خرید تور نوروزی

علی هاشمی؛ شهیدی که از آتش هور بازگشت

داوود حشمتی در عصر ایران نوشت: «زیر صفر مرزی» آخرین مستند مهدی افشارنیک، داستان زندگی یک شهید (علی هاشمی) نیست. داستان، نفت نیست. داستان خوزستان نیست. داستان جزیره مجنون نیست. داستان جنگ نیست. روایت ما و ایران ماست. روایت خلقیات و روحیه ایرانی است. روایت ما که حاضر نیستیم شکست را هم روشن و مشخص بپذیریم و به آن اعتراف کنیم. روایت «سیاوش زمان» است.

داستان شهیدی است که 22 سال بعد از لای آب و آتش و خون نیزارهای مجنون بیرون آمد تا جامعه سفید پاکی از اتهاماتش را به رخ تمام مدعیان کشیده باشد. روایت همه آدم‌های این آب و خاک است که گاهی همه چیزشان را برای این کشور می‌دهند و دست‌آخر «نفوذی»، «خائن» و «وطن‌فروش» خوانده می‌شوند.

اما دست برقضا حقیقت آن چیزی نیست که همیشه فاتحان روایت کنند. افشارنیک در مستند قبلی هم نشان داد که دغدغه‌اش مردم عادی و کوچه بازار خوزستان است. این بار به سراغ شهید علی هاشمی رفته بود. هم‌او که در میانه جنگ وقتی سالها سپاه به پیروزی نرسیده بود، حرکت از سمت هور‌العظیم برای فتح جزیره مجنون را پیشنهاد و تا آخر مدیریت کرد. مجنون تسخیر شد با همه هزینه‌هایش همچون از دست دادن همت و باقی ماند جنازه حمید باکری.

روز‌های آخر جنگ اما علی هاشمی «لای نیزارها» گم شد. هیچ کس ندانسته بود شهید، اسیر یا مفقودالاثر است و چون عرب بود، زخم‌زبان‌ها آغاز شد. آرام و آهسته اما پرطنین می‌گفتند: «به صدام پناه برده است» روز آخر مادر انتظارش را می‌کشید تا برای ناهار به منزل بیاد، اما بدعهدی کرد. آنقدر نیامد تا هر کس، هر ظن و گمانی که خواست ببرد.

آنقدر نیامد تا سال 89 پلاک و چند پاره‌استخوانش لای «نی‌ها» پیدا شد و همه کشور به پا خواست تا شهادتش را تبریک بگوید. مادر که انگار همه این سالها منتظرش بود با دیدن تابوتش دست برآن کشیده می‌گفت: «علی مامان خوش اومدی» و این نقطه اوج فیلم برای من بود. مادری که 22 سال صبر کرد تا فرزندش باز گردد. بزرگوارانه آمد تا حرفهایی که پشت‌سرش بود را بشورد.

من اما فکر می‌کنم علی هاشمی تعمدا لای نیزارها گم شد. او نماد بخشی از ما ایرانی‌هاست که در آخرین لحظات هم حاضر نیستیم دست از آنچه درست می‌پنداریم برداریم. اساسا آیا گرفتن «جزیره مجنون» کار درستی بود؟ عملیات‌های بدر و خیبر پیروزی بود یا شکست؟ سئوال مهمی که فیلم طرح می‌کند این است: «اگر می‌دانستیم با گرفتن مجنون همت‌ و باکری و بسیاری از خوبان این سرزمین را از دست می‌دهیم بازهم حاضر بودیم دست به این کار بزنیم؟»

با این حال معتقدم علی هاشمی تا ثانیه آخر حیات اطمینان داشت که کاری که کرده است درست است.

او تلاش داشت تا قفل ناکامی‌های سپاه در عملیات‌ها را بشکند و این اتفاق افتاد. اگر با عقل آن روز محاسبه کنیم هزینه‌‌‌اش اصلا اهمیت ندارد. اما با عقل امروز ما به هزینه و فایده کردن آن می پردازیم. با عقل و محاسبات امروز آن کار اشتباه بود. اما علی هاشمی انتخاب کرد که در مجنون بماند حتی اگر مجنون را عراق پس گرفته باشد. علی هاشمی نخواست برگردد چون در زمانه خود می‌زیست و «مجنون» همه آرمانش بود.

او از کوچه پس‌کوچه‌های فقیرنشین اهواز آغاز کرد و در هور گم شد. 22 سال بعد دوباره بازگشت و حالا این مستند شما را به این بهانه پرت می‌کند به همان کوچه پس‌کوچه‌هایی که هنوز فقیر‌نشین است. طلای سیاه از زیرپایشان می‌جوشد اما هنوز هم فقر حرف اول را در منطقه می‌زند. علی هاشمی از میان گرد و غبار و آتشی که این سالها مدام از «هور» به هوای خوزستان بر می‌خزید باز‌گشته است. همچون «سیاوشی» که از میان آتش تهمت و افترا بیرون آمد.

دوست دارم به تاسی از مادر شهید علی هاشمی بگویم: «علی جان خوش‌ آمدی.» این روزها نه فقط خوزستان بلکه ایران ما به تو و تفکر تو همچنان نیاز دارد. سعی می‌کنم فرزند زمان خودم باشم. ایران امروز معجزه‌ای می‌خواهد تا بر این یاس و ناامیدی غلبه کند. ایران امروز کسانی را می‌خواهد که همه وجودشان را تقدیم خاکی کنند که از آن حیات یافتند. «علی جان خوش آمدی.»

این مستند روز دوشنبه آینده در تالار شمس (ابتدای اتوبان کردستان) تهران به همراه بحث و بررسی آن به نمایش گذاشته می‌شود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا