الآن وقتش است …
حجت الاسلام سید محمد ناصر تقوی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «الآن وقتش است …» نوشت:
🔴 در چند مطلب پیش در همین کانال و ضمن معرفی کتاب «آزارشان به مورچه هم نمیرسید» [لینک] این نکته را یاد آور شدم که با خواندن سرگذشت اقوام و کشورهایی در تاریخ نه چندان دور، باید درس گرفت و مراقب بود تا کشورمان ایران به انجام و فرجام دهشتناک جنگها و آشوبها و تجزیه سرزمینی رخ داده نظیر آنچه که در بالکان رخ داد دچار نیاید.
🔻امروز و اینک با بیشتر شدن معضلات، بخصوص مشکلات معیشتی و اقتصادی و افزایش فشارهای بین المللی، دیگر بار بر آن هشدار و خطر «بالکانیزه شدن» ایران تاکید میکنم و اینبار روی سخنم با آنانی است که به نحوی از انحاء کاری از دستشان بر میآید و چیزی – یا حتی چیزکی – در آستین عمل دارند و احیانا شاید گرفتار و مشغول کارها و روزمرگیهایی هستند که شاید حتی فرصت خواندن متنی کوتاه مثل این متن را هم نداشته باشند. اما با التماس و استغاثه، این شهروند کوچک از آنها تقاضا می کند که توجهی کنند.
….ألیس فیکم رجلٌ رشید؟!
🔸اگر قرار است کسی گره ای – حتی نیم گره ای کوچک – از کورگره های کشورمان را باز کند، الآن وقتش است!
🔸اگر قرار است زمانی کسی بیاید و به رانتها و دلالی های سیستماتیک که چون سوراخی بزرگ در انبان ذخایر ملت، لحظه به لحظه سرمایه های آنها را هدر می دهد، پایان دهد و آن را محدود و مسدود سازد، الآن وقتش است!
🔸اگر قرار است کسی و نیرویی و اراده ای جلوی کانالهای نهادینه شدۀ قاچاق کالا را بگیرد، الآن وقتش است!
🔸اگر قرار است با پشتوانۀ خردِ جمعی تنها به فکر منافع ملی باشیم و عاقلانه، گرگهای دندان تیز کردۀ منطقه ای و بین المللی را تحریک نکنیم و منازعه و جنجالهای سیاسی داخلی را پایان دهیم و برای مدتی هم که شده از لعن و نفرین و درشت گویی و تهدید و افشا گری و انگ زنی نسبت به یکدیگر دست برداریم، الآن وقتش است!
🔸اگر قرار است از بار سنگین نظام ورشکسته و غیرعلمی بانکی خود برای غرق نشدن کشتی اقتصادمان کم کنیم، الآن وقتش است!
🔸اگر قرار است از التهاب و انشقاق و تکه تکه شدن و دسته دسته شدن جامعه بکاهیم و آرامش و وحدت و مهرورزی و تعاطف را بی دریغ و با جدّیت در بدنه جامعه تزریق کنیم، الآن وقتش است!
🔸وبالاخره اگر قرار است به هر شکل از « ناامیدی» و ظلمت یأسی که بر دلها افتاده، کاسته و اجماعِ مرکّب ناکارآمدی حاصل آمده از انتقاد های کور از یکدیگر را شکسته و نور امیدی بر دلهای رو به مرگ از ناامیدی بتابانیم، الآن وقتش است!
که اگر دلها از ناامیدی بمیرند، پس از دلمردگی ، دیگر هیچ امیدی چاره ساز نخواهد شد. و اگر آنچنانیم که احیانا دلهای رو به احتضار از نا امیدی را نمی بینیم ، باید چشمها را بشوییم تا از درک واقعیت ها محروم نشویم.
دلها و جانهای مردم را بشناسیم که بریدن ِ از امید ، بدترین حادثه است!
بر درِ دل ناشناسی حلقه زد، گفتم که باشی؟
گفت بگشا در، امیدم ، عاقبت از ره رسیدم!
گفتم آوخ، دیر کردی، کُشت دل را نا امیدی
رو بجو زنده دلی را ، من امید از تو بریدم!
انتهای پیام