خرید تور تابستان

حاشیه نشینی به مثابۀ مستعمرات شهرها

روزنامه‌ی شهرارا نوشت: خراسان رضوی ٩٩ منطقۀ حاشیه‌نشین دارد و از این حیث، رتبۀ اول را در کشور به خود اختصاص داده است. همچنین از نظر تعداد نفراتی که در مناطق حاشیه‌نشین زندگی می‌کنند، بعد از استان تهران، رتبۀ دوم را دارد و از نظر تعداد زندانی‌ها از هر ١٠هزار نفر، مقام چهارم را بین ٣٢ استان داراست. از نظر شاخص فرار از منزل، بعد‌از چهار‌و‌محال‌وبختیاری، دو استان قم و خراسان رضوی قرار دارند. از حیث طلاق، از هر ١٠هزار نفر جمعیت ده‌ساله و بالاتر، رتبۀ چهارم متعلق به خراسان رضوی است. ازنظر خانواده‌های دارای سرپرست زن‌، رتبۀ سوم را دارد و از‌نظر تعداد مددجویان کمیتۀ امداد، که میزانی از فقر را نشان می‌دهد، رتبۀ هفتم را داراست. دکتر محمد‌امین‌ قانعی‌راد می‌گوید این شاخص‌ها به‌صورت مستقیم، شاخصه‌های سرمایۀ اجتماعی مثل اعتماد، مشارکت و تفاهم هنجاری را نشان نمی‌دهند، ولی بنیان‌های سرمایۀ اجتماعی را همین‌ها می‌سازند و نشان می‌دهند که وضعیت سرمایۀ اجتماعی در استان، مطلوب نیست. او نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه و دارای دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران است. قانعی‌راد که به مطالعه و تحقیق دربارۀ رابطۀ جامعه‌شناسی و علم در ایران علاقه‌مند است، از‌جمله جامعه‌شناسانی است که به رابطۀ بین این دو و نیز به جامعه‌شناسی، تخصصی می‌نگرد. «نقش مدیریت شهری در ارتقای سرمایۀ اجتماعی» موضوعی بود که دکتر محمدامین قانعی‌راد، در نشستی که به‌همت پژوهشکدۀ ثامن برگزار شد، دربارۀ آن به بحث و گفتگو پرداخت. او می‌گوید: «شهر و خانواده دو سرمایۀ اجتماعی‌اند که در‌حال ویران‌شدن‌ هستند. شهروندان نگران‌اند و صدای آن‌ها باید شنیده شود. از آن طرف، دانش شهر نیز باید به زبان مورد‌فهم جامعه فراهم و دربارۀ آن گفتگو شود.». نظرات او را در ادامه بخوانید.

زیستن در فضاهای ذهنی

فضای ذهنی چیست؟ اینجا محله‌مان است. اینجا قصابی محله‌مان است. اینجا مسجد محله‌مان است. اینجا اتاق بچه‌ام است. اینجا آشپزخانه‌ام است. برای یک زن، آشپزخانه یک فضای عینی نیست؛ یک فضای ذهنی است که با همۀ وجودش درگیر آن است. چیزی که سرمایۀ اجتماعی واقعی در فضای واقعی ایجاد می‌کند، ناشی از همان زیستن در فضاهای ذهنی است. ما به میزانی که در فضاهای ذهنی زندگی می‌کنیم، دارای حسی از مکان هستیم، که این حس ما را به دیگران پیوند می‌دهد. این یک فرایند فضایی اجتماعی است؛ یعنی چنین نیست که فقط بحث فضا باشد؛ بحث جامعه هم هست.

فضاهایی که حامل خاطره نیستند

فضاهای عینی، جنبۀ کارکردی و ابزاری دارند، ولی حامل خاطره نیستند. فضاهای ذهنی همراه با خاطره، معنا، هویت و نماد هستند، ولی فضاهای عینی فضاهایی بدون خاطره و کاربردی هستند که شما در آنجا کاری را انجام می‌دهید. خیلی از میدان‌ها الان فقط فضاهای عینی و کارکردی شده‌اند. میدان در همه‌جای دنیا آدم‌ها را کنار هم جمع می‌کند، ولی در اینجا تبدیل به مکانی شده که کارکرد آن دور‌زدن است. هیچ خاطره‌ای را برای شما ایجاد نمی‌کند، بنابراین نمی‌تواند به مناسبات شما شکل بدهد. خیابان یک فضای کارکردی مطلق برای عبور ماشین‌ها شده که دیگر مناسبات انسانی را ندارد. بچه‌ها در گذشته در کوچه بازی می‌کردند. امروز کدام کوچه را می‌توانید پیدا ‌کنید که محل ارتباطات بچه‌ها با هم باشد و بچه‌ها بتوانند مناسبات انسانی را با هم در آن شکل دهند؟ ما در کجا می‌خواهیم یاد بگیریم که با انسان‌ها تعامل برقرار کنیم؟ زمینه‌هایی باید وجود داشته باشد.

کوچۀ امروز، جایی در ذهنیت کودک ایرانی ندارد

فضای ذهنی‌ای که در آن‌ دنبال هم بدویم، به هم گل بزنیم، بار اول جرزنی کنیم، بار دوم دعوا کنیم، بار سوم گریه کنیم و بار چهارم یاد بگیریم که چگونه با هم، بازی کنیم و قواعد بازی را رعایت کنیم، دیگر وجود ندارد. چنین نیست که معلمی بگوید عزیزان من! رعایت قوانین بازی مفید است. بدون جرزنی نمی‌توانید به قواعد بازی برسید. این هم کوچه می‌خواهد. این کوچه امروز دیگر جایی در ذهنیت کودک ایرانی ندارد. در بسیاری از شهرها چنین وضعیتی ایجاد شده و کارکرد کوچه، محلی برای پارک ماشین شده‌ است. کم‌کم ماشین‌ها آمدند و کوچه‌ها را فتح کردند. خیابان‌ها و میدان‌ها را فتح کردند. نگاه نوستالژیکی دارم و نمی‌گویم تکنولوژی نباید هیچ جایی در زندگی انسانی داشته باشد، اما زندگی معاصر بدون فضاهای عینی و بدون تکنولوژی غیرممکن و ممتنع است. حال تا چه میزان می‌توانید به این فضاهای عینی اجازه دهید که کل زندگی اجتماعی‌تان را در‌بر بگیرند؟

هجوم فضای عینی را باید مهار کرد

گفته می‌شود جوان امروز سرمایۀ اجتماعی ندارد و مهارت برقراری ارتباط را بلد نیست. این جوان کجا می‌خواهد این‌ها را یاد بگیرد؟ ما در مدرسه‌های چند‌هزار متری درس می‌خواندیم که زمین بازی، تئاتر و کتابخانه داشت. این‌ها فضاهای تعاملی انسانی بودند که انسان‌ها را به تعامل با هم می‌کشاندند و درعین‌حال آن‌ها را پرورش می‌دادند. هجوم فضای عینی را باید یک جایی مهار کرد. از فضاهای تجاری، خرید و عمومی گرفته تا فضاهای تفریح به سبک والت‌دیزنی و دیزنی‌لند، که در خیلی کشورهای دنیا دارد توسعه پیدا می‌کند و در تهران و مشهد هم نمونه‌هایش را داریم. این‌ها فضاهای گمنام عینی‌ای برای شهروندان تولید می‌کنند که شهروندان فاقد هر نوع خاطره‌ای از آن‌ها هستند و نمی‌توانند با آن‌ها ارتباط برقرار کنند و به این دلیل با هم نیز نمی‌توانند ارتباط برقرار کنند. چون انسان‌ها برای برقراری ارتباط با هم احتیاج به ظرف دارند و آن ظرف، فضاهایی است که جامعه در‌اختیارشان می‌گذارد.

حاکمیت دوگانۀ جهانی و محلی

گسترش فضاهای عینی، زندگی ما را تهدید می‌کند و ما را به یک نوع فردگرایی می‌کشاند. ما به نهادی نیاز داریم که به‌جای انباشت سرمایه، دنبال انباشت سرمایۀ اجتماعی باشد و به الزامات محلی زندگی روزمره توجه کند، به ضوابط بوم‌شناختی، اکولوژیک و زیست‌محیطی توجه کند، به مقولۀ مشارکت اجتماعی حساس باشد. ما می‌خواهیم مشارکت خیلی نزدیکی داشته باشیم، نه اینکه چهار سال یک‌بار برویم رأی بدهیم. ما یک حاکمیت نزدیک می‌خواهیم که تحت تأثیر فشار منافع طبقاتی نباشد. مفهوم شهر در شرایط حاکمیت دوگانۀ جهانی و محلی معنادار شد؛ یعنی به موازات انقلاب شهری، که در پی فتح شهر توسط اقتصاد بود، جنبش‌های جامعۀ مدنی‌١٩۶٠ ایجاد شد و آن‌ها هم می‌خواستند شهر را فتح کنند. در‌نهایت شهرها عرصۀ دو نیرو می‌شوند؛ نیروی یکسان‌ساز و گسترش فضاهای عینی و نیروی جنبش‌های اجتماعی شهری، که در پی حفاظت از فضاهای ذهنی هستند. این دوگانگی در شهر اتفاق می‌افتد و شهرداران و شوراهای شهر، سخن‌گویان جامعۀ مدنی برای حفظ فضاهای ذهنی و جلوگیری از غلبۀ فضاهای انتزاعی و زندگی مردم و کنترل تمامیت‌خواهی بخش بازار و تجارت و حتی قدرت می‌شوند.

انقلاب شهری در ایران

در ایران هم انقلاب شهری اتفاق افتاد که تحت‌تأثیر چند عامل بود. یکی شیوۀ فئودالی خرید و فروش. زمین همیشه برای ایرانیان مهم و منبع سرمایه بوده و هنوز هم از امنیت برخوردار است. زمین که در فئودالیزم، منبع افزایش ارزش بود و در جامعۀ صنعتی، جای خود را به سرمایه داد، هنوز برای جامعۀ ما اهمیت دارد. یک نوع صنعت‌زدایی هم در ایران اتفاق افتاد، مثل اتفاقی که در غرب روی داد و صنایع را به جهان سوم دادند و سعی کردند بر تکنولوژی‌های پیشرفته، اقتصاد دانش و مواردی مثل آن تکیه کنند. در ایران صنعت‌زدایی شد، چون ما در جنگ بودیم و بعد هم در تحریم و اصلا نمی‌توانستیم کار اقتصادی انجام دهیم. الان شما در اراک، کارخانه‌های زیادی را می‌بینید که ابتدا از دولت به بخش خصوصی واگذار شدند و بعد هم بخش خصوصی یک‌به‌یک آن‌ها را تعطیل کرد، چون زمین کارخانه‌ها خیلی باارزش شده بود. اتفاق دیگری که روی داد، پیوند ما با اقتصاد چین بود. در شرایط تحریم نمی‌توانستیم تولید کنیم و در‌عین‌حال باید پیشرفت و ترقی و مصرف و وفور کالا و اینکه همه‌چیز به‌خوبی در جامعه جریان دارد را هم نشان می‌دادیم! فشار بازار همیشه روی سیاست ما زیاد بوده است. در آن شرایط بازار ترجیح داد که اقتصاد ایران با چین پیوند پیدا کند و یک اقتصاد مصرفی باشد تا یک اقتصاد صنعتی. دلیل دیگر، حذف حمایت مالی دولت از شهرداری‌ها بعد‌از جنگ بود. در این شرایط، انقلاب شهری یعنی رشد اقتصاد فضاها اتفاق افتاد و سرمایه‌ها به شهرها هجوم آوردند. سرمایه‌هایی که دیگر نمی‌توانستند تولید کنند، یا باید از کشور می‌رفتند و فرار سرمایه اتفاق می‌افتاد و یا باید به درون شهرها می‌آمدند و خودشان را با اقتصاد مصرفی و اقتصاد فضا سازگار می‌کردند. پس جامعۀ ایران، در شرایط فقدان تولید، یک جامعۀ مصرفی شد. در شهرها سرمایه‌‌گذاری‌های گسترده توسط نهادهای خصوصی، نظام بانکی، نهادهای نظامی و امنیتی، نهادهای حاکمیتی و آستان قدس رضوی و شهرداری‌ها صورت گرفت.

کالایی‌سازی فضاها

شهرداری‌هایی که فاقد منابع مالی بودند، به فروش شهر و همنشینی با اقتصاد تجاری و دلالی در شهرها هجوم آوردند و بدین‌وسیله پیوندی نامشروع بین شهرداری‌ها و بخش خصوصی ایجاد شد. هرچه بخش خصوصی پررونق‌تر شد، شهرداری‌ها هم راضی‌تر شدند. بنابراین نه‌تنها شهرفروشی شکل گرفت، بلکه به جایی رسید که در حال حاضر ما جزو معدود کشورهایی هستیم که جرائم شهرفروشی و جرم‌فروشی را مرتکب می‌شویم، یعنی از راه فروش خلاف، منابع مالی را به دست می‌آوریم. تهران، شهر را فروخت و فضاهای عینی را گسترش داد؛ تونل‌ها، بزرگراه‌ها، جاده‌ها، ساختمان‌های اداری و تجاری را. می‌بینیم دورتا دور میدان، چند ساختمان چندطبقه بالا رفته. اینجا محلی است که با ذهن و روح من هیچ ارتباطی ندارد. با نیازهای کارکردی من مثل خریدکردن و فست‌فود خوردن ارتباط دارد، ولی با «وجود» من مرتبط نیست. این انقلاب شهری ایرانی بود که شهرداری‌ها را به کالایی‌سازی فضاها و تبدیل‌کردن فضاهای شهرها به کالاهای گران‌قیمتی، که باید به بهترین نحو فروخت، وارد کرد.

……………………………………

شهرداری ها بین توسعۀ اقتصادی و اجتماعی پیوند برقرار کنند

شهرداری در ایران، برخلاف همه‌جای دنیا، به اقتصاد فضا ورود پیدا کرد، در‌حالی‌که قرار بود از بخش اجتماعی و تجاوز اقتصاد فضا به حریم‌های زندگی جلوگیری کند. شهرداری‌ها به منطق انباشت سرمایه تسلیم شدند و حتی نوعی جابه‌جایی نقش‌ها در شهرداری‌ها و دولت اتفاق افتاد.

الان در ایران می‌بینید که دولت دنبال مسکن اجتماعی است و شهرداری دنبال واحدهای تجاری، یعنی برخلاف همه‌جای دنیا که شهرداری‌ها مسکن اجتماعی می‌سازند و دولت به مفهوم کلان خود سعی می‌کند اقتصاد را توسعه بدهد، در ایران برعکس اتفاق افتاد و ثمرۀ آن را هم می‌‌بینیم، که نه آن مسکن اجتماعی موفق است و نه این واحدهای تجاری.

حداقل انتظاری که از شهرداری‌ها در این فضای دوگانه می‌رود، این است که بین الزامات توسعۀ اقتصادی و توسعۀ اجتماعی، یک پیوند و تعادل ایجاد کنند.
شهرداری‌ها به‌دلیل ارزش‌های حرفه‌ای خودشان باید این کار را انجام دهند. شهرداری یک نقش سیاسی نیست که با قدرت نسبت داشته باشد. یک نقش اقتصادی هم نیست که با بازار ارتباط داشته باشد.

شهرداری یک نقش اجتماعی است که با مردم ارتباط دارد، ولی در ایران شهرداری تبدیل شده به یک نقش سیاسی. شهرداری تبدیل شده به پله‌ای برای پریدن در دولت. گویا هیچ تعلقی به این مردم ندارد و همچنین تبدیل شده به یک نقش اقتصادی. مهم‌ترین پیامد گسترش فضاهای عینی، گسترش فردگرایی و عقب‌نشینی به سپهر خصوصی و تضعیف سرمایۀ اجتماعی در شهرهاست. روابط خانوادگی، همسایگی، محله‌ای و شهری فرسوده می‌شود، چون فضای خاطره، دیگر وجود ندارد. فقط فضای عینی هست. این روابط اجتماعی را تضعیف می‌کند و اعتماد از بین می‌رود. جمعیت بی‌پناه و بی‌حفاظی ایجاد می‌شود.

……………………………………

از حالا به شهروندان توجه کنید

این فضای دوگانه یک تأثیر دیگر هم دارد و آن، این است که مستعمره‌های شهری ایجاد می‌کند، یعنی مستعمره‌سازی زندگی مردم همراه با مستعمره‌های شهری‌ اتفاق می‌افتد. مستعمره‌های شهری همان حاشیه‌نشین‌ها، آلونک‌ها و محلات فاقد امکانات اجتماعی و فیزیکی هستند.

در این فرایند، فضاهای شهر و جمعیت آن‌ها برحسب مرغوبیت زمین و قیمت آپارتمان قطعه‌بندی می‌شود. در چنین وضعیتی، برخی‌ افراد امکان اسکان دارند، ولی بسیاری سرگردان می‌‌مانند. شهروند در‌صورتی تجربۀ شهروندی دارد که مسکن داشته باشد. کسی که مسکن ندارد، خاطره ندارد. مهاجر معمولا خاطره ندارد. مسکن است که برای شما تجربۀ شهروندی می‌آورد. در شرایطی که امکان اسکان وجود ندارد و کالایی‌سازی فضاهای شهری منجر به افزایش قیمت زمین و مسکن می‌شود، حاشیه‌نشینی اتفاق می‌افتد و این اتفاقی است که در همۀ شهرهای ما در عرض این دو دهه روی داده است. الگوی آن هم از تهران شروع شد و جاهای دیگر را هم گرفت. حاشیه‌نشینی گسترده تأثیرش این است که همبستگی شهری و سرمایۀ اجتماعی را کاهش و در‌مقابل آسیب‌های اجتماعی و امکان شورش‌های شهری را افزایش می‌دهد. طرح‌هایی مثل اینکه مدیریت شهری نیازمند نوآوری در تأمین منابع مالی است و می‌تواند با ورود بورس و بازار سرمایه در پروژه‌های شهری محقق شود و مسئولان بازار سرمایه، ابزارهای تأمین مالی مناسب را به شوراهای شهر معرفی کنند، جزو طرح‌هایی هستند که باید دربارۀ آن‌ها تردید کرد. اقتصاددان‌ها باید بیشتر در این موارد ورود کنند که اصلا چرا مدیریت شهری باید پروژه‌های شهری اجرا کند؟ بس است هر چه شهرها را بزرگ کردید. می‌خواهید به کجا برسید؟ تهران از یک طرف به قزوین رسید، از یک طرف به ورامین و از طرف دیگر به دماوند. خدمات شما در توسعۀ شهری برای ما ثابت شده است؛ حالا به شهروندان توجه کنید!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا