چرا اصغر فرهادی مهم است؟!
روزنامه اعتماد نوشت: اين يك واقعيت است كه اسم اصغر فرهادی با مهمترين اتفاقات بينالمللي در سينماي ايران گره خورده است. از خرس نقرهاي بهترين كارگرداني جشنواره بينالمللي فيلم برلين براي «درباره الي» كه در واقع شروع موفقيتهاي جهاني اين فيلمساز به شمار ميرود تا جايزه اسكار بهترين فيلم غيرانگليسيزبان براي فيلم «جدايي نادر از سيمين» كه براي اولينبار درتاريخ سينماي ايران اتفاق افتاد و اين كارگردان را به عنوان يك چهره بينالمللي و موفق در جهان مطرح كرد، همينطور دومين جايزه اسكار بهترين فيلم غيرانگليسي براي فيلم «فروشنده» كه باعث غافلگيري همه شد و انبوه جوايز معتبر داخلي و خارجي ديگر. تمام اين اتفاقات و جوايزهاي بينالمللي به انضمام جهان دوستداشتني و قابللمسي كه فيلمهايش داشت باعث شد تصويري متفاوت از اصغر فرهادي به وجود بيايد. 17 ارديبهشت تولد اين كارگردان بود. به همين بهانه با تعدادي از منتقدان گفتوگو كرديم و از آنها پرسيديم كه آيا اصغر فرهادي آنقدر كه به نظر ميآيد فيلمساز بزرگي است؟
خسرو دهقان
ممكن است ما از اصغر فرهادي خوشمان بيايد يا خوشمان نيايد ولي به هيچ روي نميتوانيم منكر بزرگي و اهميت فيلمسازي چون او شويم. اصلا چطور ميتوانيم بگوييم كارگرداني كه دو اسكار در كارنامه او موجود است بزرگ و با اهميت نيست؟ چطور ميتوانيم بگوييم كارگرداني كه از جشنواره برلين و كن جايزه گرفته، مهم نيست؟ آيا اساسا ميتوانيم اين پرسش را درباره نويسندهاي كه جايزه نوبل دارد مطرح كنيم و بگوييم او بزرگ است يا نيست؟ حتي به نظرم كارگرداني كه از جشنواره فيلم فجر هم جايزه ميگيرد كارگردان بزرگي است؛ حال اينكه شما از او خوشت ميآيد يا نميآيد قضيه كاملا فرق ميكند. به هر حال اصغر فرهادي امتيازهاي زيادي براي سينماي ايران كسب كرده و نميتوانيم منكر آن شويم. به عقيده من هيچ تنابندهاي نميتواند منكر اهميت و بزرگي كسي شود كه جوايز بينالمللي بيشماري كسب كرده است. براي درك منظورم مثالهاي واضحتر ميزنم. حافظ بيشك شاعر بزرگ و مهمي است ولي شما شعر شاعر ديگري را ميپسنديد و اين ربطي به بزرگي و اهميت حافظ ندارد. يا روزنامههاي اطلاعات، كيهان، «اعتماد» و شرق روزنامههاي مهمي در تاريخ كشور ما هستند ولي ممكن است كسي دوست نداشته باشد روزنامه كيهان بخواند. نميتوانيم منكر اهميت كيهان شويم. آفتاب به هر جهت ميدرخشد ولي ممكن است اين درخش و روشنايي براي پوست ما ضرر داشته باشد يا چشم ما از نور مستقيم آن اذيت شود. اينها دليل نميشود كه آفتاب را كماهميت تلقي كنيم. اجازه دهيد كه يك بار براي همه جا بيفتد كه اصغر فرهادي چه بخواهيم و چه نخواهيم فيلمساز بزرگي در تاريخ سينماي ايران است.
احمدطالبينژاد
اگر بخواهيم بزرگي و عظمت يك فيلمساز را به آثارش و تاثيري كه بر سينماي كشور يا جهان گذاشته بسنجيم به عقيده من بعد از عباس كيارستمي، اصغر فرهادي فيلمساز بزرگي در سطح بينالمللي به شمار ميرود. همانطوركه ميدانيم كسي كه براي اولينبار نامش از محدوده سينماي ايران خارج و در سطح بينالمللي مطرح شد، كيارستمي بود. البته تلاشهايي پيش از كيارستمي براي جهانيشدن از جانب فيلمسازاني همچون امير نادري و سهراب شهيد ثالت صورت گرفته بود ولي فيلمسازي به صورت پديده مطرح نشده بود. كيارستمي جزو سرآمدان چهره بينالمللي سينماي ايران به شمار ميرود. بعد از كيارستمي، اصغر فرهادي است كه به جايگاه بينالمللي رفيعي دست پيداكرده است. اما اگر بخواهيم او را به استناد آثار و اعتبار فيلمهايش قضاوت كنيم در كارنامه او فيلمهاي بد و خوب وجود دارد. به عنوان مثال من فيلم «شهر زيبا»، «درباره الي» و «جدايي نادر از سيمين» را دوست دارم ولي بعضي آثار او مثل «گذشته» و «فروشنده» فيلمهاي متوسطي هستند.
از جهت ديگر نميتوانم دروغ بگويم عرق ميهني مرا وا ميدارد كه بگويم بله، او هيچ چيز كمتر از فيلمسازان بزرگ سينماي دنيا كه نامشان مدام بر سر زبانها ميچرخد ندارد ولي واقعيت اين است كه ما او را در اندازه سينماي ايران قضاوت ميكنيم و غير از اين نميتوانيم عظمت و بزرگي او را توصيف كنيم. در حال حاضر هم با قاطعيتي كه درباره عباس كيارستمي صحبت ميكنيم درباره اصغر فرهادي نميتوانيم حرف بزنيم. بايد ببينيم در آينده براي او چه اتفاقي ميافتد تا به اينجا كه اصغر فرهادي از فيلمسازان بزرگ آسيايي است كه دو اسكار در كارنامهاش ثبت شده و اين يك امتياز بزرگ براي او به شمار ميرود. نكته مهم ديگر اينكه اصغر فرهادي بعد از اين هم ظرفيت بزرگ شدن را دارد. طي اين مدت كه از موفقيتهاي پي در پي او ميگذرد هيچ تغييري در رفتارش حاصل نشده و هيچگونه تبختري در او نميبينيم. البته اين را هم اضافه كنم كه منتقدان و نويسندگان اروپايي و امريكايي بهتر ميتوانند درباره ابعاد بينالمللي او نظر بدهند.
هوشنگ گلمكاني
بيتعارف، اصغر فرهادي فيلمساز بزرگي است. چون آنقدر بر سينماي ايران تاثير گذاشته كه شيوه كارش به سبك تبديل شده و بسياري از كارگردانهاي سينماي ايران، خودآگاه يا ناخودآگاه ميخواهند فيلمهاي فرهاديوار بسازند. مثل زماني كه فيلمها و تصويرهاي كيارستميوار تبديل به اصطلاح شده بود. فرهادي در سينمايي كه با تماشاگر انبوه سر و كار دارد تحولي ايجاد كرده و كارنامه او فقط به سينماي هنري تعلق ندارد. موج نو با « قيصر» و «گاو» سينماي ايران را به دو دوره قبل و بعد خودش تقسيم كرد؛ پديده اصغر فرهادي هم، چنين جايگاه و نقشي در سينماي ايران دارد. چه ما آثار او را دوست داشته باشيم و چه دوست نداشته باشيم، بزرگي فرهادي يك واقعيت است. كساني هم كه سعي ميكنند براي كارهاي او ايرادي بتراشند نميتوانند منكر بزرگي و اهميتش شوند. او بزرگ و بااهميت است چون خيلي از فيلمسازان قبل و بعد از خودش در آثارشان نگاهي به الگوهاي فرهادي دارند و حتي بدون اعلامش، خود را با او مقايسه ميكنند. باور كنيد كساني هم كه آگاهانه سعي ميكنند شبيه اصغر فرهادي نباشند در واقع دارند بر همين اهميت و بزرگي صحه ميگذارند.
رضا درستكار
به نظر نميآيد كه اصغر فرهادي فيلمسازي بزرگ است، او قطعا فيلمساز و سينماگري بزرگ و مهم است و در اين نگره هيچ شكي نيست. در كشوري زندگي ميكنيم كه با خصيصههاي تاريخيمان شناخته ميشويم. يكي از اين خصيصههاي تاريخي اين است كه تلاش ميكنيم آدمي را در رشتهاي بزرگ كنيم و بعد از بزرگ شدنش، به محض اينكه كوچكترين اتفاقي افتاد، با دست خودمان او را به پايين ميكشيم يعني از آن پله و مقامي كه خودمان او را بالا برده بوديم به زير ميكشيم و اين شده است يك روال!
در همه رشتهها، در فرهنگ، فوتبال و سياست كه زياد شاهدش بودهايم اما اصغر فرهادي به واسطه چند نكته مهم از جمله، شانس، عشق، استعداد، قريحه و همچنين پشتوانه تجربههاي تلويزيوني و سينمايياش توانست به جايگاهي رفيع دست پيدا كند و البته خودش را حفظ كند. فرهادي برخوردهاي سلبي با كيارستمي را ديده بود. او ديده بود كه فيلمسازي اگر نخل طلاي كن را هم بگيرد، عدهاي در فرودگاه ايران به او آسيب وارد ميكنند! پيشتر هم ديده بود كه با فيلمسازان جريان اصلي كه فيلمشان پرفروش ميشود، چگونه رفتار ميكنند! (همچون ساموئل خاچيكيان كه عقابهاي پرفروش را ساخته بود، فرهادي ديده بود كه خاچيكيان ارمني را وادار كردند فيلم عرفاني بسازد!)
