خرید تور تابستان

مقابله با «يا مذاكره يا جنگ»

سعید لیلاز در یادداشتی با عنوان «مقابله با «يا مذاكره يا جنگ»» در روزنامه‌ی اعتماد نوشت:

در حالي كه بامداد ديروز شاهد عمليات مقابله ‌به مثل ايران عليه امريكا بوديم و رهبري و رييس‌جمهوري نيز در اظهاراتي جداگانه به ابعاد اين مهم پرداختند، بايد توجه داشته باشيم دليل اصلي كه دولت ايالات متحده امريكا سردار سليماني را به شهادت رساند، اين بود كه يقين پيدا كرد راهبردش براي به زانو در آوردن اقتصاد ايران شكست خورده است. به‌ويژه پس از حوادث آبان ‌ماه و حتي پشت‌ سر گذاشتن پنجم دي‌ماه كه تصور مي‌شد آشوب‌هايي در كشور ايجاد شود، با وجود همه تلخي‌هاي اعتراض‌هاي آبان و خون‌هايي كه ريخته شد و براي همه ناگوار بود، وقتي اين واقعه از سر گذرانده شد دولت امريكا به اين جمع‌بندي رسيد كه راهبردش براي وادار كردن ايران به مذاكره از طريق محاصره اقتصادي قطعا شكست خورده است. در واقع نه‌تنها ايران شاخص‌هاي اقتصادي خود را بازسازي كرد بلكه به‌رغم تاخير بسيار اما شروع به اصلاحات بنيادين نيز كرد. اصلاحاتي كه اگرچه دردناك اما موفقيت‌آميز بود. در اين ميان، دولت ترامپ كه براي پيروز شدن برابر استيضاح و همين‌ طور تلاش براي پيروزي در انتخابات پيش ‌رو به كارت ايران به عنوان مهم‌ترين كارت ممكن احتياج دارد، راهبرد خود را در زمينه وادار كردن به جمهوري اسلامي به مذاكره تغيير داد و به راهبرد نظامي روي آورد تا احيانا بتواند به ‌طور مستقيم با تحريك تهران به جنگ اين راهبرد را پيش برده و عملياتي سازد. بنابراين راهبرد جنگ، راهبردي است كه همچون راهبرد مذاكره در حال حاضر به يك نتيجه مي‌انجامد؛ يكي مستقيم و ديگري غيرمستقيم. به همين دليل تحريك ايران و در افتادن در جنگ، حركتي است كه درنهايت به نفع ايالات متحده امريكا تمام مي‌شود. در عين حال و مقابل اين، از آنجا كه به ‌لحاظ پرستيژي و نيز به ‌دليل جريحه‌دار شدن غرور ملي ايرانيان، شهادت سردار سليماني كه در عملياتي فاقد هرگونه ارزش نظامي به شهادت رسيد، براي ايراني‌ها بسيار مهم بود و اين عمل براي امريكا گران تمام شد. با اين حساب فكر نمي‌كنم در تاريخ ايران، به استثناي تشييع جنازه امام خميني(ره)، شاهد چنين مراسم تشييعي بوديم. اقدام امريكا در ترور شهيد سليماني، فشاري بسيار سنگين بر مقامات جمهوري اسلامي وارد كرد كه حتما نيازمند پاسخ درخور و شايسته به ايالات متحده بود.

درواقع جنبه پرستيژي و فشار افكار عمومي از يك‌سو و اينكه سياست ايران در تمام سال‌هاي گذاشته در حوزه راهبردي و نظامي سياست بازدارندگي فعال بوده‌ و اين سياست بود كه تاكنون ايران را نجات داد، از اهميتي ويژه برخوردار بود.

اما بازدارندگي فعال به اين معنا كه به ازاي توقيف نفتكش، بلافاصله ايران نفتكش بريتانيايي را توقيف كرد يا به ازاي تعرضي كه امريكا در منطقه انجام داد، پهپاد امريكايي سرنگون شد، يا به ازاي تمام تحركاتي كه ارتجاع عرب در طول بحران اخير هسته‌اي از خود نشان داد، انفجار نفتكش‌ها در بندر فجيره صورت گرفت تا ارتجاع عرب بداند هيچ‌ گونه حيات خلوتي براي صادرات نفتش بدون ايران وجود ندارد، بسيار حائز اهميت بود. اين استراتژي فعال ايجاب مي‌كرد ايران علاوه بر ابعاد حيثيتي و پرستيژي و اينكه غرور ملي ما درجريان شهادت سردار سليماني جريحه‌دار شده‌ بود، حتما پاسخي درخور به امريكا بدهد.

در واقع جمهوري اسلامي ايران با 2 فشار متقابل و خنثي‌ كننده روبرو بود. از سويي بايد در راستاي استراتژي بازدارندگي فعال و همچنين به ‌لحاظ پرستيژي و كنترل و مديريت افكار عمومي، لازم بود پاسخي درخور بدهد و از طرفي ديگر از آنجا كه استراتژي امريكايي‌ها اين بود كه از طريق جنگ مستقيم، ايران را پاي ميز مذاكره بكشانند تا بتوانند مسائل داخلي خود را با كارت ايران حل و فصل كنند، اين راهبرد را خنثي كند.

بنابراين ما در موقعيتي بسيار حساس قرار داشتيم. بامداد ديروز در حمله‌اي كه به پايگاه عين‌الاسد انجام شد، به هر 2 فشار متقابل پاسخ داده‌ شد و ايران استراتژي بازدارندگي فعال خود را مجددا ادامه داد. همه چنين انتظاري داشتيم و اين در حالي بود كه غرور ملي ايرانيان با حركتي صرفا نمادين بازسازي و احيا نمي‌شد؛ بلكه نياز بود حتما نه‌تنها با يك اقدام نظامي برجسته التيام يابد و اين حمله پس از حمله پرل هاربر در ششم دسامبر 1941 در تاريخ جهان بي‌سابقه بود؛ آنجا كه بزرگ‌ترين قدرت سياسي و نظامي جهان مورد حمله قرار گرفت.

ايران با اين پاسخ كنترل‌ شده به هيچ ‌وجه اجازه نداد كه دولت ترامپ از طريق كشاندن ايران به جنگ به اهداف خود برسد. در نتيجه ما با حركت روي لبه تيغ براي رسيدن به هر دو جنبه – از اين فشاري كه در ظاهر با يكديگر در تقابل بودند- به روشي كاملا مقتضي پاسخ داديم. چنان كه هم غرور ملي‌مان را التيام بخشيديم و هم سياست بازدارندگي فعال را كه از گذشته مدنظر داشتيم، ادامه داديم و اين موضوع حتما منجر به اين خواهد شد كه امريكا جسارت متقابلي در خليج فارس و در مورد ايران انجام ندهد و در عين حال بتوانيم از درافتادن به دام جنگي كه راديكال‌هاي داخلي و ارتجاع عرب و نومحافظه‌كاران امريكا براي آن آه مي‌كشند، پرهيز كنيم. مجموعه اتفاقي كه ديروز رخ داد، صحنه درخشاني در تاريخ ايران بود كه به‌خوبي موقعيت خطير در تاريخ معاصر ايران را با هنرمندي و درايت كامل پوشش داد.

معتقدم اقدام متقابلي از سوي امريكا انجام نمي‌شود و ترامپ خواهد كوشيد خود را از اين ماجراجويي در خليج‌فارس بيرون بكشد؛ چرا كه هدف امريكايي‌ها از ترور شهيد سليماني اين بود كه ايران را پاي ميز مذاكره بكشانند. اگر ايران پاي ميز مذاكره نيايد اما پاسخ شايسته و كنترل‌شده‌اي بدهد، امريكا به هدفش نمي‌رسد. البته اين به معناي آن نيست كه ماجراجويي‌ها در خليج فارس ازسوي امريكا پايان مي‌پذيرد يا احتمال برخورد نظامي ديگر حتي براي آينده نزديك صفر خواهد بود. با اين حال فكر مي‌كنم ايران در عين حال كه پاسخي محكم به امريكا داد، اين بهانه را نيز از آنها گرفت كه بتوانند با مظلوم‌نمايي اين‌طور جلوه دهند كه ايران مقصر تحولات اخير است.

