مباحثه قوچانی و فراستی درباره «دیدن این فیلم جرم است»
روزنامه سازندگی نوشت: شنبهشب، در سالن سوره حوزه هنری یک نشست دانشجویی برگزار شد که دو میهمان ویژه داشت. این نشست به نمایش فیلم اکراننشدهی «دیدن این فیلم جرم است» محمدرضا زهتابچیان اختصاص داشت و مسعود فراستی و محمد قوچانی دو مهمانی بودند که در آن به نقد و بررسی فیلم پرداختند. فیلم «دیدن این فیلم جرم است» محصول حوزهی هنری، سال قبل در جشنوارهی فیلم فجر نمایش داده شد اما بعدِ آن برای دریافت پروانهی نمایش به مشکل خورد. بحث در این سالن هم با توضیحاتی در این باره شروع شد. قرار بود کارگردان فیلم یکی از حاضران در جلسه باشد اما وقتی او به موقع نرسید محمدرضا شفاه روی سن آمد و جای او را گرفت تا توضیحاتی دربارهی فیلم ارائه کند. اولِ این نشست، علی مرادخانی، مدیر روابط عمومی فیلم و مجری نشست گفت که: «فیلم برای شورای صدور پروانه نمایش اکران شده است. از ۹ عضو این شورا، در جلسه اکران فیلم، ۷ نفر حضور داشتهاند که هر ۷ نفر به اکران فیلم رأی مثبت دادهاند اما به دلایلی صورتجلسه آن شورا هیچگاه امضا نشد.»
فراستی، مرد ایرلندی و نقد فیلم
اولین جملاتی که مسعود فراستی بعد ازحضور روی سن گفت توضیحاتی دربارهی مواجههاش با فیلمها بود؛ حرفها و نقدهای او به «مرد ایرلندی» در برنامهی «هفت»ِ جمعه شب کلی واکنش راه انداخته بود و او هم از همانجا بحث را شروع کرد. «بهنظرم یک فیلم هر چه میخواهد میتواند باشد و هر حرف مهمی را هم میتواند بزند. من اساساً مشکلی با حرف فیلمها ندارم، ولی به شرطی که فیلم باشد. اگر فیلمی فیلم نباشد من نمیتوانم درباره «حرف» آن چیزی بگویم. [مثلاً] چیزهایی که دوستان ما درباره فیلم ایرلندی میگویند، درواقع درباره فیلم نیست. چیزهایی است که معالفارق است. اینکه اسکورسیزی چه تفکری دارد من به آن کاری ندارم. من با فیلم او طرف هستم. اینجا هم یک فیلمساز و گروه فیلمسازی دارند حرفی را میزنند که قبل از موافقت یا مخالفت من با حرفشان، معتقدم فیلمشان درنیامده است. حرف درست را باید درست زد. حرف درست را اگر غلط بزنید به ضد خود تبدیل میشود.» او ادامه داد «با اینکه آدمهای اصلی فیلم مظلوم و آرمانگرا بودند، من اما با آنها همدل نشدم. سالهاست میگویم تا زمانی که فیلمی به حداقل فرم نرسد، هیچ محتوایی خلق نمیشود. آنچه روی کاغذ میآید هم حداکثر مضمون است نه محتوا. فرم است که محتوا را ایجاد میکند.» فراستی به تشویقهای تماشاگران در چند صحنه از فیلم هم اشاره کرد: «نگویید برای محتوای فیلم دست زدهایم، شما برای حرف و شعارهای فیلم دست زدید. ممکن است من هم برای آنها دست بزنم اما برای فیلم دست نمیزنم. زمانی که من با یک اثر هنری طرف هستم، مترم عقل نیست، مترم احساس است. به همین دلیل هیچ شعاری در فیلم روی من کار نمیکند؛ زمانی کار میکند که با «خوشههای خشم» جان فورد مواجه میشوم. فیلمی که شعار زیاد دارد اما شعارهایش برای کاراکترها است نه فیلمساز. «دیدن این فیلم جرم است» تماماً شعار است و میخواهد تو شعارهایش را قبول کنی. به همین دلیل چون درنیامده، اثری روی من نمیگذارد. در زمینه اثر هنری وقتی با اثر غیرعقلانی و حسی طرف هستیم شعار جواب نمیدهد.»
آنارشیسم کور
محمد قوچانی، سردبیر روزنامهی سازندگی در شروع بحثاش اول به یک نکته اشاره کرد که «من کارم سینما نیست و صرفاً تماشاگر هستم» و بعد دربارهی جلوگیری از نمایش فیلم گفت: «فکر میکنم دیدن این فیلم اصلاً جرم نیست. این فیلم خطرناک نیست و اتفاقاً من اگر جای مسوولان کشور بودم به این جمع میآمدم و در کنار مخاطبان به تماشای فیلم مینشستم تا ببینم برای چه بخشهایی از این فیلم دست میزنند. سوال اساسی من نه درباره خود فیلم که درباره این است که چرا مخاطب در مواجهه با بخشهایی از آن دست میزند. سوال جدی این است که چرا این فیلم امروز ساخته شده است. در هر دورهای ما آثاری داشتهایم که فرزند زمانه خود بودهاند. مثل «قیصر» و «آژانس شیشهای» و معتقدم فیلم «دیدن این فیلم جرم است» به نوعی تلاقی نگاه حاکم بر این دو فیلم است.» قوچانی در تفسیرش از فیلم به سکانسهایی از فیلم اشاره کرد: «فیلم ظاهرش این است که اثری فعال و علیه انفعال و حتی اعتدال است. به نوعی مثل قیصر کنشگر است، نسبت به ناموس حساس است و نمیخواهد اجازه دهد خاک کشور مورد تجاوز قرار بگیرد. فیلم اما به همان اندازه محافظهکار و منفعل هم هست. اگر شما به یک نقد رادیکال رسیدهاید نباید محافظهکار باشید.» او دربارهی واکنش تماشاگران هم گفت: «همه شما غالباً بچه حزباللهی هستید، اما همه جاهایی که در فیلم شما دست میزنید همان جاهایی است که طیف مقابل شما هم دست میزند. همان آدمهایی که شما مسخره میکنید، آنها هم مسخره میکنند. جالب هم اینکه مسخرهترین شخصیت در این فیلم روحانی آن است. موقعی که برای اولین بار فیلم را میدیدم، مدام با خود میگفتم خوب حالا مرحله بعد قرار است چه مقامی وارد داستان شود. اول با فرمانده پایگاه داستان شروع شد، بعد پلیس را گرفتند، بعد مأمور امنیتی را گرفتند!» قوچانی در این نشست به محمدرضا شفاه گفت که ساخت این فیلم مهم است «این فیلمی است که میتوانست مقالهای در یک روزنامه هم باشد اما اگر مقاله میشد، احتمالاً روزنامه توقیف میشد! من درد این فیلم را درک میکنم اما معتقدم آنچه در روایت آن وجود دارد یک آنارشیسم کور است که حرف فیلم را به ضد خودش تبدیل میکند. دردناکترین لحظه فیلم جایی که یک سردار که نماد حاج قاسم است و میدانیم در میدانی دیگر باید انگلیس را شکست دهد، وارد میدان میشود و حتی شریک سیستم میشود! انگار شما قهرمان خودتان را هم دارید زیر سوال میبرید. من حرف فیلم را درک میکنم. من فساد و آقازادگی را درک میکنم و به نوعی با شما همدل هستم. اما ایراد فیلم همانجایی است که شما آن را نقطه قوت میدانید. این فیلم اگر میخواهد آژانس شیشهای زمانه خود بشود، قهرمانش نباید برای خودش بجنگد. در آژانس قهرمان فیلم برای خودش نمیجنگد. شما از یک مطالبه بهحق یک سرگشتگی خلق کردهاید که آن سرگشتگی شما را به این نقطه رسانده است. اگر میخواهید سوال جدی مطرح کنید، این است که چرا همه آنهایی که بهعنوان ریشسفید در فیلم در مقابل این کاراکترها قرار گرفتهاند، کارهایی را میکنند که یک حکومت دیگر هم میکرد.» اما در ادامه مجری برنامه به نقدهایی که زمان ساخت «آژانس شیشهای» مطرح بود، اشاره کرد و از قوچانی پرسید که آیا نقد فیلم «دیدن این فیلم…» هم از همان جنس است؟ قوچانی توضیح داد: «شما بروید نقدها درباره آژانس شیشهای را بخوانید. من به این فیلم علاقه دارم اما همان زمان هم نقدهای مثبت بسیاری درباره آن فیلم نوشته شد. چرا؟ چون در پایان دوران آقای هاشمی، سیستم اداریای وجود داشت که به مردم و جامعه توجهی نمیکرد، فیلم از یک موضع شرافتمندانه و بدون آنکه موضوع را شخصی کند، به این شرایط اعتراض میکند. فیلم «آژانس…» را آنارشیستی نمیدانم چون قهرمانش از خودش میگذرد برای جامعه، همان اتفاقی که در «بادیگارد» هم شاهد بودیم. در فیلم «دیدن این فیلم…» آیا قهرمان فیلم در همان لحظه با مسائلی مثل فساد در ساختار دولت مواجه شده است؟ او براثر یک اتفاق شخصی به جایی میرسد که علیه حکومت سلاح به دست میگیرد، در فیلم «آژانس شیشهای» ما بالاخره یک خط قرمز داشتیم، اما «دیدن این فیلم جرم است» هیچ خط قرمزی ندارد!»
