زیر پوست جنبشهای اعتراضی در آمریکا چه میگذرد؟
پس از کشته شدن یک شهروند سیاه پوست آمریکایی توسط یکی از افسران پلیس شهر مینیاپلیس ایالات مینه سوتا آمریکا، خیابانهای بسیاری از شهرها و ایالتهای این کشور که خود را نماد دموکراسی، آزادی و غول اقتصادی جهان میداند، شاهد حضور اعتراضی بسیاری از مردم معترض به سیاستهای تبعیض آمیز نژادی در آمریکا بود. از همین رو محمد صادق کلبادی برای بررسی اوضاع ایالات متحده و اعتراضات شهروندانش آن هم در شرایط همه گیری کرونا، گفتگویی داشته با فرید مرجایی، فعال ملی مذهبی ساکن آمریکا که در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته است.
باتوجه به شیوع گسترده کرونا در آمریکا چگونه است که خطر ابتلا به این بیماری مردم را از اعتراض و تظاهرات در خیابانهای آمریکا منصرف نکرده است؟ بلکه بی هراس به خیابانها میآمدند.
فرید مرجایی: در روزهای گذشته حدود 70 شهر آمریکا شاهد تظاهرات گستردهای بوده و این فقط در آمریکا نبود بهطوری که در مکزیک، ایرلند، منچستر، لندن، پاریس، لیون و حتی ژاپن و استرالیا هم تظاهرات برگذار شده است البته در رسانههای آمریکا ابعاد جهانی این اعتراضات چندان منعکس نمیشود. اکثر کسانی که در تظاهراتها شرکت میکنند از قشر جوان هستند. و اینها به لحاظ فیزیکی بدنشان در برابر بیماری مقاومت و قدرت بیشتری دارد و به لحاظ روانشناختی نیز جوانان بیشتر مصمم هستند در عین حال تظاهرات کنندگان یک بی عدالتی شدیدی را احساس میکنند که در این شرایط نباید میدان را خالی کنند و این حرکت نباید متوقف شود. اگرچه برخی مسولان به رعایت فاصله گذاری اجتماعی تذکر میدهند اما مردم چندان اعتنا نمیکنند.
آیا اعتراض مردم آمریکا به مسئله نژاد پرستی است یا موضوعات یا دغدغههای دیگری نیز وجود دارد که منجر به گسترش اعتراضات و حتی تخریب و غارت هم شده بود؟
فرید مرجایی: هم بله و هم خیر؛ این غارتهایی که صورت گرفته ناشی از یک عصبانیت است. نژاد پرستی مسئله جزئی نیست و مردم را ناراحت میکند و بسیاری از جوانان و اقشاری که از جامعه دور ماندهاند اینها همه احساس بی عدالتی میکنند اما بهطور کلی برخی از روشنفکران عوامل دیگری را هم در نظر میگیرند. به اقلیتهای سیاه پوست چندان توجه نشده است و از سویی مسئله اقتصاد سیاسی و احساس محرومیت نیز مطرح هست اما آن چه که به چشم دیده میشود فقط تبعیض نژادی است. اما نکته جالب حضور چشم گیر سفیدپوستان در این تجمعات اعتراضی است.
عملکرد دولت آمریکا در مواجهه با این اعتراضات را چگونه ارزیابی میکنید؟
فرید مرجایی: در آمریکا دولت محلی، ایالتی و فدرال وجود دارد. دولت فدرال دست آقای ترامپ است که اتفاقاً رفتار درستی در این قضایا نداشت. در ابتدا باید توجه شود که در ساختار جامعه آمریکا یک دولت محلی وجود دارد؛ شهر یا بخش یا شهرستان یا county که مجموعهای از چند شهر است هرکدام دولت منتخب دارند و انتخابات برگزار میشود. شهردار یا بخشدار و این دولت محلی، مالیات بر مسکن و زمینها را میگیرد. مبلغ حاصل از مالیات زیاد مسکن و زمین در دو بخش مختلف یکی در مدرسههای محلی دولتی و دیگری در اداره پلیس که مدیریتاش با دولت محلی است هزینه میشود. البته هرسال دولت مرکزی (فدرال) یک بودجه 100 میلیارد دلاری برای نیروهای پلیس در شهرهای مختلف اختصاص میدهد. بنابراین هر شهری مثل شیکاگو، لس آنجلس، نیویورک و شهرهای کوچکتر همه یک بخش پلیس دارند که به دولت محلی پاسخگو هستند و بهطور ساختاری یک مدیریت مرکزی و فدرال برای پلیس نیست ولی انجمنهای پلیسی هستند که هماهنگی میان پلیسهای شهرهای مختلف ایجاد میکنند. از همین رو فرهنگ هر منطقه در رفتار پلیس آنجا مشهود است مثلاً پلیس در نواحی جنوبی سرکوبگرتر است اما اتفاقات اخیر در شمال آمریکا و ایالت لیبرال مینسوتا رخ داد و همین نیز تعجب برانگیز بود.