فرهادي فرقش با ديگر سينماگران جريان اصلي و هنري در اين است كه او اين تجربيات را به تجربيات سينمايي خود اضافه كرده و بسيار متوجه بوده كه بايد خودش را حفظ كند. (شما ديديد تا حالا درباره اسكارهايش حرفي بزند؟) بدين ترتيب فرهادي به هيچ عنوان اشتباهات سينماگران تجاري را مرتكب نشد و در ضمن نقاط ضعف سينماي هنري را هم پوشش داد. از مردم و سينماي محكم روايي فاصله نگرفت و مثل سينماگران بدنه، به جاده خاكي هم نزد.سينماي اصغر فرهاي برخاسته از دو جريان سينماي هنري و سينماي تجاري است، او با «جدايي نادر از سيمين» رفتهرفته تبلور يافت و تشخص و جايگاه خودش را حفظ كرد.تقريبا همه فيلمهاي فرهادي ارزشمند هستند و نقطه اوج آنها، جدايي و فروشنده است. البته «همه ميدانند» هم مرا شگفتزده كرد. اينكه فيلمسازي ايراني در محيط اروپايي، سينماي مدل شرقي خود را اجرا كند، امري واقعا متفاوت و يونيك است. فرهادي روح سينماي خودش را به آن دميده است و اين، كم چيزي نيست؛ سرگرمكننده، آموزنده و پر از تصويرهاي خوب و بهيادماندني و البته اخلاقي.
در سينماي فرهادي همهچيز به درد ميخورد؛ هم مردم عادي و هم نخبگان فيلمهايش را دوست دارند و سينمايش را تعقيب ميكنند.
راستش! سخت است ديگر كسي با توانايي و مهارت فرهادي در سينماي ما ظهور كند، سينماگري كه اكنون ميتوان با اعتقاد گفت، نامش اصغر است اما بهتمام معنا بزرگ و اكبر سينماي ايران است.
مهرزاد دانش
شاخص موفقيت يك سينماگر در چند جهت قابل ارزيابي است: 1- استقبال مخاطبان كه عموما در ميزان فروش فيلمهاي آن سينماگر متبلور است،2- استقبال منتقدان و صاحبنظران تخصصي سينمايي، 3- درخشش در محافل رقابتي و نمايشي مانند جشنوارهها و برنامههاي آكادمي،4- تاثيرگذاري در عرصه سينما و 5- ماندگاري آن فيلمها در حافظه تاريخي و روح جاري در زمانه. شايد شاخصهايي ديگر را هم بتوان به اين رديفها افزود اما به نظرم همينها كفايت ميكند براي آنكه درجه موفقيت يك فيلمساز را درخشان دانست.
كارنامه سينمايي اصغر فرهادي، چه در عرصه داخلي و چه در عرصه جهاني، واجد همه اين جهات است. در سينماي ايران سينماگري را سراغ ندارم كه همه اين جنبهها را توامان داشته باشد. فرهادي فيلمهايش عموما پرفروشند، اغلب منتقدان سينمايي عموم فيلمهايش را ميپسندند و برخي را ميستايند، كمتر جشنواره يا محفل نامدار و معتبر سينمايي جهاني است كه فيلمهاي فرهادي بينصيب از جايزههاي اصلياش بوده باشد، فيلمهاي او همچنان الگويي براي الهامگيري در ساخت فيلمهاي ديگر است و گاه تا مرز اپيدمي اين جريان پيش رفته است و صدالبته كه برخي از اين فيلمها، در ذهنيت اجتماعي و تاريخي مردمان ثبت شده است و جدا از تداعيهاي مربوط به شمايل و ديالوگها و سپهر اين آثار، بحثبرانگيزي پردامنه و فراوانشان در سويههاي مختلف اخلاقي، فلسفي، انسانشناسانه، ديني، اجتماعي، سياسي و … از آنها جايگاهي فراتر از يك فيلم سينمايي ساخته است. او موفقترين سينماگر ايراني و از موفقترينها در سينماي معاصر جهان است. اما يك نكته اين ميان قابل توجه است. با وجود اين همه موفقيت، فرهادي فارغ از هر حاشيه و جنجال و جلوهگري، دارد كار خودش را ميكند. فيلمنامه مينويسد، فيلم ميسازد، سينما آموزش ميدهد و به اقتضاي زمان اكران فيلمهايش، مصاحبهها و برنامههايي رسانهاي هم انجام ميدهد. او حتي عضو يك شبكه اجتماعي هم نيست. اينكه اين همه ظرفيت بالا وجود داشته باشد كه در كانون توجه باشي، اما خودت را از همه حاشيهها دور نگه داري و فقط به كار خودت كه سينما است بپردازي، نوعي تقواي هنرمندانه ميطلبد كه كمتر در گستره پرزرق و برق و هياهومدار سينما پيشه ميشود. شايد اين بزرگترين راز موفقيت بزرگمرد سينماي ما باشد: عشق به خودِ سينما.