ملودرام و فیلم سیاسی
این بحث با گفتههای فراستی ادامه پیدا کرد؛ او توضیح داد «من هم مثل محمد قوچانی معتقدم فیلم آژانس شیشهای یک فیلم آنارشیستی نیست اما نماهای آنارشیستی خیلی دارد که اتفاقاً دوستان هم خیلی آنها را دوست دارند، مثل نمای روی پوستر فیلم که پرویز پرستویی در مدیوم شات گلنگدن میکشد و پوکه بهصورت اسلوموشن روی زمین میافتد و تبدیل به ملودرام میشود. من درباره «دیدن این فیلم جرم است» هم این نقد را دارم. وقتی فیلم سیاسی میسازید، ملودرام معنایی ندارد یعنی نباید احساسات خانوادگی در آن راه پیدا کند.» او در ادامهی بحثاش به خود فیلم اشاره کرد و گفت که «سکانس مقدمه فیلم بهشدت فیلمفارسی و کلیشهای است. وقتی از این زاویه وارد فیلم میشویم دیگر فیلم سیاسی نیست. نقد را هدر ندهید. فیلم نقد دارد، اما آن را با شخصیتپردازی و فیلمنامه ضعیف و تفکر غیرشفاف هدر میدهد. به همین دلیل با یک آنارشیسم ابتدایی و قبل از کور که هنوز نمیداند کجا میرود مواجه میشویم. آنارشی اتفاقاً میداند به کجا میرود اما این فیلم نمیداند. فیلم اعتراض یک بچه انقلابی است که مسئله شخصی دارد و از جایی به بعد دیگر انقلاب برایش مسئله نیست و برای یک مسئله شخصی میایستد و لج میکند. حرکتش تبدیل به یک خیزش اجتماعی علیه ظلم نمیشود و در آخر هم با دستبند میرود! اصلاً دلم برای این آدم نمیسوزد. حتی سردار هم در این فیلم حیف میشود. آن هم سرداری مثل حاج قاسم که معتقدم تا ابد مدیون او هستیم. اگر چنین آدمی تبدیل به کاریکاتور در اثر ما شده، این بسیار بد است! انگار فیلم میگوید دلتان به همین فشار دست دشمن توسط سردار خوش باشد و به خانه بروید!»
کارگردان پاسخ میدهد
محمدرضا زهتابچیان که بالاخره به جلسه رسیده بود تلاش کرد در برابر این نقدها از فیلماش دفاع کند. محور بحثهای او در چند جمله خلاصه میشود. «این فیلم هیچ ربطی به «آژانس شیشهای» ندارد. در مبنا، رویکرد و نظام ارزشی، فیلم «دیدن این فیلم جرم است» بهکل متفاوت از فیلم استادم ابراهیم حاتمیکیا است. آنجا مردم گروگان گرفته میشوند، اینجا مسئولان. آنجا قصه در یک بنگاه بخش خصوصی روایت میشود، اینجا در یک پایگاه بسیج. آنجا صحبت از تحویل گرفتن رزمندههاست، اینجا صحبت از اجرای عادلانه قانون است.»، «کاراکتر سردار در فیلم من، نماد سردار سلیمانی نیست و از ابتدا هم نبوده است. اساساً زمانی که داستان را مینوشتم سردار سلیمانی را نمیشناختم. کار نابکارانه هم نمیکنم که از فضای احساسی استفاده کنم و فیلمم را به حاج قاسم نسبت دهم.»، «این فیلم توضیح مختصر فرآیند یک انقلاب است و پاسخ به این سوال که انقلابها چگونه شکل میگیرند. سوال من این است که اگر هر یک از ما در این موقعیت بودیم چه میکردیم؟» و بعد به مسعود فراستی تاخت «آقای فراستی شما بگویید محک فرم فیلم چیست؟ من نمیگویم چه بلایی سر ما آمد تا این فیلم ساخته شود. بر چه اساسی میگوئید موسیقی فیلم فاجعه است؟ تفکر غیرشفاف یعنی چه؟» همین جملات بود که فراستی را وادار به واکنش کرد. او خطاب به کارگردان گفت: «چرا اینقدر بیخودی از خودت راضی هستی؟ این حرفها روی کاغذ خوب است. در سینما اما بلدی میخواهد. دوست ما نمیداند و ایرادی هم ندارد اما زمانی که ادعا زیاد میشود ایراد است. تو جوانتر از آن هستی که سیاست و فرم را بشناسی. حرف جدی دارم درباره فیلمی که معتقدم درنیامده است. اما دوستان ما نقدپذیر نیستند.» و محمد قوچانی هم دربارهی سخنان کارگردان توضیح داد «آنچه امروز ما با آن مواجهیم فیلم شما است و شما نمیتوانید بگویید ربطی به آژانس شیشهای ندارد. در این فیلم همهچیز مینیمال شده است در یک پایگاه بسیج. نمیتوانید بگویید سردار فیلم شما، حاج قاسم نیست. ما چیزی را به فیلم شما الصاق نکردهایم، اینها در فیلم شما هست.»
***
پایان جلسهی پرماجرای نقد فیلم اما به دفاع از نمایش عمومی «دیدن این فیلم جرم است» ختم شد؛ هم محمد قوچانی هم مسعود فراستی از اکران عمومی آن دفاع کردند و اینکه هم باید از نمایش آن دفاع کرد هم نقد آن.
انتهای پیام