شکایت سگ
افشین علا، شاعر، همزمان با خبرهایی از محدودیت دربارهی سگها در شهر، شعری با عنوان «شکایت سگ» که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده که در زیر میخوانید:
دم ظهر، وقت نماز زوال
سگی زخمی و لاغر و خسته حال
به مسجد رسید و کنار درش
نشست از سر اضطرار و ملال
قضارا یکی از بزرگان شهر
می آمد بدان سو به فرّ و جلال
برای نماز و به دنبال او
مریدان پی کسب عنوان و مال
یکی گشت ناگه دوان از پی اش
چو مردان جنگی به قصد قتال
به ناگاه سگ را به سنگی نواخت
به دشنام و نفرین از این احتمال
که از پوزه ی سگ مبادا نجس
شود دامن مرد نیکوخصال
دگر مردمان نیز دنبال او
به سگ حمله ور از جنوب و شمال
سگ بینوا ناله ای کرد و رفت
از آن در ولی در نگاهش سؤال:
مگر من چه کردم که ناگه شدند
به من حمله ور با چنین قیل و قال؟
نه از بانگ من گوشی آزرده شد
نه بر دوش آن جمع بودم وبال
نه نانی بریدم به عمرم ز خلق
نه حقی شد از من ز کس پایمال
اگر لقمه نانی به من داد کس
نبردم ز خاطر به ماه و به سال
نگهبانی از گلهها کردهام
که نقصان نیابد ز گرگ و شغال
خود آگاهم از حرمت سجده گاه
که بر در نشستم نه جای رجال
اگر بر در مسجدم راه نیست
نجس تر ز من از چه یابد مجال؟
چرا در نبندند بر مکر و جور؟
چرا ره نگیرند بر ابتذال؟
سگان، رانده از در، ولیکن به صدر
چه گرگان و شیران، به کوپال و یال
چه بسیار روباه آدم نما
چه بسیار ماران خوش خط ّو خال
از این مردمان کارها سر زند
که هرگز نگنجد مرا در خیال
نشان ده اگر در صفا چون منند
یکی از همینان برای مثال
ریا و تظاهر کجا کردهام؟
چه کس دیده از من، دغل تا به حال؟
من و ناسپاسی؟ گمانی بعید
من و بی وفایی؟ خیالی محال
به محشر، بشر خود گواهی دهد
نجس، بيشتر بوده ام يا زلال؟
قضاوت کند بین اینان و من
خداوند بخشنده ی لایزال…
افشین علا
آبان 97
انتهای پیام
خوش وبجا وبه معنی گفتی جناب افشین …افرین…..این اه سردازعمق جان دلسوخته گان بهمن 57 است…
چه شعر زیبایی واقعا لذت بردم