جواد طوسي
کاربردِ كلي اين گونه واژگان توصيفي ميتواند شبههبرانگيز باشد. آيا اصغر فرهادي به لحاظ جوايز و اشتهار جهانياش فيلمساز بزرگي است و فرضا فيلمسازاني چون ناصر تقوايي، مسعود كيميايي و داريوش مهرجويي كه چنين موقعيتي پيدا نكردهاند، فيلمسازان بزرگي نيستند؟ جايگاه واقعي و ماندگار يك فيلمساز و بزرگي و كوچكي و ارج و قُرب او را مجموعه آثارش، ديدگاه و جهانبيني و نقطه وصل ريشهدار او به زبان سينما و… منش و رفتارش تعيين ميكند. يك بيننده عاشق سينما يا يك منتقد حرفهاي بر پايه علايق و دنياي شخصياش و تعريفي كه از مديوم سينما دارد، اين تشخص و بزرگي را زيبنده يك فيلمساز ميداند يا نميداند. فارغ از اين القاب و توصيفاتِ غلطانداز، اصغر فرهادي محصول يك دوران است؛ با تركيبي از هوش و استعداد، زمانشناسي، شانس و بلد شدنِ تاكتيكي قواعد بازي. وقتي تو بتواني قصههاي انتخابيات را فراتر از موقعيتهاي بومي و اقليمي در گسترهاي و سيعتر با مفاهيمِ مبتلابه جامعه انساني معاصر پيوند دهي، خود به خود در يك مخاطبشناسي متكثر و جهاني قرار گرفتهاي.منتها توجه داشته باشيم كه سينما چهرهاي بيرحمانه نيز دارد. پس سكه روز بودن و در يك اقبالِ مداوم قرار داشتن، ناممكن است. شخصا اصغر فرهادي «رقص در غبار»، «شهرزيبا» و «چهارشنبهسوري» را صميمانهتر و دغدغهمندتر ميبينم؛ هرچند كه «جدايي نادر از سيمين» را فيلم خوب و تاثيرگذاري ميدانم اما تداوم اين مسير رنگ و بو و نشانههاي يك تكرار نگرانكننده و فاصله گرفتن از جامعهاي دارد كه موجوديت فرهنگي و پايههاي اجتماعي او را در مقام يك فيلمساز رقم زد. اصغر فرهادي در گذر از اين اشتهار و هياهوها و ويترين جهاني، نياز مبرم به خلوصي باطني و حضور غمخوارانه در متن جامعه ملتهب و بلاديده خودش دارد.
شهرام جعفرينژاد
به دلايل زيادي اصغر فرهادي جزو فيلمسازان بزرگ و مهم سينماي ايران به شمار ميرود، در درجه اول همين كه او به حرفهاش مسلط است و كارش را خوب ميداند و در كارگرداني، نويسندگي و خلق جهان تاليفي موفق است خودش مهمترين دليل مهم و بزرگ بودن است اما آن چيزي كه اين فيلمساز را از ديگر همكارانش مستثني ميكند، اين است كه او براي اولينبار موفق شد نوع سينماي اجتماعي و بدنه ما را در سطح جهان معرفي كند. دنيا پيش از اصغر فرهادي سينماي ايران را با نوع و سبك فيلمهاي كيارستمي و پناهي ميشناخت. يك نوع سينماي مستندنما و واقعگرا كه به نظر من قلابي هم به شمار ميرفت اما فرهادي اين سد را شكست و سينماي اجتماعي بومي ايران را كه اتفاقا مردم كشورمان به آن بها ميدهند به دنيا معرفي كرد. يك جور فيلمهايي بر پايه درام با موضوعات روزمره ايراني، داستانهاي سه پردهاي تعريفدار، قصهمحور، بازيگرمحور و معاصر كه بسيار با سبك واقعگرا و مستند نماي قلابي تفاوت دارد. همچنين به اين نكته دقت كنيم كه فرهادي با دو اسكاري كه به دست آورد توجه جهان را به سينماي ايران معطوف كرد و خيلي از سينماگران دنيا به اين واسطه به سينماي ايران توجه بيشتري كردند. به عقيده من اين مهمترين دليل بزرگ و پراهميت بودن اصغر فرهادي است كه پيش از او هيچ كسي نتوانسته بود جريان اصلي سينماي ايران را به دنيا معرفي كند.
انتهای پیام