اما یک فرهنگ در اینجا نهفته است که باید به آن نیز اشاره شود. این روزها این بحث بازشده است که منتخبان دولت محلی مثل شهردار و بخشدار، نیروی سیاسی و اعتماد به نفس کافی ندارند که پلیس را کاملاً پاسخگو کنند و در عمل مناسبات را به گونهای پیش میرود که همیشه در مناقشهها فعالیتها به نفع پلیس جمع میشود. مثلاً پلیس اتحادیه دارد و به شکل قدرتمند از خودش دفاع میکند و میتواند سیاست مداران را مورد هجوم نقدهای خود قرار بدهد مثلاً چند روز پیش به خاطر صحبتهایی که بایدن در خصوص مسائل اخیر آمریکا مطرح کرد، رئیس اتحادیه پلیس به او حمله کرد و گفت که در انتخابات از او حمایت نخواهد کرد. بنابراین گروهها و سازمانهای مدنی هستند که در صدد هستند تا پلیس را پاسخگو کنند.
چالش دیگری که شهرها و اقلیتهای سیاه پوست با آن رو به رو هستند این است که عموماً دادگاهها به ضرر فعالیتهای پلیس رأی نمیدهند و این بی طرف نبودن شرایط را سخت کرده است. این ساختارها باعث استمرار این نابرابریها میشود. ابتدا تظاهرات عظیم و بی سابقهای در شهرهای بزرگ آمریکا و بعد شهرهای کوچک انجام شد که نشان میدهد حرکت اجتماعی صورت گرفته است از سویی پلیس دلیل نداشتن آمادگی ذهنی لازم، مدیریت چندان حساب شدهای نداشت. برای همین است که برخی ناهماهنگیهایی مشاهده میشود مثلاً یک رئیس پلیس به همراه نیروهایش در مقابل تظاهرات کنندگان زانو می زند و با آنها دست میدهد و در جایی دیگر با خشونت بی حسابی به سرنشینان یک اتومبیل حمله میکنند یا تعداد زیادی از خبرنگاران مورد حمله قرار میدهند.
در مورد عملکرد دولت فدرال و ایالتی چطور؟
فرید مرجایی: اما مسئولیت گارد ملی در اختیار دولت ایالت و فرماندار ایالت است نه دولت فدرال و محلی، برای همین است که ترامپ نمیتوانست گارد ملی را به شهرهای مختلف اعزام کند و فقط به فرماندار ایالات توصیه میکرد که گارد ملی را وارد این ماجراها کنند. بنابراین در برخی ایالتها مثل ایالت نیویورک یا کالیفرنیا، مینسوتا فرماندار یا استاندار تصمیم گرفت که گارد ملی به شهرها اعزام شوند تا به پلیس کمک کنند. نکته دیگر اینکه دولتهای محلی یا بسیاری از شهردارها از حزب دموکرات هستند و بسیاری از آنها از دموکراتهای لیبرال و مترفی محسوب میشوند مثل خود شهر نیویورک یا لس آنجلس که شهردارهای لیبرال دموکرات دارند و منش متفاوتی را دنبال میکنند برای همین است که در دو هفته گذشته با دولت فدرال ترامپ تنش داشتند.
بنابراین نقش رئیس جمهور ترامپ در مواجهه با دولتهای محلی محدود است چون فقط میتواند به آنها پیشنهاد بدهد و نه دستور. اما آقای ترامپ صحبتها و مواضعی نسبت به تحولات آمریکا داشته که در جامعه با بازخورد منفی مواجه شد. از زمان آغاز تظاهرات در آمریکا ترامپ یک گفتمان تهدید آمیز داشت و به فرمانداران ایالات مختلف و همه شهرها پیشنهاد کرد که معترضان را سرکوب و دستگیر کنند. خیلی از سیاستمداران و جراید و رسانهها از آن انتقاد کردند که به عنوان رئیس جمهور باید روحیه آشتی و همراهی داشته باشد نه اینکه بنزین روی آتش اعتراضات بریزد.
