«در دانشکدههای ارتباطات، نظریهپردازی ترویج نمیشود»
شفقنا نوشت: سال هاست از تاسیس دانشکده و رشته علوم ارتباطات در ایران می گذرد و این رشته با تمام تغییراتی که به خود دیده هر ساله فارغالتحصیلان و پژوهش های زیادی را به جامعه هدف خود ارائه می دهد. اما این دانشکده تا چه اندازه توانسته به اهداف تاسیس خود نائل شود و بنیان های علمی، نظری و کاربردی ارتباطات را در جامعه ایران تقویت کند؟ چرا شاهد نظریه پردازی از سوی اساتید و پژوهشگران این حوزه نیستیم و جایگاه کمرنگی در مجامع بین المللی حوزه ارتباطات داریم؟ آرش محبی کارشناس ارتباطات و برند رسانه معتقد است که نظریهپردازی لوازمی دارد که مهمترین آن حضور افراد نظریهپرداز با دانش و تمرکز کافی در هیات علمی دانشکدهها و در نهایت شکلگیری سنتهای نظریههایپردازی است اما فارغ از حرف و شعار این مساله در عمل جزو اولویتها نیست. او می گوید: نظریه پردازی در دانشگاهها و به طور خاص دانشکدههای ارتباطات به طور ساختاری تشویق و ترویج نمیشود.
متن گفتگو را در ادامه بخوانید.
*به نظر شما دانشکده های ارتباطات ما تا چه اندازه توانسته اند به اهداف تاسیس خود نائل گردیده و بنیان های علمی، نظری و کاربردی ارتباطات را در جامعه ایران تقویت کنند؟
به طور ویژه درباره دانشکدههای ارتباطات دانشگاه فارغ از سمپاتی که به اشخاص و بعضی اساتید وجود دارد و با احترام به همه تلاشهای بعضاً صادقانهای که انجام شده، اما در نهایت این دانشکدهها در تقویت علمی و کاربردی رشته ارتباطات در ایران نمره مردودی میگیرند. تقریباً همه اساتید همین دانشکدههای ارتباطات هم در شرح وضع موجود اشاره میکنند که روابط عمومی و روزنامهنگاری آنی که باید باشد، نیست و از وضع مطلوب چه بسا فاصله زیادی داریم، اما همین که نوبت به تعلیل موضوع میرسد چون دروازه عوامل ساختاری از جمله سیاست بسیار بزرگ است، همه توپها به درون آن شوت میشود و از سایر مسئولیتها، نقش افراد و اساتید تاثیرگذار و همچنین فرصت سوزیها از تیررس تحلیل و نقد کنار میروند.
*فکر می کنید دلیل این عدم موفقیت به چه چیزی برمی گردد؟
اگر بخواهیم در یک تصویر بزرگ و چند بعدی به این سوال پاسخ بدهم که چرا دانشکدههای ارتباطات نتوانستهاند آن طور که باید موفق باشند و حتی گاهی از نظر من عملکردشان نقض غرض بوده است، میتوانیم به موارد تاریخی، اجتماعی و فرهنگی زیادی اشاره کنیم. مثلاً میتوانیم مقطع تاریخی پس از انقلاب را با این رویکرد بررسی کنیم که میان انتظار حکومت از علوم انسانی و آنچه از این علوم در واقع بر میآید فاصلهای وجود دارد و همین مساله بر کیفیت کار دانشگاهها و دانشکدههای علوم انسانی در ایران تاثیرگذار بوده یا توسعه یافتگی دانشگاههای ویژه علوم انسانی را در ارتباط و مقایسه با سایر نهادها و بخش ها در نظربگیریم و در نهایت به این نتیجه برسیم که همه چیزمان به همه چیزمان میآید. مثلاً نباید انتظار داشته باشیم که وضعیت دانشگاه ما خیلی پیشتر از سیاست، اقتصاد و … ما باشد. حرف من اما این است که از این روشهای آسیب شناسی در نهایت آبی برای تغییر گرم نمیشود. نه اینکه این روشها بی فایده باشند، اما احساس من این است که از آنها برای توجیه وضع موجود هم استفاده میشود.
در مقابل من به عاملیت توجه میکنم یعنی به طور ویژه به نقش افراد و تصمیم سازانی که منتقد وضع موجود بودهاند و اتفاقاً در برهههایی مثل ۸ سال گذشته مسئولیت داشتهاند اما از «فرصت» استفاده نکردهاند و گاهی خودشان از کلید حل مساله تبدیل به بخشی از مشکل شدهاند به این معنا که انتقاد از این افراد که خودشان زمانی منتقد وضع موجود بودهاند و سوار بر موج آن، مسئولیت گرفتهاند یا مسئولیتها را توزیع کردهاند، هزینه زیادی میتراشد یا حضور و قدرت محفلی آنها اجازه نمیدهد که مسائل اصلی به طور اصولی و صریح مطرح شود. گویا که جز به تمجید از آنها نباید گفت و نوشت. به نظرم اینها مسائلی است که باید روی آنها امکان گفتگو در میان ارتباطات خواندهها و فعالان این حوزه فراهم شود.
*با این اوصاف این دانشکده ها را از نظر آموزش و پژوهش و تربیت نیروی توانمند و حرفه ای و ارائه ی شاخص های حرفه ای به جامعه ارتباطی ایران، در چه زمینه هایی موفق و در چه زمینه هایی ناموفق و یا نیازمند بازنگری و اصلاح می دانید؟
خانه از پای بست ویران است و از آن نمیتوان انتظار داشت که نیروی خوبی تربیت کند یا مجموعه فعالیتهای ارتباطی شاخصسازی انجام دهد. کم اینکه بعضی از همین افراد منتخب نزدیک به مدیران و مجموعه ذی نفوذ دانشکدههای ارتباطات در عالیترین پستهای ارتباطی دولت حضور داشتهاند و دارند اما عملکرد آنها شاخصساز و قابل دفاع نبوده است. شما ببینید کسی از همین دوستان ارتباطات خوانده و صاحب کرسی در محفل های دانشکدههای ارتباطات چند سال مدیر روابط عمومی یکی از مهمترین مراکز تصمیم ساز مالی کشور بوده، اما در عمل میبینید که این سازمان هنوز در ابتداییترین امور روابط عمومی مثل ارتباط با مراجعه کنندگان ضعف دارد یا فلان استاد ارتباطات مدیر روابط عمومی فلان وزارتخانه است، با اینکه چندسال از حضورش در انجا گذشته اما دریغ از یک تغییر.
*این نقد وجود دارد که اهتمام به امر نظریه پردازی در این حوزه از سوی اساتید و پژوهشگران ایرانی به ندرت دیده می شود؟نظرت شما چیست؟
نظریهپردازی لوازمی دارد که مهمترین آن حضور افراد نظریهپرداز با دانش و تمرکز کافی در هیات علمی دانشکدهها و در نهایت شکلگیری سنتهای نظریههایپردازی است اما فارغ از حرف و شعار این مساله در عمل جزو اولویتها نیست و به همین دلیل حتی اگر افرادی هم در این بخش مشغول کار و تلاش شوند در نهایت یا سرخورده می شوند یا به این نتیجه میرسند که نباید روی تشویق ها و کمک های دانشگاه حساب چندانی باز کنند.
در واقع نظریه پردازی در دانشگاهها و به طور خاص دانشکدههای ارتباطات به طور ساختاری تشویق و ترویج نمیشود. باز هم باید تعارف را کنار بگذاریم شما فکر می کنید همه ی اعضای هیات علمی دانشکدههای ارتباطات، فارغ از ارتباطات شخصی با فلان استاد یا فلان نهاد جذب میشوند و یا از سواد و انگیزه کافی برای ایفای مسئولیت هیات علمی برخوردارند؟ موارد قابل ملاحظه ای این گونه نیست. چطور میتوان از چنان افرادی انتظار داشت که توان نظریهپردازی داشته باشند؟ فارغ از این مساله باید به این موضوع هم توجه داشته باشیم که در نهایت خروجی کار نظریه پردازان باید جایی خرج شود یا بازاری برای مصرف داشته باشد، اما شما ببینید آیا این بازار وجود دارد و مثلا آیا فلان نهاد دولتی به این سطح از بلوغ مدیریتی رسیده که اولاً اهمیت ارتباطات را در این دوره زمانی متوجه شده باشد و در نهایت از فلان دانشگاه یا پژوهشگران بخواهد که درباره آن کار تحقیقی کنند یا حتی اگر چنین پروژهای هم وجود داشته باشد چقدر به دست اهلش میرسد یا روابط ناسالم موجود به پژوهشگران علاقه مند اجازه میدهد که دستشان فارغ از ارتباط با فلان استاد و… به چنین پروژههایی برسد.
ببینید آب نظریهپردازی در نهایت از کارهای تحقیقی جدی و درست سالم داغ میشود اما وقتی بازاری برای آن نیست یعنی تقاضایی برای آن وجود ندارد، به طور طبیعی بخش عرضه نظریه پردازی هم وجود نخواهد داشت یا اگر هم باشد صرفاً در توزیع یک رانت میان چند «خودی» تنزل پیدا میکند. واقعاً با این وضع و با این بار کج چطور انتظار داریم دانشکدههای ارتباطات به سرمنزل مقصود برسند و فضایی برای نظریه پردازی جدی وجود داشته باشد.
*فکر می کنید پژوهش های این عرصه و تولیدات دانشجویان سطوح کارشناسی ارشد و دکتری، تا چه اندازه از غنای لازم برخوردار است؟
پاسخ این سوالتان یک کار «فراتحلیل» با طرح پرسشهای دقیق میطلبد و از عناوین پژوهشها هم نمیتوان لزوماً به ارزش یا غنای آنها پی برد. از طرف دیگر اما همه ما به واسطه گذراندن بخشی از دوران زندگی در دانشگاه و داشتن پایاننامه یا احیاناً کمک به انجام بعضی پایان نامهها در قالب مشاور و… یا درگیر شدن چند کار پژوهشی خارج از دانشگاه یا دیدن تجربه دوستان و نزدیکان میدانیم که کارهای پژوهشی رشته ارتباطات در چه فضایی در حال انجام است. شما از یک طرف بعضا با اعضای هیات عملی طرف هستید که درباره مشروعیت علمی حضور آنها در دانشگاهها تردید جدی وجود دارد و اینها قرار است که ضامن کیفیت و غنای یک کار پژوهشی باشند و از طرف دیگر با ساختاری که به هیچ عنوان پژوهش جدی را تشویق نمیکند. دست آخر هم با یک دانشجو روبرو هستید که همه نشانهها به او میگویند وقت گذاشتن برای یک کار پژوهشی خوب هیچ ارتباطی با آینده شغلی او ندارد. به عبارت دیگر مواد اولیه مرغوب برای پخت و پز یک کار پژوهشی با کیفیت در دسترس نیست و از همین جا میتوان تخمین زد که تا چه اندازه این پژوهشها غنای لازم را دارند یا نه.
*با این حال آن دسته از پژوهش هایی که رویکرد کاربردی دارند، تا چه اندازه منطبق با نیازهای فعلی جامعه و دربرگیرنده راه حل برای توسعه ارتباطی کشور هستند؟
به هرحال سیاستگذاران خرد و کلان این کشور باید درک درستی از نیازهای جامعه در همه بخشها از جمله بخش ارتباطات داشته باشند که اتفاقاً از بخشهایی است که سرعت دگرگونی در آن بالاست. به هرحال برای رسیدن به این درک و داشتن خروجیهای درست و مبتنی بر این درک در حوزه سیاستگذاری است. شما ببینید الان یکی از سازمانهای ارتباطی که اداره آن هزینه زیادی برای جامعه دارد و گویا به تازگی و آن هم در این شرایط اقتصادی دولت با افزایش دستمزد کارکنان آن موافقت کرده، سازمان صدا و سیما جمهوری اسلامی است. خیلی زیاد و به درستی هم گفته شده که این سازمان با این نوع عملکرد تا حد زیادی از حیز انتفاع ساقط است و باید برای آن فکری شود. تاکنون چندین بار دست کم با خود من درباره برند این سازمان مصاحبه پژوهشی شده و من هربار توضیح دادهام که این سازمان با این عملکرد تنها باری بر دوش جامعه است و بازسازی برند آن با وضعیت نظام سیاسی کشور گره خورده و البته توضیحات فنی هم درباره مساله برند آن دادم اما هر بار حس کوبیدن آب در هاون را داشتم و باطناً اطمینان داشتم که حرفهای من در بهترین حالت صرفاً برای استفاده در یک پایاننامه است که خیلی زود بایگانی میشود، زیرا به دادههای آن در سطح سیاستگذاری خرد و کلان مملکت نیازی احساس نمیشود. به عبارت دیگر نیاز به این پژوهشها در جامعه وجود دارد اما کسی که باید آنها را سفارش بدهد و خیلی جدی پیگیری کند خودش را بی نیاز از آنها میبیند.
از طرفی این مسئله با وضعیت دانشجویان و اعضای هیات علمی که توضیح دادم به قول معروف در و تخته با هم خیلی جفت هستند.
*با این اوصاف در رسانه های ایران تا چه اندازه فارغ التحصیلان رشته های علوم ارتباطات مورد اقبال هستند؟
من معتقدم اقبالی وجود ندارد زیرا از یک طرف دانشکدههای ارتباطات تا حد زیادی در تربیت نیروی قابل، کارآمد و متناسب با تغییرات مختلف حوزه ارتباطات ناموفق هستند که خود آن به عللی بر میگردد که درباره آنها صحبت کردیم. وقتی تعداد قابل ملاحظه ای از اعضای هیات علمی دانشکدههای ارتباطات خودشان نه پژوهشگر قابلی هستند و نه توان اداره یک بنگاه مطبوعاتی یا کار موثر در یکی از بخشهای آن را دارند یا وقتی در مسندی مثل مدیریت روابط عمومی قرار میگیرند، خروجی قابل توجهی ندارند، چگونه میتوان انتظار داشت که دانشجویان آنها کارآمد باشند و مورد اقبال واقع شوند؟ از آن طرف شما ببینید در همه سطوح بنگاههای رسانهای هم، اولویت این نیست که شما تحصیلات مرتبط داشته باشید. البته من مخالف آن نیستم که افراد غیر ارتباطات خوانده روزنامهنگاری کنند، اما شما ببینید وضع به گونهای است که مدیرعامل یکی از مهمترین بنگاههای مطبوعاتی شهرداری که در نوع خودش از بزرگترین بنگاه های مطبوعاتی کشور است در یک مصاحبه میگوید تا قبل از گرفتن مسئولیت هیچ آشنایی با فرایندهای کار یک بنگاه مطبوعاتی نداشته و در اولین تجربه خودش مدیریت یک بنگاه نام آشنا و البته پر مشکل را بر عهده گرفته است. متاسفانه هیچکدام از اساتید به نام و پرطرفدار هم به دلیل ارتباطات پشت پرده یکبار از شهردار تهران یا این فرد انتقاد نکردند که شما با کدام مجوز اخلاقی و حرفهای این فرد را نصب کردید و شما با کدام مجوز اخلاقی و حرفهای این مسئولیت را پذیرفتید. بنابراین از هر دو طرف یعنی هم دانشگاه و بازار کار اقبالی به طرف مقابل وجود ندارد و هر کدام ساز ناکوک خودشان را میزنند.
*فکر می کنید از نظر سیاسی و اجتماعی، تا چه اندازه اساتید و فارغ التحصیلان علوم ارتباطات در ایران در دفاع از حقوق مدنی مطبوعات به ویژه استقلال تحریری، حق آزادی بیان، انتشارات و حقوق صنفی روزنامه نگاران نقش ایفا کرده اند؟
تلاشهایی انجام شده که قابل انکار نیست. به هرحال کتابهایی در حوزه حقوق مطبوعات با رویکرد دفاع از حقوق مدنی آنها نوشته شده و سخنرانیها و و مصاحبههای زیادی انجام شده و همایشهایی هم برگزار شده اما واقعیت این است که اینها برآمده از یک ساختار با هدفگذاری روشن نیست و بیشتر ناشی از دغدغههای البته به حق برخی اساتید است که سابقه حزبی و سیاسی پررنگی دارند و این نوع فعالیتها هم احتمالاً به عنوان بخشی از کارنامه سیاسی آنها تلقی میشود.
به عبارت دیگر برای دفاع از حقوق مدنی مطبوعات با همان زیرمجموعههایی که شما ذکر کردید، ریلگذاری مشخصی در دانشکدههای ارتباطات نیست و چه بسا امکان آن هم وجود ندارد زیرا شما از یک طرف با دانشگاهی روبرو هستید که بیشتر اعضای هیات علمی آن و دانشجویانش انگیزه خاصی برای این کار ندارند جز اینکه تنها در حد پایان نامهها به آن بپردازند زیرا اولویت آنها چیز دیگری است و البته از منظر ساختاری هم ذائقه مدیریت کلان فضای سیاسی کشور با توجه به حساسیتهایی که روی موضوع دارند اینگونه نیست که اجازه دهند به طور بلند مدت دفاع از این حقوق و طرح آن به عنوان یک مساله اصلی در دستور کار دانشگاه یا دانشکده قرار بگیرد.
انتهای پیام