ما در دور تحريم‌ها برخلاف دور اول يعني در دولت احمدي‌نژاد و مديريت سعيد جليلي، موفق شديم افكار عمومي را مديريت كنيم. خون شهيد سليماني هم به اين هدف ياري رساند. اكنون انسجام ملي كه درپي تشييع باشكوهي كه در سراسر ايران انجام شد، ايجاد شده، روشنفكران و نخبگان ايالات متحده را نيز به سوي ايران سوق داده است. ما فقط با اقدام و پاسخگويي كنترل‌ شده مي‌توانستيم، پاسخي درخور بدهيم. احتمال آرام گرفتن فضاي سياسي و نظامي الان درمجموع بيش از ايجاد فضاي جنگي است. سردار سليماني برجسته‌ترين نظامي تاريخ ايران است. او تجلي آريوبرزن، سورنا، نادر افشار و سرتيپ بايندر و… تجلي همگي در شهيد سليماني است. او افسانه آرش كمانگير را محقق كرد و مرزهاي ژئوپولتيك‌هاي ايران را تا مرزهاي درياي مديترانه رساند. ما در افسانه شاهنامه خوانديم كه حسب تلاش آرش كمانگير، مرزها به جيحون رسيد. سردار سليماني اما اين افسانه را به واقعيت تبديل كرد و حالا ديگر اين مساله تنها يك افسانه نيست؛ بلكه واقعيتي است كه نفوذ ما به‌خاطر مجاهدت‌هاي سپهبد سليماني از افغانستان تا مرزهاي چين تا درياي مديترانه گسترده است.

بنابراين شهادت سردار سليماني حادثه بزرگي بود و حتما در روابط آينده تاثيرگذار است و روابط را در فشار قرار مي‌دهد اما به هر حال انسجامي كه در داخل پديد آورد، مهم‌تر بود. ضمن اينكه اين تحليل هم مي‌تواند درست باشد كه بهبود روابط ايران و امريكا به عقب افتاد.

بسياري از دوستان تصور مي‌كنند مبناي ضدامريكايي بودن من ايدئولوژيك است؛ در حالي كه مبناي ضدامريكايي بودنم اين است كه از كودتاي 28 مرداد تاكنون، ايالات متحده امريكا در عمل نشان داده كه نه به ‌دنبال ميانه‌روي در ايران است و نه طرفدار دموكراسي. هرگز ايالات متحده در ايران به ‌دنبال ميانه‌روي و دموكراسي نبوده و تنها با ايجاد ترور و تشنج سعي داشته ايران را چه داخل و چه در منطقه، به‌سمت راديكاليسم سوق دهد؛ چرا كه منافع ايالات متحده در راديكاليزم ايران است و همين دليل است كه بايد با اهداف امريكا در سوق دادن ايران به سوي راديكاليزم مبارزه كنيم.

ديروز رهبر انقلاب در سخنراني در جمع مردم قم تاكيد كردند كه به هيچ‌ وجه وحدت ملي را خدشه‌دار نكنيد. كساني كه تلاش مي‌كنند فضاي داخل كشور را راديكال كنند و سعي مي‌كنند توده مردم را جلوتر از رهبر و عليه رهبر بشورانند، در خدمت امريكا هستند. راهبرد جنگ، راهبرد ايالات متحده است. راهبرد جمهوري اسلامي اما بازدارندگي فعال است و راهبرد «نه مذاكره و نه جنگ». امريكا مي‌خواهد مقابل راهبرد «نه مذاكره، نه جنگ» راهبرد «يا مذاكره يا جنگ» را پيش بگيرد و بر ماست كه با با اين راهبرد مقابله كنيم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا