گاندو در دو روایت
کامبیز نوروزی در یادداشتی تلگرامی نوشت:
روایت اول:
گاندو به نسبت اکثر سریالهای تلویزیونی در این سالها ، مجموعه ای خوش ساخت است و می تواند مخاطب عام را جذب کند . سریالی پر از بازیگر و عوامل زیاد و احتمالاً پرخرج . ایرادات فنی و حقوقی و تصویری و داستانی دارد . حتی از نظر آنچه در دستورالعملهای امنیتی برای کارهای عملیاتی وجود دارد نیز خالی از اشکال نیست . اما سریال با بازی درخشان پیام دهکردی(مایکل هاشمیان-جاسوس) و وحید رهبانی(محمد-افسر عملیاتی بخش ضدجاسوسی) در حدی از کیفیت قرار دارد که بتواند داستان روئی (همان قصۀ شبیه سازی شدۀ جاسوس دورگه) و لایه های زیرین داستان ، یعنی ناتوانی و سازشکاری دولت را در برابر فداکاری ها و درایت نهاد امنیتی را بباوراند . این مجوعۀ تلویزیونی ماجرای یک جاسوس بزرگ و مهم را به تصویر می کشد که عده ای هنرمند ، معلم روزنامه نگاری و دلال نیز در همکاری با او قصد جاسوسی و تربیت جاسوس در ایران دارند . نهادی که به دنبال آن جاسوس و همکاران اوست ، نهادی است که نه وزارت اطلاعات است و نه نیروی انتظامی . فیلم نامی از این سازمان نمی برد ولی بیننده می تواند تشخیص دهد که کجاست .
تا اینجای کار مشکلی نیست . نهادهای امنیتی در همۀ کشورها هستند و اغلب فعالیتها و سازمان و مناسبات درونی انها نیز پنهان است . بدون چنین سازمانهای امنیت به مخاطره می افتد . حتی به دلیل تفاوت نگاه این نوع از سازمانها با دستگاههای اجرایی و قضایی به مسائل امنیتی ، اختلافات بین این دو دسته طبیعی است .
آنچه فیلم به مخاطب نشان می دهد بی فکری و بی تعهدی و سطحی نگری سایر نهادهای رسمی مانند نهادهای قوۀ مجریه و نهاد مسئول امنیت ملی است . چندان که از همۀ این تشکیلات عظیم فقط یک نهاد و اعضای آن است که می فهمد امنیت ملی چیست ، به کار خود مسلط است ، دلسوز است ، قداکار است ، چابک است ، صداقت دارد و عزمی قوی برای حراست از امنیت کشور دارد . دیگر افراد و نهادهایی که در فیلم می بینم افرادی متظاهر و بی مسئولیت و سست به نظر می رسند که به سازش بیش از امنیت ملی بها می دهند و تسلطی بر کار خود ندارند . مردانی عبور کرده از مرز میانسالی که پاک دلی خود را در جوانی جا گذاشته اند و لابد آلودۀ دنیا شده اند . مردانی که در برابر نیروی جوان این نهاد امنیتی باید سر تعظیم فروبیاورند.
🔹روایت دوم:
کشوری که همۀ تشکیلات اداری آن چنین سست و وارفته است ، چگونه می تواند سرپا بایستد ؟ اصلاً چگونه تا حال برپا مانده است؟ این چه نظام سیاسی اداری است که این همه جاسوس در آن ریخته و کسی یا نمی فهمد یا می فهمد وکاری ندارد جزیکجا ؟ اینکه در درام عنصر تضاد باید شکل بگیرد بجای خود . اما در این فیلم قهرمان اصلی داستان ( محمد) در کنار همکارانش ، دو نوع ضد قهرمان دارد . یک نوع آن مایکل هاشمیان و همکارانش . نوع دیگر ضد قهرمان ، مدیران ارشد اجرایی (چیزی شبیه وزیر) و همکارانش در نظام اداری و یک نهاد امنیتی از قوه مجریه . یک طرف کارآمدی کامل و طرف دیگر ناکارآمدی کامل !
از ساختار گاندو می توان حدس زد که یک سریال عادی نیست که مثل بقیۀ سریالها نوشته وساخته شده باشد . تفکری سازمان یافته و منسجم همراه با حمایتهای مختلف نهاد ذی ربط در ساخت آن مداخلۀ مستقیم داشته است . بنابراین گاندو فقط بیانگر طرز فکر نویسنده و کارگردان نیست . بلکه نشان دهنده و مبلغ تفکر و طرز تلقی نهادی است که احتمالاً پشتوانۀ ساخت آن بوده است . تأکید بر این دوگانگیِ تقریباً سیاه و سفید ، با چنین شدتی از اغراق تا چه اندازه تا چه اندازه واقعی است ؟ و تا چه اندازه برای نظم و امنیت کشور مفید یا زیانبار است ؟
کشوری که باید در برابر انبوه مشکلات داخلی و رفتارهای ناروا و نامشروع دولتهای دیگر در سطح روابط بین الملل مقابله کند وقتی چنین دوپاره یا چندپاره نشان داده شود ، چگونه می تواند از تمام قدرت خود بهره ببرد؟ وقتی بخش بزرگی از ساختار اداری-سیاسی کشور ، در برابر یک نهاد شکل ضدقهرمان می یابد چه امیدی می توان به تواناییها داخلی بست ؟ تفاوت و اختلاف فکری طبیعی است . اما آنچه گاندو قصد کرد بسازد و نمایش بدهد ، تفاوت نبود ، تضاد بود . تضادی با یک قضاوت آشکار و پررنگ که یک سوی آن سفیدِ سفید است و سوی دیگرش خاکستری مایل به سیاه .
نهایت اینکه در گاندو نقش محمد را دوست داشتم . و دوست تر داشتم اگر می توانستم تصور کنم او و همکارانش ، فقط بر مدار حفظ امنیت ملی در برابر خطر بیگانه می روند و به دایرۀ رقابت سیاسی در داخل وارد نمی شوند.
انتهای پیام