نقد مهاجرانی بر کتاب زیدآبادی و پاسخ او
عطاالله مهاجرانی در وبسایت مشق نو در نقد بخشهایی از سومین جلد خاطرات احمد زیدآبادی که به او اشاره داشته است، مطلبی نوشت که پاسخ زیدآبادی را در پی داشت. این دو مطلب را در ادامه بخوانید:
«سخنی با جناب آقای دکتر احمد زیدآبادی»|عطاالله مهاجرانی
«به صدق کوش که خورشید زاید از نفست…
تردیدی نیست که نمیتوان آقای احمد زیدآبادی را به دروغگویی متهم کرد، حاشا و کلّا! اما سه موردی که در کتاب اخیر ایشان «گرگ و میش هوای خردادماه» درباره اینجانب نوشته و نسبت دادهاند، دو مورد مطلقاً دروغ و یک مورد تلفیقی از راست و دروغ است. البته من خود سابقه تلفیق واقعیت و خیال را در کتابهای «حاج آخوند» و «شیخ بیخانقاه» و کتابی که در دست دارم: «سید محمد صمصام، رند عالمسوز»، داشته و دارم. اما خاطرهنویسی به سبک آقای زیدآبادی نمیتواند با خیال آمیخته شود. بخشهایی از نوشته ایشان درباره اینجانب، اگر نخواهم از واژه دروغ استفاده کنم، خیالپردازی ایشان است.
اما چرا خیالپردازی؟ بهگمانم آزارهایی که ایشان در دوران حبس دیدهاند و سنگینی رنجهای تابسوز، که ما شاهد آثارش در گفتوگوی ایشان با حسین دهباشی هم بودیم؛ که چگونه چند بار رشته سخن ایشان با بغض و اشک گسست و گفتوگو متوقف شد… میتواند بهگمانم علت این خیالپردازی پرسشبرانگیز بوده باشد. بههرحال چون خوانندگان نوشته ایشان را بهعنوان بیان واقعیت تلقی میکنند و برخی نیز به ایشان عنوان «شرف اهل قلم» دادهاند. بدیهی است که شرافت همخانه و روی دیگر سکه سرمدی صداقت است.
یکم) صفحه ۱۶۳ و ۱۶۴
درباره آیتالله موسوی اردبیلی
ایشان مطلبی را از قول آیتالله موسوی اردبیلی دربارهی اینجانب نقل کردهاند:
۱) آیتالله موسوی اردبیلی به من گفتهاند: همانجا بنشین! یعنی صندلی دور دست و در فاصله، درحالیکه جناب زیدآبادی راوی بر صندلی نزدیک نشستهاند!
دور از شأن و منزلت علمی و اخلاقی آیتالله موسوی اردبیلی بوده است که با مهمان خود، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی چنین برخوردی داشته باشند، که نداشتند. من در تمامی ملاقاتها و یا حتی موقع صرف شام جایم کنار دست ایشان بود. مثل پدرم ایشان را دوست داشتم. ایشان هم همین تعبیر پسرم را برای من به کار بردند. موقعی که در بیمارستان در تهران بودند، به من گفتند بیشتر سر بزن! بسیاری از ملاقاتهای ما با ایشان با جمع دوستانی بوده است که بحمدالله غیر از مرحوم دکتر محسن نوربخش، همگان زنده و شاهد بودهاند.
در مورد بحث استیضاح ایشان با بزرگواری تمام مرا بسیار تشویق کردند و حتی این نکته را گفتند: «وقتی شما صحبت میکردی، با خودم گفتم من اگر بودم چه جوابی میدادم. گفتم خب، الان پیر شدهام. وقتی جوان بودم، میتوانستم! حالا به شما بگویم. اعتراف کنم که به خودم گفتم جوان هم اگر بودی نمیتوانستی!»