او تهدید کرد که نیروهای نظامی و ارتش را به شهرها خواهد آورد که این برای مردم و سیاستمداران ناپسند بود و انتقادات بسیاری به آن شد. اتفاق مهمی که رخ داد این بود که مقامات ارشد نظامی بازنشسته مثل یکی دو نفر از وزرای دفاع سابق و ستاد ارتش آمریکا موضع خیلی مشخصی علیه صحبتهای ترامپ گرفتند که منجر به تضعیف مواضع سیاسی ترامپ شد.
در زمان جنگ ویتنام که اعتراضات و جنبش ضد جنگ ایجاد شد، بعضی جاها شورش هم شد. در آن زمان نیکسون گفت که اکثریت خاموش با من هستند و من نماینده آنها؛ و کسانی که اعتراض میکنند اقلیت هستند. این شعار در سال 68 موفق واقع شد ولی الان این شعار الزاماً برای ترامپ کارکرد نخواهد داشت و مردم احساس میکنند چنین مدیریتی ضعیف است.
در خصوص لایههای پنهانی سیستم قدرت صحبت کردید و اینکه تبعیض نژادی فقط نمود ظاهری آن است، منظور شما از لایههای پنهانی سیستم قدرت چیست؟
فرید مرجایی: اینطور که به نظر میرسد در مناسبات قدرت رابطهای است بین سرمایه داری وحشی یا سرمایه داری آمریکایی و همراهانش در بروکراسی و رسانهها که با مسئله نژاد پرستی به دو صورت رو به رو شدهاند. ترامپ و جمهوری خواهان به یک صورت با آن مواجه شدهاند، دموکراتها که این بحران و استمرار آن را به صلاح جامعه آمریکا نمیدانند به صورتی دیگر.
ولی بعضی از جمهوری خواهان که از ترامپ حمایت میکنند مناسبات اقتصاد سیاسی و سرمایه داری را در ائتلاف و اتحاد با نیروهای مختلف امتداد میدهند. چه با مذهبیهای بنیادگرا چه نومحافظه کاران جنگ طلب چه محافطه کاران اجتماعی. وقتی این ائتلاف صورت میگیرد بهطور مشخص به نفع نژاد پرستی کار نمیکنند و سکوت میکنند چون احساس میکنند این مناسبات را نیروی پلیس و نظامی باید پیگیری کند اما دموکراتها میگویند باید یک رفورم صورت بگیرد که در جامعه بحران ایجاد نکند.
برای روشن شدن مسائل پشت پرده در آمریکا مثالی میزنم؛ وقتی اروپاییها به آمریکا آمدند در قرن 18 در سرزمینهایی که از سرخ پوستان گرفته بودند تنباکو میکاشتند. در اوایل قرن 19 وقتی صنعت نساجی در انگلستان راه افتاد پنبه و نخ تبدیل به یک کالای استراتژیک شد و بعد امریکاییهای سفید پوست در ایالات جنوبی همه زمینهای کشاورزی را از تنباکو به پنبه تغییر دادند که منفعت بسیار بیشتری داشت. از سویی به خاطر اینکه نوع کار و پرورش پنبه نیاز به کارگر داشت، برده داری یک حالت جدیدی پیدا کرد و تقاضای آن افزایش یافت ولی نکته اصلی این است که آنها که در جنوب آمریکا بردهدار بودند به چشم دیده میشدند اما الان بر اساس علم اجتماعی میتوان دریافت مناسباتی پشت پرده پنهان بودند و به این بردهداری کمک میکردند مثلاً بانکها به بردهداران وام میدادند که کشتیها بردهها را بیاورند و محصولات بردگان را به انگلیس ببرند یا شرکتهای بیمه که در شمال آمریکا بودند بردهها را بیمه میکردند و برده داران و کشتیهایی که پنبه یا بردهها را منتقل میکرد را بیمه میکردند. بسیاری از این نهادها و دفاتر معمولی و غیر سیاسی در شمال آمریکا بودند اما الان جزء مناسبات پنهانی برده داری به شمار میآیند. در خصوص نژادپرستی به همین صورت است که اگرچه نقش پلیس آمریکا به عنوان عامل مستقیم به چشم میآید و دیده میشود اما این نیروهای اقتصاد سیاسی هستند که منفعت میبرند و ترجیح میدهند اصلاحاتی در این خصوص صورت نگیرد.
