ترجمان احساسات جمعی در خندیدن سریالی
عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی به بهانهی پخش سریال پایتخت در تلویزیون نوشت:
فیلمهای تلویزیونی در ایران ماهیتی متفاوت از نظایر سینمایی خویش دارند. سریال های خانگی نیز از همین امر پیروی می کنند. علی رغم اینکه تولید فیلم و سریال در ایران تابع مهندسی فرهنگی خاصی است بااینحال این تمایز در دوگانه تلویزیون_سینما دیده میشود. سریال پایتخت ۶، نمونهای از محصولات تلویزیونی است که در سالهای اخیر نزد خانواده ایرانی جایگاه یافته است. آیا این مجموعه در بازتولید “من جمعی” موفق بوده است؟ این من جمعی چه ترجمانی دارد؟ نکات زیر در پاسخ بدین پرسش، قابل اعتناست.
۱. جامعه شناسی در تعبیری نه چندان جدید _ از زبان مک لوهان _ رسانهها را به سرد و گرم تفکیک میکند. این تفکیک بر اساس یک یا دوسویه بودن ارتباط است. رسانههای سرد مشارکت زیادی از مخاطب طلب میکنند حال آنکه رسانههای گرم بی نیاز از این امر هستند. اینگونه میتوان تلویزیون را جزو رسانههای سرد دانست که رابطه در آن دو سویه است. مخاطب در ساختن و پرداختن برنامه تلویزیونی فعالانه شرکت میکند.
۲. سریال تلویزیونی “پایتخت” عنوان مجموعه ای است که شش سال متوالی در نوروز پخش شده است. شماره ششم این مجموعه در نوروز کنونی بر آنتن رفت. بنابراین ادامه دار بودن تولید برای شش سال متوالی دلالت بر محبوبیت اجتماعی دارد. همچنین ارزیابی ها نشان میدهد جامعه در ساعتی مشخص زیست خود را تنطیم کرده تا قسمتی از سریال را مشاهده کند. مجموعه توانست نزد مخاطب ایرانی جایگاهی خاص به خود اختصاص دهد. به بیان جامعه شناسانه، بخشی از “من جمعی ایرانی” در دهه گذشته تحت تاثیر این مجموعه بازتولید شده است.
۳. ذائقه اجتماعی را نمیتوان امری یک سویه دانست. در یک قرائت شدیدا چپ میتوان گفت که سریال مذکور ذائقه ایرانی را شکل داده است. یا در یک قرائت شدیدا راست می توان مدعی شد مجموعه مذکور توسط ذائقه ایرانی تولید شده است. بااینحال به نظر می رسد ذائقه ایرانی _اگر حتی بتوان چنین مفهومی را ساخته و از آن دفاع نظری نمود_ امری سیال است که تولید کنندگان پایتخت از دل آن بر آمده و توامان به بازتولید آن پرداختهاند. یا لااقل به بازتولید فهم خویش از ذائقه ایرانی پرداختهاند! بنابراین نقاط قوت و ضعف مجموعه، در این بستر قابل رصد است. اثرگذاری و اثرپذیری توامان!
۴. غالب مخالفان و موافقان در یک نکته هم نظر بودهاند که “پایتخت۶” در سناریو و ابزار خنداندن تا حدی از فصول پیشین متمایز بوده است. از جمله اینکه سوژه های خنداندن از لحن زبانی و مختصات قومی به سمت “تحقیر” تغییر نمود. تحقیرشدن و تحقیر شدگی! احساسی که احتمالا مخاطب با آن آشناست و بدان می خندد. چرا به تحقیر می خندد؟ احتمالا مخاطب آموخته که نارضایتی بیان نشده اش را در خنده فرو بریزد. غم عیان نشدهاش را در خنده فرا بنمایاند. شادی منع شدهاش را نیز در پایکوبی مجلس “باباپنجعلی” ضرب بگیرد و برقصد.
۵. دقیق شدن در سناریوی مجموعه و واکاوی موردی کارکترها تا حدی به فهم سوگیری های متنی کمک میکند. آنجا که _به تعبیر فوکو_ قدرت جریان دارد اگرچه نه به صورت امر سلطه! سناریو آشکار میکند که رفتار حرمت شکنانه “بهتاش” در سریال تکرار شده است. او بدون ادب لازم و دانش کافی توفیقات حرفه ای نیز به دست آورد. علم جامعه شناسی سوال میکند آیا این شکل رایج ترقی در جامعه ما نیست؟ خود حقیر پنداری و حسادت تمام نشدنی “نقی” و جای مُهر بر پیشانیاش برای آنچه “رو به رشد” میداند، مواد فروشی “ارسطو” و ناتوانیاش در یافتن شغل، دست بیقرار “بهبود”، اینستا بازی “سارا و نیکا” و البته کوشش “هما” مقولات مدون شده در جامعه ایرانی نیست؟ جامعهای که علی حاتمی در هزاردستان بدان صفتی متمایر داده بود: جامعه چُرتی!
شاید بتوان این اشارات را همراهی فیلمساز با تحولات اجتماعی ایران دانست و حتی آن را به “نقد اجتماعی” وی نسبت داد. در اینصورت میتوان پرسید که آیا این کلیشه سازی رفتاری _موفق یا ناموفق_ اثر منتقدانه بر جامعه نهاده است؟ یعنی من جمعی بیننده، چنین درکی از عناصر مذکور داشته است؟ بدون پیمایش استاندارد نمیتوان نظری دقیق داد لکن به زعم نگارنده، خنده مخاطب ایرانی، ترجمانی است از شادی، خشم، غم، ترس، ناامیدی، بیهودگی و لذت جویی او در زیست معاصر! گویی همه این احساسات تجربه شده در روایت پایتخت جمع شده باشد. فراتر از سناریو مخاطب خود را در آن بیابد و اگر نیافت در آن جای دهد. گویی مخاطب خویشتن را میخندد. چه شادمانه و چه سوگوار!
انتهای پیام