روح ملت ایران را نکشید
امیر هاشمی مقدم، پژوهشگر فرهنگی و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی با عنوان «روح ملت ایران را نکشید» دربارهی خانه تاریخی حسام لشکر نوشت:
در گزارشی که در سال 1393 به سفارش شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره وضعیت میراث فرهنگی ایران نوشته بودم، اشاره کردم که بیتوجهی به وضعیت میراث فرهنگی و تاریخی کشور و گاهی همدستی برخی دستگاهها در ویرانی برخی بناها، شگفتانگیز است و مایه شبهات زیادی شده. شوربختانه هرچه پیش میرود، این شبهات تقویت میشود.
خانه تاریخی «حسام لشکر» هم ویران شد. این چندمین خانه قاجاری است که در تهران ویران میشود و شوربختانه شماری دیگر از اینگونه خانهها هم در صف ویران کردن جای گرفته و مالکان و سودجویان هم تلاش دارند تا بینوبت به جلوی صف آمده و زودتر آنها را ویران کنند.
آنچه این ویرانیها را شگفتانگیزتر میکند، همنوایی سازمان عریض و طویل میراث فرهنگی، شهرداری و دیوان عدالت اداری با مالکان خانههای تاریخی و سودجویان است. بیان سرنوشت همین مورد خانه تاریخی حسام لشکر، نمونهای گویاست.
حسام لشکر، از سوی مادری، برادر انیسالدوله، زن سوگلی ناصرالدین شاه بود. خانه زیبایی که در کوچهای به همین نام (حسام لشکر) در خیابان خیام امروزی ساخت، از بناهای زیبا و بهجا مانده دوره قاجار بود. این خانه بعدها به دو خانه تقسیم شد. در سال 1384 این اثر تاریخی در فهرست آثار ملی به شماره 13739 ثبت شد. مالک بخش غربی (آقای صنعتگر) و مالک بخش شرقی (آقای کمیجانی)، به دیوان عدالت اداری شکایت کرده و خواستار حکم تخریب شده بودند تا به جایش پاساژ بسازند. پیش از آنکه حکم صادر شود، مالک بخش غربی بخشهای زیادی از بنا را با کلنگ ویران کرد. دیوان عدالت اداری هم رأی به ویران کردن داد. اما بخش شرقی که زیباتر بود، همچنان ماند. نکته اسفبار اینست که در سال 1395، کارشناسان رسمی دادگستری، پیشینه این بنا را کمتر از 40 سال ارزیابی کردند. اینکه خانهای از در و دیوارش نشانههای قجری بودن ببارد و یکصد سال باشد که نام کوچه از نام آن خانه و صاحبش گرفته شده، اما کارشناسان آنرا کمتر از 40 سال ارزیابی کنند، دو فرضیه به ذهن میرساند: یا آن کارشناسان هم مانند خیلیها که نام کارشناس را یدک میکشند، سواد و تخصص لازم را نداشته و با زد و بند این جایگاه را اشغال کردهاند، یا سواد و تخصص لازم را داشته، اما با مالک خانه زد و بند کردهاند.
بالاخره در سال 1397، حکم ویران کردن این بنا صادر شد. نکته عجیب و تاسفبار دیگر، نامهای است که مدیر کل وقت میراث فرهنگی تهران به شهرداری منطقه 12 نوشت و در آن درخواست کرده بود بر پایه ضوابط بازار، حکم ویرانی صادرشده از سوی دیوان عدالت اداری، اجرا شود.
بهعنوان کسی که سالهاست در این حوزه فعالیت میکنم، در هیچ کشور دیگری سراغ ندارم که نهادهای دولتی اینچنین همدست با یکدیگر، منافع سودجویان را بر میراث فرهنگی کشور ترچیح بدهند. همانگونه که بارها در یادداشتهای گوناگون نوشتهام، میراث فرهنگی ایران آسیبهایش از خوبیهایش بیشتر هست که کمتر نیست. چگونه یک مدیرکل میراث فرهنگی به خود اجازه میدهد به این سادگی با مخربان میراث فرهنگی همنوا شود؟ کاش زبان در کام میگرفت و سکوت میکرد.
میراث فرهنگی ایران شوربختانه حیاط خلوت رییس جمهور و نزدیکانش شده و هر کسی را که نتوانند از سد رأی اعتماد مجلس بگذرانند، در میراث فرهنگی میچپانند. چپ و راست هم ندارد. برای هر دو گروه، میراث فرهنگی دم دستترین جایی است که میتوان نزدیکان را به کرسی نشاند؛ بیآنکه پیامدهای ویرانگر این به کرسی نشاندنها برای میراث فرهنگی یک ملت مهم باشد. طبیعتا اگر سازمان میراث فرهنگی کشور واقعا به فکر میراث باشد، میتواند با خرید خانههای تاریخی یا داد مجوز کاربردی آن خانهها به صاحبانشان، حقوق آنان را هم رعایت میکند که دارایی ایشان از میان نرود. وگرنه طبیعی است که صاحبان خانههای تاریخی در پی ویرانی آنها باشند.
اگر «خانه حسام لشکر» را در اینترنت جستجو کنید، با صدها گزارش رسانههای گوناگون روبرو میشوید که در چند سال گذشته نسبت به ویرانی این اثر تاریخی هشدار داده و ابراز نگرانی کردهاند. اگر اندکی میهندوستی، گوشی شنوا و ارادهای برای نگهداری از این خانه وجود داشت، این حجم گسترده از گزارشها کافی میبود.
این مسئله آنجا نگرانکنندهتر میشود که ویرانگریها در حوزه میراث فرهنگی، حالت تکرارشونده و سیستماتیک به خود بگیرد. در این چند دهه، صدها اثر تاریخی و ملی ثبتشده در تاریخیترین و گردشگر پذیرترین شهرهای ایران (از تهران گرفته تا اصفهان، شیراز، یزذ، تبریز و…) به بهانههای گوناگون ویران شده و در این میان یک نفر، حتی یک نفر هم بازخواست و دادگاهی نشده است. درباره تجاوز به حریم مجموعههای تاریخی (از ساخت امامزاده نوظهور در محوطه تخت جمشید گرفته تا برج جهاننما در محدوده میدان نقش جهان اصفهان، دفن شهدای گمنام در کنار میدان امیرچفماق یزد، ساخت پارکینگ در کنار ارگ تبریز و…) میگذریم که در برابر ویران کردن تمام و کمال، آنها در اولویت نیستند.
همچنین است از میان رفتن جاذبههای گردشگری ایران. جاذبههای طبیعی که با کوهخواری و جنگلخواری و تجاوز به حریم رودخانه، دارد از میان میرود. جاذبههای فرهنگی همچون هنر و موسیقی هم که با محدودیتهای بسیاری روبروست. اگر این جاذبههای تاریخی را هم ریشهکن کنیم، شاید خاطر برخی مسئولین آسوده شود.
اگر بخواهیم یک ملت را از میان ببریم، روح آن ملت را باید کشت. و میراث فرهنگی و تمدنی یک ملت، روح آن ملت است. این ویرانگریها، ملت ایران را از میان میبرد.
انتهای پیام