اتفاقات اخیر در آمریکا، همزمانی اعتراضات گسترده علیه نژاد پرستی با شیوع کرونا و اقدامات انتقاد آمیز ترامپ چه تاثیری بر افکار عمومی آمریکا در خصوص انتخاب مجدد ترامپ گذاشته است؟
فرید مرجایی: در این خصوص باید به چند فرایند توجه کرد. همه این فرایندها در یک جهت نیستند بلکه در رقابت با هم هستند. اما باید توجه داشت که در آمریکا هر دو یا سه ماه شرایط تغییر میکند. در درجه اول به خاطر مشکلات اقتصادی و بهداشتی ناشی از شیوع کرونا و هم تظاهراتهای اعتراضی علیه نژادپرستی میتوان گفت که حمایت مردم از ترامپ کمتر شده است اما در نهایت نمیشود گفت که چه میشود. مثلاً جنگ ویتنام و جنبش ضد جنگ پیش آمد ولی در نهایت جورج مک گاورن دموکرات شکست خورد و نیکسون پیروز انتخابات شد. از طرفی مردم به بوش رأی دادند و حمایت کردند اما زمانی که یک سیل و کاترینا رخ داد شرایط رئیس جمهور بوش تغییر کرد.
درمجموع مواضع ناپخته ترامپ منجر به تغییر نسبی موضع مردم نسبت به او شده است اما نمیشود از این اتفاق یک نتیجه گیری کلان گرفت چون در زمان وقوع اتفاقات تاریخی مثل جنبش مدنی سیاه پوستان مارتین لوترکینگ یا بسیج علیه جنگ ویتنام و الان هم که هزاران نفر به خیابانها آمدهاند شرایط به سمتی دیگر پیش میرود. اگرچه هزاران نفر به خیابانها آمدهاند اما درنهایت اینها درصد بالایی از جمعیت 320 میلیونی آمریکا نیستند. در محاسبات انتخابات آمریکا یک فرمولی وجود دارد؛ عدهای به دموکراتها رأی میدهند و برخی دیگر به جمهوری خواهان. اما یک گروه مستقل وسیعی نیز وجود دارد که ممکن است به هر طرف برود. هدف کمپینهای انتخاباتی جذب این گروه مستقل میانه است که اوباما توانست آن گروه خاکستری را جذب کند ولی هیلاری کلینتون موفق نشد. حال باید دید اتفاقات اخیر آیا تاثیری در جهت گیری گروهای خاکستری مستقل دارد یا خیر. حمایت ترامپ مثل یک کوه یخ است که نوک آن پیداست که همان حامیان نژادپرست و ضد مهاجر و دست راستیهایی هستند که از او حمایت میکنند، اما بدنه اصلی حامیان ترامپ که جمهوری خواهان هستند، زیر آب است که دیده نمیشود و خوب هم تحلیل نمیشود.
اینها بخش زیادی از طبقه متوسط به بالا هستند که مسائل انسانی را ممکن است دنبال کنند اما برایشان حیاتی نیست در نهایت مسائلی که از نظر فرهنگی، راست و وحشی است چندان این شرکتهای بزرگ و چند ملیتی و میلیاردرها و طبقه متوسط به بالا را آزار نمیدهد چون یک ائتلافی با آنها دارند و در نهایت احساس میکنند که ترامپ به عنوان یک جمهوری خواه منافع اقتصادی آنها را تأمین میکند. بنابر این دینامیسم، زیر پوست اتفاقات اخیر یک ائتلاف میان طبقات مذکور با برخی جریانهای مذهبی یا جنگ طلبان نو محافظه کار دارند که اجازه میدهند آنها کارشان را بکنند چون بدون اینها ممکن است نتوانند پروژه جمهوری خواهان را پیش ببرند. در این سه سال گذشته علی رغم عملکرد پر سروصدای ترامپ، درصد بسیار بالایی از جمهوری خواهان در نظر سنجیها از او حمایت میکنند.
انتهای پیام