این تواضع ایشان، همراه با تحسین و تشویق اینجانب بود که مثل پسرشان بودم. علاوه بر آن آقای زیدآبادی انتظار داشتهاند که آیتالله خامنهای به مجلس پیام بدهند که به استیضاح وزیری رأی بدهد یا ندهد؟ این نکته را بهصراحت جناب آقای ناطق نوری در آغاز جلسه استیضاح مطرح کردند. که رهبری پیام دادهاند هیچ طرف به سخن ایشان استناد نکند.
۲) نکته دوم؛ مطلقاً آیتالله موسوی اردبیلی با من درباره محمود دولتآبادی و اعطای جایزه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، هیچگاه صحبت نکردهاند! این موضوع و گفتوگو از اساس برساخته زیدآبادی و نسبت دروغ به آیتالله موسوی اردبیلی است که خود ادیب بود و زیباییها و ظرافتهای زبان و ادبیات را بهخوبی میفهمید.
دوم) صفحه ۱۷۳ و ۱۷۴
درباره روزنامه «آزاد»
مطالب ذکر شده درباره این روزنامه بخشی راست و بخشی دروغ است. آن روزها مطبوعات و وزارت فرهنگ و ارشاد در معرض بیشترین فشارها قرار داشت. من با آقای یزدانپناه سابقه دوستی و همسایگی داشتم. انسان خوش نیّت و مدیری توانا، که البته تجربهای در امر اداره روزنامه و کار مطبوعاتی نداشتند، روزنامه هم نامش روزنامه «مناطق آزاد» بود! آقای زیدآبادی از حسننیّت یزدانپناه بهره گرفت و روزنامه را تبدیل به یک روزنامه سیاسی رادیکال کرد و واژه مناطق را از تیتر روزنامه نیمهمحو کرده بود. در گفتوگو با حسین دهباشی، ایشان بهصراحت گفته است درواقع روزنامه را تکنفره اداره میکرد. وقتی تندی و تیزی تیترها و مطالب روزنامه را دیدم، به یزدانپناه توصیه کردم که وقتی زیدآبادی را بهعنوان سردبیر داشته باشی، این روزنامه به سرانجام نمیرسد. تحریککننده است و احتمال توقیف شدن دارد. گفتم از زيدآبادى بهعنوان عضو شوراى سردبيرى استفاده کن و نه سردبير! نه این که وزارت ارشاد توقیف میکند و نه این که تهدید بود. صرفاً خیرخواهی از زاویه نگاه یک دوست بود.
این تعبیر که بنده گفتهام، احمد زیدآبادی چریک است! راست نیست. البته این واژه چریک را مرحوم احمد بورقانی در جلسه تودیعش به کار برد، گفت: «وقتی من به معاونت مطبوعاتی آمدم، بهنظرم عمر کارم سه تا شش ماه بود، مانند عمر فعالیت یک چریک!» من هم در پاسخ گفتم: اساساً کار در حوزه فرهنگ و مطبوعات کار چریکی نیست!
سوم) صفحه ۱۳ و ۱۴
درباره مقالات دکتر جمیله کدیور
در کتاب اشاره شده است که بنده با آقای رحمتاللهی درباره مقالات خانم کدیور در روزنامه اطلاعات، تلفنی با تحکّم صحبت کردهام. اصلاً واقعیت ندارد. خانم دکتر کدیور نیازی به دخالت اینجانب نداشتند. به هر حال، برای آقای زیدآبادی آرزوی توفیق دارم. امیدوارم بقیه بخشهای کتاب به بیاعتباری و عدم وثاقت این سه موردی که اشاره کردم، نبوده باشد.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین»
پاسخ احمد زیدآبادی
«سپاس از جناب دکتر مهاجرانی به دلیل توضیحاتشان؛ واقعیت این است که آنچه درباره ایشان نوشتهام نه کلامی دروغ با خود دارد و نه کمترین وهم و خیالی به آن راه پیدا کرده است. به هر حال من جلسهای با مرحوم موسوی اردبیلی داشتم که در آن، عکاس روزنامهی آزاد آقای عابدی و دوستی به نام ضیغمی در آنجا حضور داشتند. نمیدانم الان این دوستان کجایند و تا چه اندازه جزئیات گفتوگو را به یاد دارند.
آنچه از آن گفتوگو نوشتهام عین واقع است. از قضا ممیزی وزارت ارشاد روی این بخش از کتاب انگشت گذاشت و من مجبور به تعدیل آن شدم. آنچه مرحوم آقای اردبیلی به من گفت علاوه بر آنچه نوشتهام، بدین شرح بود:
«مهاجرانی گفت من اسامی را پیش رهبری بردم. ایشان نام احمد محمود را خط زد و گفت بقیه مشکلی ندارد. من هم گفتم مگر من آخوند جناح راست هستم که با من اینطوری استدلال میکنی؟….»
بنابراین، در پاسخ به جناب مهاجرانی میگویم: چه دلیلی دارد که من بخواهم چنین داستانی را از خودم در آورم و یا دربارهاش خیالپردازی کنم؟ علاوه بر این، شما که آنجا نبودید چگونه منکر ماجرا میشوید؟ حرف شما این است که روابطتان با آیتالله موسوی اردبیلی به گونهای بوده است، که این نوع حرفها از او بعید است. بهنظرم به جای دادن نسبت وهم و خیال به من، بهتر بود بر همین نکته تأکید میفرمودید.
با منطق استدلالی شما، من هم به نوبهی خود میتوانم به آنچه شما به از آن مرحوم نقل قول میکنید، نسبت کذب یا خیال بدهم! در هر صورت، مرحوم اردبیلی عین آن سخنان را درباره شما گفت و اگر هم به فرض در این میان نوعی ناسازگاری در منش او نسبت به خود میبینید، اشکال متوجه من نیست.
در مورد روزنامهی آزاد هم من چیز مشخص و روشنی به شما نسبت ندادهام و از مطرح شدن «شایعات» در این باره سخن به میان آوردهام. حالا به فرض که آن شایعات دقیق نبوده باشد، احضار من به وزارت ارشاد و برخورد به نسبت غلیظ مهرنوش جعفری نیز نتیجهی دروغ یا خیالپردازی است؟
در این مورد خوشبختانه خودتان در جوابیه روشنگری کردهاید و من چیزی بیش از آن، در کتابام ذکر نکردهام که نیاز به تکذیب از سوی شما داشته باشد.
اما اینکه من از حسننیت مهندس یزدانپناه سوء استفاده کردم و روزنامهی «مناطق آزاد»ش را تبدیل به روزنامهای سیاسی و رادیکال به اسم «آزاد» کردم، خود حکایت غریبی است که بهتر است خودِ آقای یزدانپناه و روزنامهنگاران شاهد بر روند ماجرا درباره آن توضیح دهد. من توضیحات دقیقام را در این باره در کتاب دادهام.
در مورد تلفنتان به آقای رحمتالهی هم من از قضا ماجرا را تا اندازهی زیادی تلطیف کردهام. در این مورد هم خودِ آقای رحمتالهی حیّ و حاضر است و اگر صلاح بداند میتواند اظهار نظر کند.
در مورد بینیازی سرکار خانم دکتر کدیور از دخالت شما، من نیز با جنابعالی هم نظرم و به همین دلیل هم در کتاب تعجب خود را از این دخالت پنهان نکردهام.
انتهای پیام
مهاجرانی در این نوشته گلایه کرده تا نقد و اصلا مطلب مستندی برای ادعاهای خود ارایه نداده است و دلایل زیدآبادی برای رد ادعای ایشان قابل اعتنا است و حداقل کسانی هستند که رد یا تایید کنند ، ضمن این که عنوان مطلب ( نقد کتاب ) با اصل مطلب هم خوانی ندارد ! کجای سخن مهاجرانی نقد است ؟!
زیدآبادی کلا دچار سردرگمی شده انگار، این از خاطرات نویسیش و قبلا هم نوع صحبت کردنش با تاجزاده در مناظره