دور باطل یک زندگی بی حاصل
دکتر جواد کاشی، استاد دانشگاه، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «دور باطل یک زندگی بی حاصل» نوشت:
اگر دزدی شب هنگام از دیوار خانهای بالا رفت، یا جنایتی مرتکب شد، حتماً باید دستگیر و مجازات شود. این منطق عرصه خصوصی زندگی است. پیچیدگی چندانی ندارد. در میان مردان سیاست هم اگر کسی مرتکب دزدی یا جنایت شد، مصونیت ندارد، باید دستگیر و مجازات شود.
اما زندگی سیاسی به ندرت به همین سادگی است. اگر افراد متکثری دست به دزدی و جنایت زدند، احتمالاً یک باند فاسد بر مردم حاکمند، پس باید دست به کار شد. قدرت را از دست یک باند فاسد درآورد و به دست صالحترها سپرد. اما از کجا میتوان اطمینان حاصل کرد که سقوط یک باند فاسد، مشکل را حل میکند؟ شاید یک باند دزد و جنایتکار در انتظارند تا جانشین باند فعلی شوند. آن وقت ممکن است ما ابزار انتقال قدرت از دست یک باند به یک باند دیگر باشیم. ممکن است به حسب تجربه به این نتیجه رسیده باشیم که هر گروهی که در آن مناصب مینشیند همان کاری را میکند که قبلیها کردهاند. آنگاه احتمالاً به جای ساقط کردن یکی و به قدرت رسانیدن دیگری، باید روال امور را چنان ساماندهی کنیم که کسی امکان سرقت و جنایت پیدا نکند. افراد را جا به جا نکنیم، روال امور را چنان سامان دهیم که فرصت این کارها وجود نداشته باشد.
اما گاه خوب که نگاه میکنیم میبینیم، ماجرا خیلی پیچیدهتر است. ممکن است متوجه شویم فقط یک گروه یا باند نیستند که دزدی و جنایت میکنند. اصولاً اغلب مردم، هر کجا که هستند به یکدیگر تعرض میکنند. مثلا فقط مدیران ارشد نیستند که خطا میکنند، کارمند جزء یک اداره نیز مشغول است. کاسب محله نیز کم ندارد. صاحب خانه نیز با مستاجرش همان میکند که کارمندان میکنند. معلم سر کلاس، کار خود را درست انجام نمیدهد، استاد دانشگاه مقاله سرقت میکند و به نام خود منتشر میکند، دانشجو پایان نامهاش را از مغازههای میدان انقلاب خریداری میکند. گدایان کلاه برداران بزرگاند، میوه و گوشت و لبنیاتی که میخرید، درست نمیدانید چه خریدهاید و…. در تفسیر این وضعیت چند سناریو وجود دارد:
اول: حاکمان فاسدند مردم هم فاسد شدهاند. پس راه چاره این است که حاکمان را جا به جا کنیم تا مساله حل شود. این راهی است که فعالان سیاسی پیشنهاد میکنند، آنها میخواهند به سرعت از هر چیزی فرصتی برای بسیج و فشار آوردن به حاکمیت استفاده کنند. حرفشان هم همیشه غلط نیست، گاهی ممکن است موفق شوند افرادی را به جای افرادی در مناصب بنشانند و مسائل کشور را تا حدودی حل کنند. اما تضمینی در کار نیست، شما هزینههای بزرگ میدهید و اغلب از چاله به چاه میافتید.
دوم: فساد همه جا گیر شده است، پس مساله منحصر به حاکمان نیست، باید مردم را یکی یکی اصلاح کرد و در دراز مدت در انتظار اصلاح امور ماند. این راهی است که اصحاب فرهنگ پیشنهاد میکنند. آنها عمل سیاسی را به حاشیه میرانند و معتقدند به جای این راههای غیر تضمین شده و کوتاه مدت، به کار بلند مدت اندیشید و آن اصلاح امور در عرصه فرهنگ و باورها و کردارهای مردم است. آنها هم کاملاً اشتباه نمیکنند، اما مساله به سرعت زوال امور بستگی دارد. ممکن است شتاب چندان باشد که پیش از نتیجه دادن کار فرهنگ دوست ما، کار همه یکسره شود.
سوم: فساد همه گیر شده است، و اتفاقاً این مساله یک مساله سیاسی است. اما مساله سیاسی را نباید به مساله حاکمان تقلیل داد. مساله سیاسی است به این معنا، که آنچه به ما در سطح ملی، فرم بخشیده، نادرست است. چیزها در جای خود نیستند و روال غلط امور، همه چیز را و همه کس را به فساد کشانیده است. در این تفسیر سوم، چشم شما نه به حاکمان است نه به تک تک مردم. چشم شما به الگویی است که به امور فرم بخشیده است.
من به این معنای سوم باور دارم.
منشاء فساد در فاهمهی جمعی ماست. یکصد سال است فکر میکنیم کسانی که بر سر کارند، باید با کسان دیگری جا به جا شوند. اما غافلیم که مرتباً کسانی را با کسان دیگر، در یک فرم ثابت جا به جا میکنیم و با تعجب میبینیم که نشد و دوباره دست به کار جا به جایی تازه میشویم.
حکومت آنجا منعقد نمیشود که کسانی از صندلیهایی برمیخیزند و کسان دیگری به جای آنها تکیه میزنند. انعقاد حکومت آنجاست که هر کس خود را متولی حفظ امری میبیند که عمومی است. وقتی حریم عمومی محترم دانسته شد، آنجا حکومت فرم بایستهی خود را پیدا کرده است. حریم عمومی یعنی هر قاعده و مال و دارایی که به عموم مردم و نسلهای بعدی تعلق دارد. به همین جهت، حکومت با مقولهی قدسیت سروکار دارد و اساساً یک مفهوم به کلی عقلانی نیست. حریم عمومی حریم مقدس است. به این معنا که هر کس به سادگی جرات نزدیک شدن به آن را در خود نمییابد. آنجا حریمی است که با وجدانهای فردی و جمعی سروکار دارد.
فرمی که یکصد و اندی سال است تابع آن هستیم، هر چه هست، یک کاستی بزرگ دارد: هیچ گاه حریم عمومی تقدسی ندارد و میدان گشوده و بی صاحبی است که هر کس خواست میتواند به آن تعرض کند بدون آنکه وجدانش آزرده شود. رژیم پهلوی با الگوی ناسیونالیسم خود، هر روز تاج مقدسی بر سر نژاد ایرانی مینهاد و تبلیغ میکرد که هنر نزد ایرانیان است و بس. ما قرار بود به پیشینهی خود افتخار کنیم و چشم بدوزیم به اعماق درخشان تاریخ. آنچه اساساً به آن بی توجه بودیم، عرصهی حیات عمومی بود. چیزی که به تاریخ بی ارتباط بود به مناسبات زنده و فعال میان ما ربط داشت. جمهوری اسلامی به جای تاریخ، شریعت را جانشین کرد. معلوم است که ما اغلب مسلمانیم و حفظ حریم شریعت مهم است، اما این لزوماً ربطی به حریم عمومی ندارد. همان قدر که حریم عمومی تاریخ نیست، شریعت هم نیست. حتی اخلاق هم نیست. تاریخ و شریعت و اخلاق، اگر نقشی داشته باشند، ترغیب مردم به حفظ حریم عمومی است. اگر هم اسم این اخلاق باشد، اخلاق سیاسی است نه اخلاق عرصهی خصوصی.
ما یکصد سال است در یک واحد ملی زندگی میکنیم و چیزی که اساساً به آن نمیاندیشیم مساله حریم عمومی است. همانقدر که حاکمان به آن بی اعتنا هستند، تک تک مردم نیز به آن اعتنایی ندارند. این عبارت ترجمان آن است که ما اصولاً درکی سیاسی از موجودیت عمومی خود نداریم و تا چنین نشود، مستمراً در دور باطل یک زندگی بی حاصلیم.
انتهای پیام
شروع بنظرم درست بود پایان بی حاصل.
اگراین فرض رابپذیریم:”مسئله تاریخ ،تاریخ مسئله هاست”
مسئله اول :”باید روال امور را چنان ساماندهی کنیم”
دوم:”اما تضمینی در کار نیست”
سوم:”اصلاح امور در عرصه فرهنگ و باورها”