نقدی بر هراس افکنی محمد قوچانی از احمدی نژاد جدید
/ اصلاح طلبانِ واقع گرا! و طلسمِ جادویی احمدی نژاد /
«محمدرضا فولادی»، دانش آموختهی روابط بین الملل، در یادداشتی اختصاصی برای انصاف نیوز نوشت:
1. از آنجا شروع کنیم که محمد قوچانی مینویسد، «متاسفانه هم اکنون نیز در هر دو جبهه افراد منفردی وجود دارند که…»
فکر نکنیم موضوع این نوشته فقط احمدی نژاد است. اینجا نشان میدهد که ما برحقّان، «ما که مجاز به بازی سیاسی هستیم» و البته رقبای رسمی ما در جناح اصولگرا، باید باشیم؛ بقیه نباید باشند. بقیه یا تجدید نظر طلبهای بد هستند یا بنیادگرایان بد. البته این بنیادگرایان قطعاً شامل افراد زرنگی چون «ابراهیم حاتمی کیا» و روسایش که قوچانی مرتباً مشغول لفت و لیسشان است نمیشوند، معلوم نیست اینها چه کسانی هستند! هر چه هستند در طبقه بندی ایشان چون تجدید نظر طلبان خودی، کارایی و نفعی ندارند. ظاهراً به درد کاسبی سیاسی نمیخوردند که اینطور انگ میخورند! والّا شما اگر بنیادگراییِ هژمونیِ شیعی را ارج بگذارید و اسمش را هم بگذارید استراتژی امنیت ملی، مسلماً صرفه دارد؛ درست کاری که قوچانی انجام میدهد. از نظر من ترکیب قوچانی و حاتمی کیا و بالاتریهای خط رسان، مثلاً در سیاست خارجی بسیار از ترکیب افرادی چون الله کرم و کریمی قدوسی و جلیلی و امثالهم خطرناکتر است! دومی پتهاش روی آب است، اولی اما شدیداً خطرناک است و مستعد فریب مردمان است. این اولی را باید بیشتر افشا کرد.
2. در پایان همین پاراگراف قوچانی از افراد شناسنامهدار و بی شناسنامه حرف می زند. افراد شناسنامهدار چه کسانی هستند؟ همینها که سالهاست مدیر و رییس و سیاستمدار و تعیین کننده هستند؟ از قِبَلِ شناسنامهی این آدمها چه نصیب ملت شده؟ چه نصیب کشور شده؟ مشکل فقط احمدی نژاد نیست که آدمهای بی مصرف جدید را وارد حکومت و سیاست و اقتصاد کند؛ مشکل آنهایی هم هستند که مثل روحانی دست از عتیقههای زنگار زده که ۴ دهه همه کاره بودهاند بر نمیدارند. اگر آن تازه به دوران رسیدههای عصر احمدی نژاد کار را خراب کردهاند، میتوانیم مدعی باشیم آن تار عنکبوت زدههایی که از ۲۰ سالگی تا امروز پست و مقام داشتهاند، به همان اندازه بلکه بیشتر، خرابکاری انجام ندادهاند؟ امروزِ ایران، ترکیبی از نتیجهی عمل هر دو این گروههای با شناسنامه و بیشناسنامه است
3. آقای قوچانی مینویسد که احمدی نژاد آدمهایی، «پشتیبانهایی» در پشت صحنهی قدرت دارد. خوب، سلمنا! خیلی هم منطقی. اما مشکل ما اصلاح طلبها جای دیگری است. به گمانم خیلیها از این لولو سازیها خسته شدهاند. از اینکه همواره از دشمن پنهان و زالو صفتی نام برده میشود «همواره هم بدون مصداق» و از ترس آنها گلهی گوسفندان باید پناه به همان چوپان همیشگی ببرند. مشکل من واقعاً پناه بردن به همین اصلاح طلبان هم نیست، واقعاً مشکل این نیست. مشکل این ذهنیتی است که ببینید ما تنها راه نجاتیم «با عرض معذرت ما بی عرضهها!»، و آن بیرون یک لولوهایی هستند که شما را نابود میکنند و ما ضامن عدم نابودی شما هستیم. این رویکرد آدمها را به نفع جماعتی از مدیران و سیاسیون و لابی گرانِ مشهور به معتدل و اصلاح طلب، تحقیر میکند. من اما مدعی میشوم که آقای قوچانی، اتفاقاً ما اصلاح طلبان و جنابعالی و امثال ما لولوی این ملت هستیم. ما هم بخشی از مصیبتِ سر این ملت هستیم. ما اصلاح طلبان «مخصوصاً آنها که آنقدر بی خاصیت بودهاند که میتوانند بی دردسر قبای پستهای مدیریتی را بر تن کنند» که امید مردم را با هراس افکنی از سایرین به خود جلب میکنیم و این امید را به ثمن بخس طی معامله با همان لولوهایی که مردم را از آنها میترساندیم، میفروشیم «حتی اگر چشمها را هم ببندیم، صدای بلند این معاملهها را میشنویم». اگر خرابکاری سیاسی در کار باشد، اول من و شما متهمیم که عصر پسا احمدی نژاد را به عصر رخوت و درجا زدن تبدیل کردیم؛ بله با دفاعهای بی مورد، با بازیهای پشت پرده، با تحقیر مدام غیر خودیها، با نقد نکردنهای ضروری، با لفت و لیس کردن اقدامات واپس گرایانه صاحبان قدرت «این آخریش هم قربانی کردن منافع ملی برای دلخوشی اربابان قدرت در فقره سیاست خارجی منطقهای و بر باد رفتن استعدادهای برجام به سود شنگولی جنگ توییتری و رها کردن افسار دیپلماسی به امان خدا»؛ حتی همه اینها را هم تحمل کنیم، آن هراس افکنی و سپس خوش و بش کردن با آنها که تا دیروز ملت را ازشان میترساندیم را نمیشود هضم کرد!
4. باز هم آقای قوچانی حرف از ۸۴ زده و از اصولگرایان دلخور است که چرا هاشمی را حمایت نکردند. آقای هاشمی «البته برای من هاشمی متأخر» مقبول و مورد حمایت است. اما یک بار برای همیشه بپذیریم که ورود ایشان به انتخابات ۸۴ اشتباه بود، رأی نمیآوردند، بر پراکندگی نیروها افزودند، ورودشان به نفع گفتمان احمدی نژاد تمام شد. این قدر لجبازی نکنیم، اینقدر در تحلیل خیره سر و خودپرست نباشیم و به جای توجیه اشتباهاتمان، از آنها درس بگیریم. اگر باز هم در آتیه همین جور مثل سابق سیاست ورزی کنیم، اتفاقاً همان تجربههای تلخ تکرار میشود.
5. برای جلوگیری از تکرار تجربیات تلخ سال ۸۴ نیاز نیست احمدی نژاد را نفی کرد و تهورش را هم به طبع و نفع ترس خودمان محکوم کنیم. شک نکنید که برای بسیاری از اصلاح طلبان، حضور و وجود احمدی نژاد، استعدادِ بالایی برای ارایهی تحلیلهای توهمی، تخیلی، رعب آور، هراس انگیز، مبهم، مغشوش و سرشار از طلسم و جادوشناسی دارد. در دام این هراس افکنی و فضای مه آلود جدید نیفتیم. نیازی نیست از اصولگرایان بخواهیم معقول باشند؛ این التماس و خواهش از جریانات تمامیت خواه برای خوب شدن، یکی از طنزهای سیاسیونِ موسوم به واقع گرایِ اصلاح طلب میباشد. بهتر است فکری به حال پالایش اصلاح طلبان از منفعت طلبان، راهبردهای منسوخ شدهی جریان اصلاح طلب و عملکرد فاقد استراتژی و باری به هر جهت دولت مستقر نماییم.
انتهای پیام
جناب فولادی ضمن ” جانا سخن از زبان ما می گویی” یادآور میشود در خصوص بند۴. حقیر که در ۸۴ دور دوم تحت “ترس فلج آور ذهنی” به مرحوم هاشمی رای دادم در مرحله اولش آشکارم بود که پایان تمنای اصلاحات عزیز است… حضور هاشمی هم چنان تاثیری نداشت ضمنا مقدار قابل توجهی از آرا مرحوم هاشمی در مرحله اول اصولگرایانه بود …همانها که بعدها به سبد روحانی هم آمد و ترکیبی به نام اعتدالی به وجود آمد که در اسمش هم به درستی معنای اصلاحات نمی دهد ،بیشتر شبیه آقایان ” همه با هم” است برادر قوچانی هم آن داداش سابق نیست…
از یک دانش آموخته دانشگاهی انتظار میرود که دارای قدرت بیشتری در نوشتن مقاله باشد نمره انشای ایشان ۵ است و مردود این چه طرز نوشتن است دوست عزیز اول موضوعات را مشخص کن وبعد بر اساس تقدم وتاخر و از ساده به پیچیده آنهارا روی کاغذ بیاور