روایت یک نسل،تصویر یک شهر
روزنامه «آسمان آبی» نوشت:شاهکار وودی آلن، «آنیهال» که آوریل 1977 اکران شد، برخلاف اکثر فیلمهای زمانهاش که هواداران متعصب اما اندکی داشتند، معرف یک نسل شد و فیلمسازان بیشماری را پس از خود تقریبا در تمامی ژانرها تحت تاثیر قرار داد، مفهوم کمدی رمانتیک را متحول کرد و جایگاه آلن را از کمدینی که به فیلمسازی روی آورده بود به یکی از تحسینشدهترین مؤلفان دوران ارتقا داد.
وودی آلن تا بهار 1977 در کمدیهایی دستوپا میزد که مملو از تکجملههای نغز و وراجیهای کلاسیک بود؛ با محوریت تکشخصیتی آسیبپذیر و توسریخور که سرگردان در میان ترسها و آشفتگیهای بیشمارش سر از چندین و چند سناریوی عجیب درمیآورد. «آنیهال» در لفافه دو شخصیت اصلی فیلم به این مفهوم شکل داد: الوی سینگر( کمدین-نویسنده) و آنی هال (عکاس-خواننده) که دایان کیتون با ترکیبی از حس ملال و طنز به آن جان بخشید و جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را از آن خود کرد. هر دو شخصیت در مرز پا گذاشتن به میانسالی و اضطراب و تنهایی و سرگشتگی قرار داشتند، آن هم در بزرگترین شهر دنیا که در دوران اوج زوال معنوی بود؛ با بحران اقتصادی و بالا رفتن میزان جرم و جنایت دستوپنجه نرم میکرد و در آن واحد زیباییشناسی ناشناختهای در موسیقی، هنر و تحول اجتماعی در لایه زیرینش داشت شکل میگفت (آنی آلوی را به نیویورک تشبیه میکند؛ جزیرهای تکافتاده و فرسوده). گستردگی شهر که بازتاب اضطرابهای زمانه است. رابطه عاطفی، دوستی، شهرت، دغدغه زوال فرهنگ و ناکامی مذهب در پر کردن خلأ آدمهایی که نسبت به موقعیتشان آگاهی ندارند، برای آلن فرصتی فراهم کرد علاقه شخصی و حرفهایاش را به کیتون ابراز کند. رابطه آلوی و آنی با آنکه از همان ابتدا محکوم به فناست، حقایق عمیقی از وضعیت عاطفی و رابطه زوجها در اواسط دهه 70 را آشکار کرد، خصوصا برای کسانی که بدبینتر بودند و فهمیدند تطابقیافتن با دنیا آنقدر دشوار هست که دیگر کسی نخواهد آن را با فرازونشیبهای عشق هم همراه کند. در صحنهای بهیادماندنی از فیلم، آلوی و آنی را میبینیم که با هم درباره عکاسی بحث میکنند و در زیرنویس تصویر از فکرهایی که در آن لحظه در سرشان میچرخد خبردار میشویم. بهاین ترتیب، همانقدر که «موبیدیک» قصه یک نهنگ است، «آنیهال» یک کمدی رمانتیک است. ماجرای عاشقانه صرفا پسزمینهای برای مضامین عمیقتر فیلم است؛ بهویژه هجو زندگی شهری در نیمه دوم قرن آمریکایی که در آن نسلی تکافتاده، پادرهوا میان دو دوره متضاد (دوران رکود بزرگ/جنگجهانی دوم و راکاندرول/تلویزیون) ورای بیم و وحشت، حس گناه و خوددرگیری، به دنبال هویت ازدسترفتهاش میگشت. شهر هم مثل مردمانی که در آن زندگی میکنند از توهم تفسیرهای هنری نو، تئوریهای روانکاوی و کوتهنظری اشباع است. آلوی به یکی از دوستانش میگوید: «همه آمریکا به نیویورک طوری نگاه میکنند که انگار ما چپایم، کمونیستایم، یهودیایم، بیبندوباریم و آزاد؛ حتی من هم که اینجا زندگی میکنم گاهی همین تصور را از خودمان دارم.» «آنیهال» از این جنبه، تصویرگر نقاط عطف تاریخی و مملو از ارجاعات فرهنگی است که پلی میان شکاف نسلها میزند. آخرین باری که فیلم را مرور کردم 47 ارجاع مستقیم به نویسندهها، کتابها، فیلمها، گانگسترها، راکاستارها، سیاستمدارها، مجلهها، بازیگران سینما و… پیدا کردم؛ از بحث درباره ترور کندی گرفته تا ترانههای باب دیلن و… .
جستوجو برای رسیدن به رستگاری فردی به سرخوردگی از ناتوانی شخصیتها، در لذت بردن از زندگی و باهمبودن در سادهترین شکل ممکن، منتهی میشود. آلن این مضمون را بعدها در فیلمهایش بارها و بارها تکرار کرد. جالب است بدانید نام فیلمنامه اصلی در ابتدا «آنهدونیا» بود که به معنای ناتوانی از لذتبردن است. «آنیهال» با دیالوگهای جاودانه و ابتکارش در شکست «دیوار چهارم» و همچنین تصویر صادقانهای که از انزوای فرهنگی میسازد حتی برای نسلهای بعد هم دیدنی خواهد بود. آلوی سینگر مردی خارج از زمان است که روی مرز باریکی میان مرگاندیشی وسواسگونه و شیفتگی ذاتی به زندگی راه میرود. «آنیهال» فیلمی است درباره زمانه خودش که در عین حال تاریخ انقضا ندارد؛ همان جادویی که همه آثار هنری بزرگ به آن دست یافتهاند. با وجود بلاکباسترهایی مثل «آروارهها» و «جنگ ستارگان» از گیشه سربلند بیرون آمد و چندین جایزه، از جمله چهار اسکار، را از آن خود کرد. هنوز هم در صدر فهرست کمدیرمانتیکهای تاریخ سینماست و همچنان در این ژانر الهامبخش باقی مانده است. حتی اگر همه اعتراف نکنند، باز هم میدانیم که «آنیهال» به شکل خارقالعادهای برایمان ملموس و درکشدنی است.
انتهای پیام