خرید تور تابستان

نیاز به اصولگرایی واقعی

«عباس عبدی» تحلیلگر سیاسی در یادداشتی درباره ی جریان اصولگرایی در هفته نامه‌ی «صدا» نوشت:

دو جناح اصلي جامعه كمابيش داراي شاخه‌هايي هستند كه اين شاخه‌ها تا حدي با يكديگر و حتي با كليت جريان سياسي تفاوت‌هايي دارند. برخي مواقع اين تمايزات چنان مي‌شود كه از نگاه ناظر بيروني آنها را نمي‌توان در ذيل يك جريان سياسي دسته‌بندي كرد و درخواست مي‌شود كه رهبران اصلي جريان، مرزبندي خود را با اين شاخه‌ها اعلام كنند؛ و اين درخواست در بسياري از موارد درخواست به حقي است. زيرا يك جريان سياسي نمي‌تواند هم‌زمان از چند منبع متضاد ارتزاق كند. هر نوع استفاده و ارتزاق از اين شاخه‌ها، اگر در كوتاه‌مدت سودآور و مفيد تلقي شود، در ميان‌مدت بايد هزينه آن را چند برابر پرداخت.

نسبت احمدی‌نژاد و جریان اصولگرای و نحوه ورود آنان در انتخابات اخیر مصداق این وضعیت است. قضيه از اين قرار است كه آقاي احمدي‌نژاد در سال 1384، تحت حمايت بخش كوچكي از جريان اصول‌گرايي وارد انتخابات شد و به معناي دقيق نیز كسي نمي‌توانست او را جزو بخش اصلي اين جناح معرفي كند. ولي جريان اصول‌گرا علي‌رغم عدم حمايت اوليه، در ادامه از پيروزي او بسيار خوشحال شدند و چنان مبهوت و حتي مريد وي شدند كه چشمان خود را بر رفتار و سياست‌هاي او بستند و او نیز كرد آنچه كه كرد. مجلس اصول‌گرا در برابر او به غايت منفعل بود. از همان ابتدا مجلس را تحقير كرد و با عدم ابلاغ مصوبات مجلس و حتي اعلام صريح مواضع ضد قانوني، و مسخره و شوخي كردن با وظايف و تذكرات مجلس، آن را منفعل نمود. حتي در مقاطعي با پرداخت پول به نمايندگان براي تبليغات انتخابات آنان را بيش از پيش تحقير کرد. نه تنها مجلس، بلكه ساير نهادهاي مدني اصول‌گرايان را به نحو بي‌سابقه‌اي مطيع و منقاد خود كرد.

اصول‌گرايان گمان كردند كه با حمايت از او مي‌توانند خود را بازيابي و يا بازسازي كنند. و موفقیت انتخاباتی او را موفقیت خود بدانند. ولي بزرگ‌ترين سرمايه‌هاي خود را پيش پاي اين نگرش نادرست قرباني كردند، حتي حاضر شدند در كنار او عليه آقاي هاشمي که از سرمایه‌های آنان بود، رفتار كنند. اصول‌گرايان به نحو ناخواسته اسير سياست‌هاي احمدي‌نژاد شدند. آنان خود را در هواپیمایی يافتند كه هدايت آن در دست احمدي‌نژاد بود و با همين دست فرمان وارد حوادث 1388 شدند. البته سياست‌هاي نادرست اصلاح‌طلبان در اين مقاطع نيز به كمك احمدي‌نژاد آمد، تا او خود را منجي اصول‌گرايان از خطر اصلاح‌طلبان معرفي كند و همه آنان را چشم و گوش بسته به حمايت بدون قيد و شرط از خود در آورد و بزرگ‌ترين بحران سياسي بعد از انقلاب ايجاد شد. با فروكش كردن تب آن حوادث، كم‌كم مشخص شد كه اصولگرایان فريب احمدي‌نژاد را خورده‌اند. مشكل آنان اين بود كه رودررويي با احمدي‌نژاد را برنمي‌تافتند چون ممكن بود به منزله تأييد طرف مقابل در 1388 تلقي شود و آنان به هيچ‌وجه به اين امر رضايت نمي‌دادند. اين مسأله‌اي بود كه احمدي‌نژاد هم خوب فهميد لذا وارد قهر و خانه‌نشيني سال 1390 شد به اين اميد كه نتيجه‌اي بگيرد. ولي در اين مرحله وي پا رو خطي كرد و جلوي بلندپروازي‌هايش گرفته و در عمل اختياراتش كم و حتی از پرونده هسته‌اي كنار گذاشته شد و خلاصه این که شمارش معكوس براي حذف نهايي او از ساخت قدرت آغاز گرديد.

حملات اصول‌گرايان از اين مرحله عليه او آغاز شد. ابتدا سعي كردند كه براي او حلقه انحرافي تعريف كنند و بگویند كه خودش خوب است، اطرافيانش مشكل دارند. اين تحليل واقعيت نداشت ولي توجيهي براي مواضع گذشته اصول‌گرايان در حمايت از او تلقي مي‌شد. خواستند بگويند كه اينها منحرف شدند، در حالي كه اصلاً چنين نبود، آنان از ابتدا همان بودند که بودند. مشكل از آنجا آغاز شد كه جريان اصول‌گرايي نه تنها لطمه شديدي خورد، بلكه بحران بزرگي در روابط داخلي آنان به وجود آمد. رد صلاحيت نامزد و دوست نزديك احمدي‌نژاد در سال 1392، شكاف ميان دو طرف را تشديد كرد. انتخابات مجلس در سال 1394 زمينه‌اي بود براي نزديكي بيشتر ميان شاخه‌های این جناح، ولي شكست كامل آنان را در تهران موجب افزایش تنش گرديد. از اين مرحله به بعد روابط ميان دو طرف تند و تندتر شد و بزرگ‌ترين لطمه سياسي و حيثيتي پس از انقلاب را اصول‌گرايان متحمل شدند. چرا؟ فقط به اين دليل كه اصل و هدف محوری خود را بر پيروزي و رأي‌آوري گذاشتند، و اينكه هركسي بتواند به نام آنان چنين رأيي را بياورد، از او حمايت كردند. در حقيقت اين رفتار نهايت بدون اصول بودن است.

آن ماجرا گذشت. حالا در انتخابات رياست جمهوري دوباره درگير مورد مشابهي شده‌اند. تمام بازي اصلح و بهترين و… پوششي است براي رأي‌آوري. و الا چه معنا دارد كه يك نفر با فاصله زيادي نامزد چهارم آنان شود، ولي همچنان چشم اميدي به حضور و پيروزي او دارند و هنوز هم حاضر نيستند پيرامون يك نامزد مشخص متحد شوند؟ شايد خواننده اصول‌گرا فكر كند كه قصد بنده اختلاف انداختن ميان آنان براي تعيين يك نامزد واحد باشد. ولي شايد ترجيح اين طرف اين باشد كه اصولگراین همین دو يا سه نامزد را داشته باشند. بنابر این مساله انتخابات اخیر نیست بلکه آنچه خطرناك است، قرار گرفتن دوباره جريان اصول‌گرايي در مسير سياستي است كه احمدي‌نژاد را به قدرت رساند و بزرگ‌ترين ضربه را به اين جريان و کشور زد. جريان اصول‌گرايي جريان مهمي است. مشروط بر اينكه به معناي واقعي اصول‌گرا باشد و نخواهد به هر قيمتي ولو بلغ ما بلغ به قدرت برسد. آيا بهتر نيست به جاي وارد شدن در رقابتي مخرب كه هر از گاهی يك صفر جلوي وعده‌هاي نجومي خود مي‌گذارند، از يكي از نامزدها حمايت كنيد و يك رقابت سازنده و خارج از اين بازي‌ها را پيش ببريد. اينكه برخي از جناح اصولگرا كه اتفاقاً مهم هم هستند، از آقاي روحاني حمايت مي‌كنند به كجاي اصول‌گرايي ضربه مي‌زند؟ بياييد 4 سال ديگر آرامش را تقويت كنيد. همه شما مي‌دانيد كه اين شعارها تا چه حد غيرواقعي و فريبكارانه است، ولي عشق رسيدن به جمال قدرت مانع از اذعان به بديهيات مي‌شود. كدام اقتصاددان جناح اصول‌گراست كه ایجاد 6 ميليون شغل يا 2.5 برابر شدن توليد ملي در 4 سال يا سه برابر شدن يارانه‌ها را بشنود و به آنها نخندد؟ اصلاح‌طلبان حداقل اين شهامت را دارند كه اگر نامزدي كه مورد حمايت آنان باشد چنين ادعايي كند، او را طرد خواهند كرد. خلاصه اينكه مومن از يك سوراخ دوبار گزيده نمي‌شود. اگر آن بار اين خطاي اصول‌گرايان هزينه‌هاي گزافي براي كشور و خودشان داشت، اين بار به احتمال زياد هزينه‌ها بسيار بيشتر از آن است كه قابل احصا باشد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. آن چه كه در قاموس اصولگرايان اصالت دارد قدرت است و ديگر هيچ ! بعد از فوت بنيانگذار بدجورى به قدرت اعتياد پيدا كرده اند بايد فكرى به حالشان كرد !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا