زنانی که از تجربه گفتن یا نگفتن «نه» میگویند

آرزو سلخوری در سایت ولایت نیوز (قزوین) نوشت: «آسانسور هنوز بوی خون میداد. المیرا ـ دختری که لبخندش میان همکارانش معروف بود ـ با ضربات چاقوی مردی که زمانی دوستش داشت، جان باخت.
قتل در دل یک مجتمع اداری و تجاری در قزوین آنقدر تکاندهنده بود که حتی کسانی که او را نمیشناختند، تا روزها نتوانستند فراموشش کنند؛ دختری که فقط تصمیم گرفته بود «نه» بگوید.
در جامعهای که «نه گفتن زن» هنوز معنا ندارد، چنین پایانی محتمل است. المیرا قربانی شد. اما قاتل واقعی فقط مردی نبود که چاقو در دست داشت؛ فرهنگی هم بود که قرنها به مردان آموخته است: «اگر دوستت نداشت، نابودش کن.»
قتل المیرا فقط پایان زندگی یک دختر ۲۲ ساله نبود؛ بلکه زنگ خطری بود برای پرسشی قدیمی. در این جامعه، «نه گفتن» برای زنان چقدر امنیت دارد؟
نه گفتن، برای من مساوی با قطع رابطه خانوادگی بود
مریم، ۳۱ ساله و کارمند بخش خصوصی، از تجربهای میگوید که در ظاهر ساده اما در عمل پرهزینه بوده است: «به خواستگارم گفتم نه؛ پسرخالهام بود. خانواده گفتند: «غرور پسر مردم را خرد کردی». چند ماه با من قهر کردند. آخرش گفتم بله، اما ازدواجمان به جدایی ختم شد. هنوز از آن روز خشم دارم، چون فهمیدم نظر من مهم نیست؛ رضایت مرد مهمتر است.»
در جامعهای که دختران از کودکی به اطاعت و سکوت تشویق میشوند، «نه گفتن» هنوز نوعی بیادبی تلقی میشود.
مردی که نه را نشنود، خطرناک میشود
ناهید، ۲۵ ساله و دانشجوی روانشناسی، میگوید بارها در مواجهه با پیشنهاد دوستی یا ازدواج، پس از رد کردن، با تحقیر یا شایعه روبهرو شده است: «یکی گفت مغروری، یکی گفت لابد با کسی هستی. حتی یکی شروع کرد شایعهپراکنی. یعنی اگر نپذیری، باید مجازات شوی. بعد از مدتی سکوت میکنی چون از پیامدش میترسی. این هم خشونت است، فقط شکلش فرق میکند.»
به باور او، قتل المیرا فقط نوک کوه یخ است؛ پشت آن صدها شکل از خشونت عاطفی و روانی پنهان است که زنان هر روز تجربه میکنند.
اصرار، بیاحترامی به تصمیم زن است
فهیمه، زنی موفق در حوزه کاری خود، روایت مشابهی دارد: «مردی حدود ده سال از من کوچکتر، با شرایط نهچندان مناسب، مدام اصرار میکرد. بارها گفتم اختلاف سنی برای من مسئله است، اما میگفت برای خودش نیست؛ انگار فقط خواستن خودش مهم بود. این نوع اصرار، نوعی بیاحترامی به تصمیم زن است.»
ما یاد نگرفتهایم عشق را بدون تملک بفهمیم
لیلا، ۴۲ ساله و مشاور خانواده، که سالها با زوجهای درگیر خشونت کار کرده، میگوید: «در فرهنگ ما، عشق یعنی تملک. مرد احساس میکند باید به دست بیاورد و حفظ کند. وقتی زنی نه میگوید، یعنی مالکیت از دست رفته. اینجاست که خشم شکل میگیرد. در جلسات مشاوره، مردهایی را دیدم که میگویند: «همه چیزم را برایش دادم، حالا چطور بدون من زندگی میکند؟» هنوز نمیدانند عشق قرارداد مالکیت نیست.»
او اضافه میکند: «به پسران یاد ندادهایم با ناکامی چه کنند. همیشه شنیدهاند باید به دست بیاورند، اما ممکن است گاهی پذیرفته نشوند و بدانند زندگی ادامه دارد.»
ترس از تکرار المیرا
در مجتمعهای تجاری قزوین، دختران زیادی کار میکنند و همهشان نام المیرا را شنیدهاند.
فاطمه، ۲۳ ساله، میگوید: «از آن روز، حس امنیت من تغییر کرده. وقتی در آسانسور تنها هستم، یاد آن صحنه میافتم. ما از مردها نمیترسیم، از خشم نادیده گرفته شدهشان میترسیم. المیرا فقط یک نفر بود، اما ترسش جمعی شده است».
نه گفتن، حق است؛ نه بیادبی
دکتر نسرین مرزبند، جامعهشناس، در گفتوگو با ولایت معتقد است: «پرونده المیرا باید به بازنگری در آموزش اجتماعی منجر شود. در نظام آموزشی ما هنوز به دختران و پسران آموزش داده نمیشود که رابطه، داوطلبانه و دوطرفه است. تا وقتی «نه» را بیاحترامی بدانیم، باید منتظر تکرار این فجایع باشیم.»
او ادامه میدهد: «در بسیاری از قتلهای عشقی، قاتلان میگویند «دوستش داشتم»؛ نشانهای از آنکه هنوز عشق را با سلطه اشتباه میگیریم.»
ما یاد گرفتیم سکوت کنیم
زهرا، ۲۸ ساله و پرستار، از تجربههایش میگوید: «گاهی اعتراض نمیکنی چون میدانی متهم میشوی. مردم همیشه از زن قربانی میپرسند: چرا رابطه داشت؟ چرا نه گفت؟ چرا زودتر جدا نشد؟ یعنی در هر حالت، زن مقصر است.»
جامعهای که هنوز «نه» گفتن را بلد نیست
در ماجرای المیرا، مسئله فقط یک جنایت فردی نبود؛ بلکه فرهنگی است که هنوز مرز میان خواستن و اجبار را نمیفهمد.
در جامعهای که مردان حق دارند ابراز علاقه کنند، اما زنان نه؛ مردان میتوانند رد کنند، اما زنان نه؛ خشونت نتیجه سالها تربیت نابرابر است.
«نه گفتن» سادهترین حق انسانی است، اما برای بسیاری از زنان هنوز خطرناکترین جمله است.
اگر قرار است، امنیت معنا پیدا کند، باید از بازگرداندن معنای واقعی «نه» آغاز کنیم؛ نهای که نه به مرگ، بلکه به احترام ختم شود.»
انتهای پیام




