازلترین قیمت به فروش میروند.
روی شیشۀ ویترینها هم نوشته شده: بخر و جایزه ببر. خلاصه، در این ایام، همچون آلیس که به سرزمین عجایب پرتاب میشود، مردمان هم دفعتا به عالم زیباترینها و مردمیترینها و خاکیترینها و پاکترینها و کارآمدترینها و صادقترینها و صدها «ترین»های دیگر پرتاب میشوند، تا همچون مردمانِ جامعۀ نمایش دوبور، به خرید و مصرف تصاویر بزکشدۀ کالاها بپردازند.
نمیدانم امسال در این کیچبازار قرار است چه کالاهای متفاوتی را بهنمایش بگذارند، اما میدانم که بسیاری از مردمان، پشیمان و سرخورده از خریدها و مصرفهای گذشته، چندان رغبتی برای خرید و مصرف پرترهها و تصاویر و کالاهای کرداری و گفتاری و شعاری تکراری و نمایشی ندارند.
انتهای پیام