خرید تور تابستان

مصدق، مسلمان سکولار

حسین باستانی، در بخشی از فیلم مستند بهتان بی بی سی فارسی، به جمله‌ی امام خمینی درباره‌ی دکتر مصدق پرداخته و در آن عبدالکریم سروش به روایت خود از دیدار اعضای ستاد انقلاب فرهنگی با امام خمینی در این باره اشاره کرده است.

انصاف نیوز به این مناسبت، یادداشت سعید حجاریان با عنوان «مصدق، مسلمان سکولار» در سایت بانک مقالات فارسی را به نقل از پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران بازنشر می‌کند:

در بیست و پنجم خرداد ماه ۱۳۶۰ امام خمینی طی سخنانی گفتند: «این در زمان آن بود که اینها فخر می کردند به وجود او. آن هم مسلم نبود.» (روزنامه کیهان، ۲۶ خرداد ۶۰، ص ۳) سخنان امام، گرچه در آن به صراحت نامی نیامده اما، ناظر به دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران بود. می دانیم که در این روز جبهه ملی ایران درباره تصویب لایحه قصاص در قوه قضائیه جمهوری اسلامی اعلام راهپیمایی کرده بود و امام که از این اقدام آنان رضایت نداشت همان روز طی سخنانی گفتند «جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است» و از نهضت آزادی خواستند تا حساب خود را از جبهه ملی جدا کند. چرا امام چنین کاری کرد؟ براساس چه ادله یا بینه ای مصدق غیر مسلم خوانده شد؟ مصدق چهره ملی ایران است که نامش به نیکی به یادگار مانده است. مصدق در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران قهرمان هم شد. او با وجود برخاستن از طبقه اشراف و خانواده قاجار، با وجود شاهزادگی و اشراف زادگی عملا شاه و طبقه اشراف را در ایران نمدمال کرد. برای خانواده محمدرضا بلیت هواپیما گرفت و آنها را مجبور به تبعیدی ناخواسته کرد تا بدان جا که شاه مجبور شد برای حفظ خود و نهاد سلطنت کودتا کند. فرجام کار مصدق هم چندین ماه زندان و سپس چند سال تبعید بود تا سرانجام در تبعید درگذشت. چنین چهره ای پس از مرگش بلافاصله به قهرمان ملی ایران تبدیل شد. مصدق نه فقط در ایران که درمنطقه خاورمیانه هم موقعیت قهرمانی ضد استعماری را از آن خود کرد. حتی شاید بتوان دامنه نفوذ او را به همه جهان سوم تعمیم داد چنان که می توان گفت جنبش عدم تعهد (حتی هم اکنون که اثر وجودی اش را از دست داده) به نوعی به مصدق مدیون است. مجله تایم نیم قرن پیش در کاریکاتوری یک مرد مصری را باطربوش (فینه) ی پاشاهای مصر ترسیم کرده بود که مقابل شیر بریتانیا قرار گرفته و دم شیر را در دستش می چرخاند و رو به مصدق می گفت: «کدام طرف بچرخانم، این طرف یا آن طرف؟» این کاریکاتور در واقع تلاش می کند نفوذ مصدق در خاورمیانه را نشان دهد و بر این نکته تاکید کند که در واقع این مصدق است که به مردم خاورمیانه خط می دهد. البته تردیدی نیست که جمال عبدالناصر در ملی کردن کانال سوئز از محمد مصدق الهام گرفته بود. همچنان که سوکارنو در اندونزی از مصدق تاثیر پذیرفته بود. بدین ترتیب می توان گفت مصدق نه فقط یک قهرمان ملی، که چهره بین المللی است. چرا امام چنین موضعی درباره مصدق (ولو به اشاره) اتخاذ کردند؟

۲ . من از سال ها دور در پی حل این مسئله و تبیین علت موضع گیری امام درباره مصدق بودم. امیدوارم دفتر نشر آثار امام هم کمک کند تا ریشه های قضیه شناخته شود. چرا که مبنای عمل فقیه نه تشخیص موضوع که بیان حکم است. به عنوان مثال فقیه حکم می دهد که «آلات قمار حرام است.» این یک حکم کلی است که برای همه کسانی که آن فقیه را قبول دارند، پذیرفتنی است. اما تشخیص این موضوع که «شطرنج آلت قمار است پس حرام است» براساس آن چیزی است که عرف جامعه تعیین و به فقیه اعلام می کند. فقیه براساس، این عرف اجتماعی است که وارد موضوع می شود و فتوا صادر می کند. وقتی عرف تغییر می کند طبیعتا فتوا هم تغییر می کند و فتوای اولیه منسوخ می شود. چنان که امام خود فتوای خویش درباره حرمت شطرنج را نسخ کرد چرا که عرف تغییر کرده بود و دیگر شطرنج را آلت قمار نمی دانست. البته حکم همواره همان است که بود. هر آلت قماری حرام است اما حتی اگر امام هم قبل از فوتش مسئله شطرنج را حل نکرده بود، با تغییر قضاوت عرف جامعه درباره شطرنج عملا آن فتوا هم تغییر می کرد. پس می توان با شناخت عرف ریشه های هر فتوا را تشخیص داد و حتی به تغییر آن یا تثبیتش کمک کند. تا اگر عرفی مغایر (مانند اطلاعاتی که در مورد مصدق روایت می شود) وجود دارد فتوا های موجود را متحول ساخت.

۳ . فتوا های امام کاملا قابل مطالعه هستند. مانند فتوایی که امام خمینی درباره سلمان رشدی داده است. این فتوا ظاهرا شبیه همان سخنی است که ایشان درباره مصدق گفته اند اما دلایل ارتداد رشدی کاملا روشن است. سب نبی (ص) موجب ارتداد است و رشدی کتابی دارد که در آن می توان مصداق این حکم کلی را بررسی کرد و فتوا صادر کرد. اما درباره مصدق چه؟ آیا واقعا دلایل متقنی وجود دارد؟

من در بررسی های خودم سه احتمال را درباره علت موضع گیری امام درباره مصدق مهمتر از علل دیگر می دانم:

الف _ امام در سخنرانی خود گفته اند: «اینها (جبهه ملی) یک سگی را نزدیک مجلس، عینک بهش زدند اسمش را آیت الله گذاشتند. این در زمان آن بود که اینها فخر می کنند به وجود او آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که سگی را عینک زدند و به اسم آیت الله توی خیابان ها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می زد» (کیهان، همان). سخن امام (همان گونه که ایشان هم بر آن تکیه دارند) به نقل از مخبرین است. یعنی فتوای امام براساس این عرف شکل گرفته است. اگر آن عرف را (و نه فتوای امام) موضوع بررسی خود قرار دهیم می توانیم بگوییم اولا معلوم نیست این کار مصدق باشد. ثانیا معلوم نیست کار جبهه ملی باشد و ثالثا احتمال بسیار می رود که کار دربار باشد تا روابط دو رهبر نهضت ملی (مصدق و کاشانی) به هم بخورد. می دانیم که رکن دوم ارتش و شبکه ای از افراد تحت مدیریت برادران رشیدیان و نیز تحت حمایت انگلیسی ها در مقطع نهضت ملی برای ایجاد جنگ روانی به وجود آمده بود. از سوی دیگر و به عنوان فرض چهارم این احتمال وجود دارد که به غیر از برادران رشیدیان (که از وابستگان دربار بودند) چنین اقداماتی کار حزب توده باشد. مرحوم آیت الله طالقانی از جایی خبر داده است که شب تا صبح عده ای از قول مصدق و جبهه ملی علیه کاشانی جعل اعلامیه می کردند و این عده از وابستگان حزب توده بوده اند.

ب _ احتمال دوم این که امام به این نکته توجه کردند که دکتر محمد مصدق در پایان نامه دکترای حقوق خویش در بحث وصیت در اسلام سهم الارث زن و مرد را یکی دانسته است. گرچه ممکن است چنین اتفاقی (همانند برابر اعلام کردن دیه مسلم و زمی) در نهادی از جنس مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی رخ دهد، بدیهی است که کار منسوب به مصدق در زمان خود بدعت آلود جلوه می کرد. به همین دلیل من در سفری به سوئیس (سال ۱۳۶۵) که به شهر نوشاتل رفته بودم تا در اجلاس سالانه آکادمی توسعه سوئیس شرکت کنم ترجیح دادم سری هم به دانشکده محل تحصیل مصدق بزنم. مصدق در دانشکده حقوق این شهر درس خوانده بود و پایان نامه اش نیز در کتابخانه آن دانشکده موجود است. پایان نامه را پیدا کردم. اما چون به زبان فارسی یا انگلیسی نبود نتوانستم بخوانم. با وجود این در سال ۱۳۷۷ این پایان نامه ترجمه و منتشر شده است (وصیت در حقوق اسلامی شیعه، ترجمه علی محمد طباطبایی، انتشارات زریاب) اما هیچ نشانی از اینکه مصدق سهم الارث را یکسان گرفته در آن وجود ندارد. بلکه مصدق رسما از فقه اسلامی و احکام آن در این کتاب دفاع کرده است.

ج _ احتمال سوم آن است که بگوییم مصدق به فرائض دینی مقید نبوده است. چنان که عکس مصدق را در حال بوسیدن دست ثریا منتشر کردند تا بگویند او دست زن اجنبیه را بوسیده است. چنین اعمالی حتی اگر واقعی باشد (که در مورد مصدق با توجه به مشی اصلاح طلبانه وی و سیاست گام به گام او درباره دربار بعید نیست) سبب مسلم نبودن مصدق نمی شود. در واقع عدم تقید به فرائض دینی سبب رمی به ارتداد نمی شود. مصدق می تواند مسلم باشد اما معصیت هم از او سرزند. معصیت البته امری است که با کیفر خداوند در جهان آخرت مواجه می شود اما مسلمانی را از کسی سلب نمی کند. مگر آنکه منکر خدا و رسول شود. مصدق در برخورد با دربار به ظاهر طبق پروتکل عمل می کرد اما در باطن کار خودش را می کرد و آدمی سرسخت و یک دنده و حتی به قول عده ای لجوج بود به گونه ای که برخی اصرار او بر سر عدم عقد قرارداد نفت با انگلیس را سبب سرنگونی اش می دانند.

گذشته از این سه احتمال، اما نشانه هایی وجود دارد که موارد معصیت او را کاملا پوشش می دهد و آن اعمال صالحه ای است که او انجام داده و گویای مسلمانی اوست: مصدق خیرات و مبرات انجام می داده و موقوفاتی از او باقی مانده است. مانند بیمارستان نجمیه (که به نام مادر دکتر مصدق است). مصدق همچنین اهل خمس و زکات بوده و آداب شرعی را رعایت می کرده است.(۱) می توان گفت مصدق با کاشانی اختلافات سیاسی داشت که در یک سر آن یک روحانی و در سر دیگرش یک مکلا قرار داشت اما نمی توان مصدق را مسلم ندانست چرا که مصدق صریحا اقرار به شهادتین داشته و در دادگاه گفته است: «من مسلمانم، خانواده ام مسلمان، پدر و مادرم مسلمان، من ایرانی، مسلمانم علیه هر چه که ایرانیت و اسلامیت ما را تهدید می کند تا زنده هستم مبارزه می نمایم… حضرت سیدالشهدا فرموده چون در هر حال مرد باید بمیرد همان به که مردانه با شمشیر کشته شود…»

۴ . اما مصدق چگونه مسلمی بود؟ من برای پاسخ دادن به این سئوال، پرسش دیگری را مطرح می کنم و آن این است که آیا می توان هم لائیک (۲) بود و هم مسلم؟ آیا می توان هم سکولار بود و هم مسلم؟ «سکولار مسلم» چگونه ترکیبی است و چه معنایی دارد؟ به نظر من «سکولار مسلم» کسی است که عرصه سیاست را از سپهر دین جدا می کند. دین را متعلق به حوزهء خصوصی می داند و سیاست را از آن سپهر همگانی می شمارد. سیاست در چنین نگاهی به عرف عام می پردازد و دین به عرف خاص در سیاست خرد جمعی تصمیم می گیرد و در دین خرد شخصی. دین، شرع است و شرع عرف خاص اما سیاست عرف عام است. مصدق این چنین اعتقادی داشت و در نتیجه «سکولار مسلم» بود یعنی هم مسلم بود هم سکولار. همچنان که مرحوم بازرگان هم در اواخر عمر (هنگامی که خطابهء «خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا» را ایراد کرد) «سکولار مسلم» بود. یعنی در حوزهء خصوصی مسلم بود و در حوزهء عمومی سکولار. چنین فردی خمس و زکات می پردازد، سینه زنی و زیارت می کند، نماز می خواند اما سکولار هم هست. همچون مردم آمریکا که مؤمن ترین مردم غرب هستند اما سکولار هم هستند. مصدق مصداق مسلم سکولار بود. اهل میخواری نبود، نماز می خواند و روزه می گرفت و حج می رفت اما دین را در سیاست دخالت نمی داد. نمی گفت در مدارس حتما باید اعمال دینی ادا شود، افرادی که اعتقاد دینی ندارند حق شهروندی (مانند انتخاب شدن) ندارند. دین از نگاه یک «مسلم سکولار» متعلق به عرصه خصوصی است مانند غذا، مانند ذائقه.

مسلم سکولار در جهان واقع نمونه های قابل توجهی دارد. سیاستمداران ترک مانند رجب طیب اردوغان و نجم الدین اربکان مسلم سکولار هستند که در سیاست و عمل سیاسی کمالیست هستند اما در مذهب و عمل مذهبی مؤمن.

مسلم سکولار با روشنفکر دینی هم تفاوت می کند چرا که روشنفکر دینی می کوشد جامعه و سیاست را دینی کند اما مسلم سکولار چنین تلاشی را در دستور کار ندارد. بازرگان اول روشنفکر دینی بود اما سرانجام مسلم سکولار شد در حالی که مصدق از اول مسلم سکولار بود. مسلم سکولار در واقع تلاش می کند «برای این که سکولار نشویم، سکولار شود.» در این جمله سکولار اول و سکولار دوم تفاوت دارند. سکولاریسم در معنا و واژه اول خود همان گیتیانه شدن است اما سکولاریسم در معنا و واژه دوم «افتراق ساختاری بین نهاد دین و نهاد دولت» را مورد توجه قرار می دهد. بنابراین بهتر است این جمله را این گونه بنویسم که: «برای این که قدسیت زدایی از دین صورت نگیرد باید میان نهاد دین و نهاد دولت افتراقی ساختاری صورت گیرد». مسلم سکولار اعتقاد دارد ادغام این دو نهاد همان ابزار شدن دین در دست قدرت مداران است. در نتیجه دین از بین می رود و باید برای حفظ دین آن را از دولت جدا کرد.

این همان حرفی است که مرحوم آخوند خراسانی بر آن تأکید می کرد. ایشان چون در پی نجات دین بود از این مسئله دفاع می کرد.

اما برای حفظ سیاست هم می توان به این مسئله توجه کرد.

۵ . نتیجه آن که ریشه سخن امام را باید در تفاوت نگاه ایشان و مصدق به اسلام جست وجو کرد. امام خمینی نهاد دین را با نهاد سیاست یکی کرده و دین را سیاسی و سیاست را دینی کردند و حتی در این راه باب مصلحت را گشود و مجمع تشخیص مصحلت نظام را تاسیس کرد. مقاله و مقالات

دکتر مصدق اما این دو نهاد را از هم جدا می کرد و نه دین را سیاسی و نه سیاست را دینی می کرد و برای قدسیت زدایی از دین هم تلاش نمی کرد و مصلحت جویی نمی کرد.

تصویر امام و مصدق دو چهره، دو قهرمان که از دو جهت در یک زمینه دیده می شوند. مصدق به آن معنایی که امام می گفتند مسلم نبود اما به معنایی که خود بدان عمل می کرد مسلم بود اما مسلمی سکولار.

در ایران البته همواره مردم در پی خلق قهرمان قهرمانان هستند. همهء قهرمان های تاریخ ما مقهور یک قهرمان برتر می شوند چنان که در کتاب های اسطوره ای و قصه های دوپولی (قصه هایی که در حرم حضرت عبدالعظیم شهرری فروخته می شوند) در عالم افسانه حتی حضرت امیر و رستم با هم ستیز می کنند و در نهایت این رستم است که مغلوب می شود به دست امیر مومن تا قهرمان قهرمانان خلق شود. با وجود این نسل جوان می تواند با مرور قصه قهرمانانش (همچون امام خمینی و دکتر مصدق) دریابد که حتما نباید یک نفر به فینال برسد. می توان گونه های متفاوتی از مسلم بودن را دریافت و درک کرد. حتی اگر مفهومی بنام مسلم سکولار تاز گی داشته باشد.

پانوشت ها:

۱- نظر دقیق امام خمینی درباره مصدق بعدها در گفت وگوی کیهان ۳۱ مرداد ۱۳۷۹، با جلال الدین فارسی به شرح زیر اعلام شد.

آقای [لطف الله] میثمی در نشریه تعطیل شده «راه مجاهد» از قول شما قریب به این مضمون نوشت: حضرت امام فرمودند «جمله او هم مسلم نبود مربوط به آقای مصدق نیست». مایلیم به جای آن نقل قول غیرمستقیم مخدوش، ماجرای ملاقات ستاد انقلاب فرهنگی با حضرت امام و سخنانی را که در حاشیه جلسه بین شما و حضرت امام رد و بدل شده، از زبان خود جنابعالی بشنویم: «در آن نشستی که ما با حضرت امام داشتیم، بعد از اتمام جلسه آقای دکتر شریعتمداری اجازه خواست این موضوع را مطرح کند و گفت حضرتعالی دربارهء آقای مصدق فرموده اید: “او هم مسلم نبوده” حالا این برای ما سئوال است که اگر مسلم نبود چرا بزرگانی مثل آیت الله کاشانی و طالقانی ایشان را تایید کرده اند. بعد اضافه کردند، اگر کسی حتی نماز هم نخواند ولی منکر وجوب نماز نباشد این باز هم مسلمان است. صحبت آقای شریعتمداری به اینجا که رسید حضرت امام فرمودند “ان شاءالله مسلم بوده است”. اینجا من وارد صحبت شدم و ماجرایی را خدمت ایشان عرض کردم و گفتم: “من و شهید باهنر و شهید رجایی (حالا یادم نیست آن موقع این بزرگواران شهید شده بودند یا نه) در دبیرستان کمال نارمک ۸ سال تدریس کرده ایم. این مدرسه اولین مدرسه ای است که با اجازه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از محل وجوهات شرعیه ساخته شد و آقایان بازرگان، یدالله سحابی و حاجی طرخانی هیأت امنای این مدرسه بودند. در این مدرسه دفترچه ای هست که صورت اسامی تمام کسانی که از بابت وجوهات شرعیه به ساختمان مدرسه کمک کرده اند موجود است. بنده هم این دفترچه را دیده ام و شهادت می دهم که نفر سوم یا پنجم و ششم این نفرات آقای مصدق و همسرش هستند و حتی مبلغی را که از بابت وجوهات شان به این مدرسه کمک کرده اند در آن دفترچه ثبت شده. حضرتعالی می دانید خیلی افراد هستند که اهل نماز و روزه اند ولی خمس و زکات نمی دهند کسی که خمس مالش را می دهد این قدر معلوم است که منکر نماز نیست ضمنا نمی توانیم بگوییم این کار را برای تظاهر کرده اند چون این دفترچه را در اختیار کسی نمی گذارند.” صحبت من که به اینجا رسید باز حضرت امام فرمودند: “ان شاءالله مسلم بوده است”. بعد من مطلب دیگری گفتم که حالا یادم نیست، حضرت امام برای بار سوم فرمودند: “ان شاءالله مسلم بوده است”. یعنی سه بار ایشان این مطلب را فرمودند. بعداً من با خودم فکر کردم معنای این جمله [نظر قبلی امام] که او هم مسلم نبود این نیست که مثلا مصدق کافر است. مراد حضرت امام می تواند این باشد که دکتر مصدق به دنبال حاکمیت اسلام نبود چون او ادعایش در حد همان ملی کردن نفت بود نه بیشتر…»

یادآوری می شود که دکتر عبدالکریم سروش نیز در این جلسه حضور داشته است.

۲- لائیسیته ترجمه فرانسه سکولاریته انگلیسی است که در لفظ با هم تفاوتی ندارند اما لائیسه فرانسه به دلایل تاریخی از جمله عملکرد روحانیت مسیحی همراه با نوعی آته ایسم است و سکولاریسم انگلوساکسون (انگلیس و آمریکا) به هیچ وجه معنایی ضد خدا و مذهب ندارد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. مسلمان سکولار = مسلمان کمونیست = منحرف و انحراف یافته دینی
    بنابراین مسلمان واقعی، مسلمانی است پیرو آیین و دین اسلام ناب و پاک محمدی(ص).

    3
    2
  2. انصاف، عکسي اخيرا در فضاي مجازي منتشر شده که نشان ميدهد آقاي کاشاني بر روي تختي خوابيده و ظاهرا” رنجور است. کنار ايشان عده اي هستند که يکي از آنها دست آقاي کاشاني را در دست خود گرفته است. در توضيح اين عکس، نوشته شده که دست آقاي کاشاني در دستان سفير انگيس. لطفا” در باره اين عکس و سابقه آن ، بررسي و نتيجه را منتشر بفرمائيد. متشکرم.

    3
    1
  3. این عنوان وداوری وقضاوت نوبسنده درباره منش ورفتار ومعتقدات روانشاد مرحوم دکتر مصدق تقریبا با ملاحظاتی سیروفرایندیست که مرجوم مهندس بازرگان به ان رسیده بود…..اجمالا چیزیست که اغلب اندیشمندان به ان رسیده اند……

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا