خرید تور تابستان

در زیر آلاچیقِ شطرنج‌بازان پارک لاله چه می‌گذرد؟

امینه شکرآمیز، انصاف نیوز: «اصلا همه‌ی زندگی مثل شطرنج می‌مونه؛ به هر بُعدش که نگاه کنی. یه عده اون بالا نشستند، یه عده هم پایین‌اند دیگه، قربونی‌اند، پیاده‌اند باید برند جلو و کشته بشند. وضعیت چیدمان نفراتی که بالایند به شکلیه که فقط به برد خودشون فکر می‌کنند؛ بردشون هم اینه که جیب‌شون رو پر کنند. همین!».

اینها قسمت‌هایی از صحبت‌های شطرنج‌بازان پارک لاله است. آنها در گفت‌وگو با انصاف نیوز به ارتباط بازی شطرنج با وضعیت جامعه و کنش‌های سیاسی داخل آن پرداخته‌اند.

در شطرنج وقتی پیاده‌ای (سربازی) به انتهای صفحه می‌رسد، وزیر می‌شود. اشکان (یکی از شطرنج‌بازهای خبره) در مقایسه‌ی این موضوع با جامعه می‌گوید «تو جامعه‌ی ما معدوده. اون برای کشور ما نیست. این قسمت شطرنج که پیاده به آخر خط می‌رسه و وزیر می‌شه، تو کشور ما تحقق پیدا نمی‌کنه». اما حسین (شطرنج‌باز جوان) اعتقاد دارد در ایران هم کسانی هستند که از صفر شروع می‌کنند و سپس به مقام‌های بالا می‌رسند. او می‌گوید «بله، در جامعه سربازهایی داریم که به ته می‌رسند و وزیر می‌شوند».

در زیر آلاچیقِ شطرنج‌بازان در پارک لاله همه جور قشری را پیدا می‌کنی، پیر، جوان، مذهبی، غیر مذهبی، انقلابی و ضد انقلاب. هر چند که هیچ خانمی در جمع حدودا ۵۰ نفره‌ی آنها حضور ندارد ولی یک خبرنگار خانم را با خوش‌رویی در جمع‌شان راه می‌دهند. این‌طور نیست که همه‌ی آنها به‌راحتی حاضر به مصاحبه شوند ولی در مهمان‌نوازی و گپ‌وگفت‌های دوستانه‌ی هیچ‌کدام‌شان نشانه‌ای از غرور و فخرفروشی وجود ندارد. مردمانی هستند از کفِ جامعه که در شب تاریکی، دو روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری مانند شب‌های دیگر دور هم جمع شده‌اند تا بازی کنند. 

هر چند که این آلاچیق مربوط به کانون «شطرنج‌بازان» است. اما عده‌ای بازی‌های دیگری هم در آن انجام می‌دهند؛ بازی‌هایی مثل تخته و دومینو. هر کدامِ آنها را که در نظر بگیری، در یک بازی خاص متخصص است؛ آنچنان در آن تبحر دارد که آن را طوری بازی می‌کند که حریف مبتدی در همان لحظات اولِ بازی مات‌ومبهوت از آنچه بر سرش آمده از دور خارج می‌شود. اما علاوه بر این تقریبا همه‌ی آنها در بازی‌های دیگر هم تجربه‌ی اندکی دارند و هر کسی همه‌ی بازی‌ها را گاه‌به‌گاه امتحان می‌کند.

جوی دارند بسیار صمیمی و به دور از روزمرگی و یک‌نواختی. از دور که به آلاچیق نگاه می‌کنی مثل دشتی می‌ماند پر از اسب‌های وحشی با یال‌های بلند و زیبا؛ اسب‌هایی که در حال جنب‌وجوش و تکاپو هستند و مرتب از این طرف به آن طرف می‌پرند. گاهی چیزی توجه‌شان را جلب می‌کند و مدت‌ها به تماشای آن می‌ایستند. البته گاهی هم با هم سرشاخ می‌شوند؛ هر چند دوستانه و نجیب مانند دو اسب. گاهی هم خسته می‌شوند و آرام در گوشه‌ای می‌آرامند.

اولین کسی که با او مصاحبه می‌کنم نامش اشکان است، مردی است حدودا ۴۰ ساله که شطرنج‌باز بسیار ماهر و کارکشته‌ای است. آن‌طور که خودش می‌گوید رنکش دو هزار و صد و خرده‌ای است. مردی است چهارشانه و باوقار. هر چند که لباس سیاهی پوشیده ولی برق چشمانش تمام وجودش را روشن کرده است. در چشمانش برقی وجود دارد که انگار نشانه‌ی اعتماد به نفسی است که در بازی دارد. خیلی پر هیجان است و از زیر مصاحبه کردن در نمی‌رود.

اشکان: وضعیت جامعه خراب است

از او می‌پرسم از دید شطرنج‌بازها که تفکر استراتژیک دارند وضعیت جامعه چگونه است؟ می‌گوید «خیلی داغون؛ در یک جمله خرابه. از هر نظر همه چی خرابه دیگه، هیچ چیز خوبی نداریم الان. وضعیت روحی، روانی، کاری، اقتصادی و مالی همه خرابه». می‌پرسم فکر می‌کنید تقصیر کیه؟ «مسلما دولت دیگه». «دولت یا فراتر از دولت؟». «دولت هم چکیده‌ای از کله دیگه».

از او می‌پرسم «درمورد انتخابات چه فکر می‌کنید؟ فکر می‌کنید انتخاب رئیس جمهور جدید می‌تواند تاثیری بگذارد؟» می‌گوید «هیچ فرقی نمی‌کنه. بعد از انتخابات شرایط دقیقا همین‌جوری که هست می‌مونه، شاید هم بدتر بشه. شاید که نه حتما، چون همیشه همین‌جوری بوده». «طرفدار کاندیدای خاصی هستید؟». «نه اصلا. من دو بار در زندگیم رای دادم، همون دو بار هم پشیمونم. یکیش به موسوی بود و یکیش هم به خاتمی بود». «یعنی موقعی که روحانی رئیس جمهور شد شما رای ندادید؟». «نه، رای ندادم. چون دیگه می‌دونستم فرقی نمی‌کنه». 

همه‌ی زندگی مثل شطرنج می‌ماند

از او می‌پرسم چه شکلی می‌توان بازی شطرنج را با بازی‌های سیاسی داخل کشور مقایسه کرد؟ می‌گوید «به نظرم وضعیت چیدمان نفراتی که بالایند به شکلیه که فقط به برد خودشون فکر می‌کنند دیگه؛ بردشون هم اینه که جیب‌شون رو پر کنند. همین!». «یعنی می‌تونیم مهره‌های شطرنج را با آدم‌های داخل جامعه مقایسه کنیم؟». «اصلا همه‌ی زندگی مثل شطرنج می‌مونه؛ به هر بعدش که نگاه کنی. یه عده اون بالا نشستند، یه عده هم پایین‌اند دیگه، قربونی‌اند، پیاده‌اند باید برند جلو و کشته بشند».

می‌گویم ولی وقتی پیاده به آخر صفحه می‌رسد، وزیر می‌شود؟ می‌گوید «تو جامعه‌ی ما معدوده. اون برای کشور ما نیست. این قسمت شطرنج که پیاده به آخر خط می‌رسه و وزیر می‌شه، تو کشور ما تحقق پیدا نمی‌کنه». 

می‌پرسم مذاکرات یا تعامل با غرب را چگونه می‌توان به بازی شطرنج نسبت داد؟ می‌گوید «آره، اونم یه بازیه دیگه. ببین الان ۱۰ ساله، چند ساله تحریمیم، الان چرا می‌خوان بردارند؟ بازیه دیگه. هر ۴ سال یه عده‌ای می‌آن یه بازی‌ای می‌کنن و می‌رند». می‌گویم ما در مذاکرات حالت برد-برد، برد-باخت و غیره داریم، آیا در شطرنج هم همین‌طور است؟ می‌گوید «نه، تو شطرنج نداریم. تو شطرنج یا برده یا مساویه یا باخته دیگه». «مثلا وقتی بازی مساوی می‌شود می‌توان آن را به صورت برد-برد در نظر گرفت؟». «مساوی که برد حساب نمی‌شه. مساوی، مساویه دیگه، نه کسی ضرری کرده و نه کسی نفعی برده».

پشیمان نیستم که به خاتمی و موسوی رای دادم

می‌پرسم آن موقعی که به آقای خاتمی یا به آقای موسوی رای دادید، استدلال‌تان چی بود؟ چه چیز تغییر کرده است که الان می‌گویید رای نمی‌دهید؟ می‌گوید «اون موقع من جوون بودم، نمی‌فهمیدم. شاید با همونا هم هیچ فرقی نمی‌کرده. جوون‌تر بودیم، خام‌تر بودیم، رفتیم رای دادیم». «الان پشیمونید که آن موقع رای دادید؟». «به اونا نه، پشیمون نیستم. چون خاتمی خب بد نبود، خوب بود. تعاملش با دنیا خیلی بهتر بود». «فکر می‌کنید اگر موسوی رئیس جمهور می‌شد می‌توانست تفاوتی ایجاد کند؟». «این فکرو می‌کردم، حالا نیومد. شاید اگه اونم می‌اومد، اون هم مثل اینا بود».

شاید استراتژی را همه بدانند ولی تاکتیک را هر کسی نمی‌داند

از او می‌پرسم بازی تاکتیکی در شطرنج با بازی استراتژیکی چه فرقی دارد؟ می‌گوید «شما اول بازی یه استراتژی داری، یعنی تارگت می‌ذاری. ولی تاکتیک آن ظریف‌کاری‌ها و آن حرکات خارق‌العاده‌ایه که از ذهن آدم سرچشمه می‌گیره. شاید استراتژی رو همه بدونن ولی تاکتیک رو هر کسی نمی‌دونه. در تاکتیک یه نبوغی وجود داره که اون نبوغ رو بالاخره هر کسی نداره. ولی استراتژی را همه دارند، یه واریانت مشخصیه، یه شاخه رو انتخاب می‌کنی و تارگتت رو بر اساس آن می‌ذاری. ولی تاکتیک حرکاتی نبوغ‌آمیزه. یعنی یه نفر رو می‌بینی سه یا چهار تا سوار رو قربانی می‌کنه و تو یه نقطه طرف مقابل رو مات می‌کنه؛ اون دیگه تاکتیکه. قربانی می‌کنه که تو یه نقطه مات کنه».

اینجا همه‌ی پیشرفت‌ها با رابطه است

می‌پرسم نمونه‌ی این نوع تاکتیک و استراتژی را چگونه می‌شود به روابط و تعاملات اجتماعی و سیاسی در جامعه ربط داد؟ می‌گوید «ببین وضعیت جامعه‌ی ما خیلی پیچیده‌ست. من واقعا نمی‌دونم در جامعه‌ی خودمون به چی بگم تاکتیک یا استراتژی؛ ولی در جوامع دیگه هست. آنها تاکتیک دارن بالاخره. ولی در جامعه‌ی ما نه. اونجا مثلا همه چی مشخصه. اصلا اینجا شما می‌بینید یه نفر بی‌سواد یه دفعه می‌آد بالا، بعد از چند سال صاحب همه چی می‌شه. خب معلومه که پشت این رانت یا چیز دیگه‌ایه. ولی تو جوامع دیگه، افراد بر حسب نبوغی که دارن مثلا آن توانایی ذهنی‌، فکری و کاری که دارند پیشرفت می‌کنن. ولی اینجا نه؛ اینجا همه‌اش رابطه‌ست. من اینجا بودم، زندگی کردم و دیدم که این‌طور بوده است». «فکر می‌کنید چرا اینجا این‌گونه است؟». «دلیل آن برمی‌گرده به طرح، هدف و فکری که از روز اول داشتند که همین‌جوری بوده دیگه.»

می‌پرسم اگر جامعه را مثل صفحه‌ی شطرنج بدانیم و مسئولین را مثل مهره‌های آن، آیا می‌توانیم بگوییم یکی از مسئولین مثل آقای روحانی شطرنج‌باز ماهری بوده است؟ می‌گوید «نه، به نظر من نمی‌تونیم بگیم». «خاتمی چطور؟» «اون هم نه. در جامعه‌ی ما چند نفر رو انتخاب می‌کنند، می‌گن اینان! باید به اینا رای بدید. وقتی چند نفر رو انتخاب می‌کنند وضعیت مشخصه دیگه. در تمام این سال‌هایی که گذشته، ما این همه آدم بزرگ از لحاظ فکری، علمی و تحصیلات داشتیم، چرا یکی‌شون نشد رئیس جمهور؟». «مثلا چه کسی؟». «خیلیا، حالا نمی‌تونم نام ببرم. اسم خاصی رو نمی‌تونم بگم ولی کلا بودن دیگه، آدمایی که اصلا اجازه نمی‌دن که بیان. هست، مگه می‌شه نداشته باشیم؟ این همه آدم بزرگ علمی تو کشور داریم».

تنها کسی که به نظرم یک مقدار خوب بود قاضی‌زاده‌ی هاشمی است

می‌پرسم به نظر شما تفکر کدام مسئول حکومتی به تفکرات شطرنج‌بازها (به کار بردن استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها) نزدیک‌تر است؟ می‌گوید «هیچ‌کدوم‌شون». «چه کسی به نظرتون «نسبت به دیگران» تفکر نزدیک‌تری نسبت به شطرنج‌بازها دارد؟». «من تنها کسی که دیدم یه‌خرده خوب بود، قاضی‌زاده‌ی هاشمی. اون بد نبود.»

جامعه را باید با استراتژی اداره کرد

می‌پرسم به نظر شما ما باید جامعه را با استراتژی اداره کنیم یا با تاکتیک و موقعیت‌های تاکتیکی؟ می‌گوید «نه دیگه استراتژیه دیگه». «یعنی اون کارهای ریزی که آن وسط برای محقق شدن استراتژی انجام می‌شود، مهم نیست؟». «آره، ولی اصلش استراتژیه دیگه. تاکتیک مال همون آدم‌هایی است که خارق‌العاده‌اند و تصمیم‌های خوب می‌گیرند و نفعش رو همه تو جامعه می‌برند. مثلا اینایی که نبوغ دارن، چیزی خلق می‌کنن و خلاقیت دارن؛ اونها آدم‌های تاکتیکی‌اند دیگه، تاکتیک مال اون‌هاست. ولی کلا استراتژی است که کشور رو اداره می‌کنه دیگه». «ولی ما به کسانی هم هم احتیاج داریم که بتوانند تاکتیک را هم اجرا کنند؟». «صد درصد، هر کشوری به چنین کسانی نیاز داره».

اگر حمایت می‌کردند، نوابغ از کشور خارج نمی‌شدند

می‌پرسم نظر مسئولین راجع به شطرنج چیست و چقدر از این بازی حمایت می‌کنند؟ آیا در این آلاچیق شما را اذیت هم کردند، مثلا بیایند بگویند جمعش کنید و غیره؟ می‌گوید «نه، الان که جمعش کنید نیست. ولی حمایت آن‌چنانی هم نکردند. اگه می‌کردند این همه آدمی که نبوغ داشتند از کشور خارج نمی‌شدند. الان نفر اول دنیا در شطرنج مال ماست دیگه. ولی ایران نیست. ول کرد رفت؛ علیرضا فیروزجا. خیلی‌هاشون رفتن. سارا خادم و بقیه هم رفتن». «به نظرتان چه حمایت‌هایی می‌توان از شطرنج‌بازها کرد که از کشور خارج نشوند؟». «حمایت‌هایی که همه‌جای دنیا دارند می‌کنند دیگه؛ افراد خوب‌شون رو ول نمی‌کنند. دو-سه تا از خانم‌های خوب در شطرنج از ایران رفتند که یکی از آنها سارا خادم بود. کسی که تو کشورش راحت باشه که ول نمی‌کنه بره. حتما راحت نیستند که می‌رن دیگه.»

فیل ارزشمندتر است یا اسب؟

از او می‌پرسم در بازی شطرنج فیل بیشتر ارزش دارد یا اسب؟ می‌گوید «این سوالیه که جواب نداره. برای اینکه فیل یه برتری‌هایی داره و اسب هم یه برتری‌هایی داره. یه موقع هست یه اسبی یه جایی می‌شینه، وزیرم دیگه چاره‌ای براش نمی‌کنه. ولی درمورد فیل این‌طوریه که تو بازی برتری «دو فیل» داریم. یعنی اگه بازیکنی دو فیل داشته باشه و طرف مقابل دو اسب داشته باشه، می‌گن اونی که دو تا فیل داره برتری داره. معمولا وقتی دو فیل-دو اسبه، اونی که دو تا فیل داره برتری داره».

اصلا اول از شطرنج خوشم نمی‌آمد!

می‌پرسم «چه شد که شطرنج‌باز شدید؟ چه چیزی در شطرنج از همه چیز برای‌تان لذت‌بخش‌تر است؟» می‌گوید «من یه رفیقی داشتم که الان آمریکاست. اون خیلی شطرنج رو دوست داشت. حقیقتش من اصلا اول از شطرنج خوشم نمی‌اومد! همیشه با اون بودم که به بازی شطرنج سرگرم بود. یه روز بهم گفت بیا بشین تا برات توضیح بدم و دیگه همین شد که الان سال‌هاست آلوده‌ی شطرنج شدیم». «از چند سالگی بازی می‌کنید؟». «من از ۱۷ سالگی». «دانشگاه هم رفتید؟». «بله من در دانشگاه برق خوندم و لیسانس برق دارم». «آن موقعی هم که دانشجو بودید شطرنج را پی‌گیری می‌کردید؟» «آره، بازی می‌کردم». 

از ابتدا شطرنج را علمی کار کردم

می‌پرسم در زمان دانشجویی با چه کسانی بازی می‌کردید؟ می‌گوید «بیشتر خودم یا کسی رو می‌دیدم بلد بود با او بازی می‌کردم. چون من از همون اولش شطرنج رو علمی کار کردم. خیلی کتاب راجع بهش خوندم. بیشتر بازی کردن رو با دوستام تجربه می‌کردم». «چه کتاب‌هایی خوندید؟». «کتاب «آخر بازی» اثر کارپُف رو خوندم. در ابتدا هم کتاب‌های مایزلیس رو شروع کردم به خوندن. نزدیک ۳۰-۴۰ تا کتاب دارم که ۵-۶ تای آن را خوندم. باقی آنها را هم در حد مطالعه‌ی روزمره خوندم. بعد از اون‌ور هم که دیگه اینترنت اومد و من به صورت آن‌لاین کلاس‌های یوتیوب رو دنبال می‌کردم. یه سری اساتید می‌آن اونجا کلاس می‌ذارن. دو-سه تای آنها هستند که خیلی معروفن».

گشایش‌ها خودش دنیایی‌ست

گوشی خود را درمی‌آورد و وارد یکی از کانال‌های یوتیوب می‌شود. می‌گوید «این مثلا راجع به گشایش‌هاست، بعضی از آنها راجع به وسط بازی و برخی دیگر راجع به آخر بازی است. حالا گشایش‌ها خودش دنیاییه. یعنی شما گشایش‌ها رو بخوای بخونی باید یک سال‌ونیم وقت بذاری. مثلا من یه گشایش بهت معرفی می‌کنم؛ مثلا «سیسیلی»؛ ۲۰-۳۰ تا شاخه داره». «شما همه‌ی آنها را بلدید؟». «خیلی‌هاشو می‌دونم دیگه، جواب‌هاشو می‌دونم. ندونم که نمی‌تونم شطرنج بازی کنم. یعنی برای شطرنج بازی کردن نیازه که حتما اینا رو بدونی. سایت chess.com هم هست که خیلی معروفه و من تو این عضوم. غیر از اینکه اینجا می‌آم آن‌لاین هم تو این سایت بازی می‌کنم. این مرجع خیلی خوبیه».

ریتینگ من دو هزار و صد و خرده‌ای است

می‌پرسم ریتینگ شما چند است؟ می‌گوید «دو هزار و صد و خرده‌ای». «آیا تا به حال در مسابقات یا تورنومنت‌ها شرکت کرده‌اید؟». «من چون کارم پالایشگاهی بود، نمی‌رسیدم در مسابقات شرکت کنم. ولی اینجا تو همین پارک چند بار تو مسابقات شرکت کردم. این مسابقات رو شهرداری برگزار می‌کرد». «آیا حمایت‌های خوبی می‌کردند و جوایز مناسبی در نظر گرفته بودند؟». «نه، جوایزشون در حد یه راکت یا یه پیراهن ورزشی بود. چیز خاصی نبود».

می‌پرسم شغل شما هیچ‌وقت ربطی به شطرنج نداشته است؟ می‌گوید «نه، من پیمون‌کار برق و ابزار دقیقم، کارم هم تو پالایشگاه‌های نفتی و این‌جور جاهاست». «یعنی به رشته‌ی برقی که در دانشگاه خوانده‌اید مرتبط بوده است؟». «آره دیگه».

شان یک شطرنج‌باز در جامعه را چگونه می‌بینید؟

در انتها از او می‌پرسم آیا فکر می‌کنید در جامعه به شان یک شطرنج‌باز به اندازه‌ی کافی اهمیت داده می‌شود؟ می‌گوید «نه، کاری ندارن کی چه کاره‌ست. تو جامعه‌ی ما پول رو می‌شناسن! در کشورهای دیگه به این صورته که وقتی لباس کارت رو درمی‌آری و می‌آی بیرون، کسی نمی‌پرسه «دکتری؟ مهندسی؟ و …»، همه با هم یکسان می‌شند. فرقی با هم نمی‌کنند. همه از یه امکانات ویژه‌ای برخوردارند، تمکن مالی‌شون هم در حدی است که زندگی‌شون رو بگذرونند و همه‌ی اون امکانات اولیه رو دارند. ولی در جامعه‌ی ما واقعا این‌جوری نیست. تو جامعه‌ی ما مثلا یک کارمند وقتی لباس کارمندیش رو درمی‌آره تازه باید بره بشینه پشت فرمون ماشینش و مسافرکشی کنه. یه کارگر وقتی کارش تموم می‌شه، نمی‌تونه بره یه رستوران خوب بشینه یه غذا بخوره. ولی اونجا [خارج از کشور] اصلا این‌جوری نیست. اونجا اصلا نمی‌پرسند چه کاره‌ای؟ همون کسی هم که اونجا، تو کشورهای درست‌وحسابی تو خیابون و تو شهرداری داره کار می‌کنه، تازه شاید وضعش بهتر از کارمندها باشه. اینه که نه، تو کشور ما این‌طور نیست که به شان یه شطرنج‌باز احترامی گذاشته بشه».

نفر بعدی که با او مصاحبه می‌کنم نامش حسین است. جوان ۲۵ ساله‌ای است. در این جمع جزو جوان‌ترین‌ها به حساب می‌آید. به نظر مذهبی می‌آید. در حین سوال پرسیدن در چشمانم نگاه می‌کند ولی سوالم که تمام می‌شود، وقتی می‌خواهد پاسخ دهد چشمانش را از من برمی‌گرداند. دغدغه‌مند و کامل به سوالات پاسخ می‌دهد. لباس سفیدی پوشیده و در نظر من مثل اسب سفیدی می‌ماند که آرام و قرار ندارد. هر چند که در طول مصاحبه بارها می‌گوید «از امید خبری نیست»، ولی انگار خودش هر طور شده سعی کرده است کورسویی از امید را در دلش نگه دارد.

اصطلاحات شطرنج‌بازها

حسین ابتدا درمورد اصطلاحاتی که شطرنج‌بازها دارند برایم توضیح می‌دهد:

«شطرنج‌بازها یه سری اصطلاحات هم دارند مثل «کُنسه» و «کیسه‌شن». کنسه که به معنی کمک کردنِ زبونیه و فکر نکنم تو ورزش‌های دیگه کارایی داشته باشه. کیسه‌شن هم به کسی می‌گند که خیلی بی‌مصرفه یا خیلی زود می‌بازه؛ اصطلاحی که به کار می‌برند این است که می‌گن طرف کیسه‌ست یا کیسه‌شنه. کاملش کیسه‌شنه ولی کیسه هم می‌گند چون راحت‌تره».

حسین: خانم‌ها به‌ندرت به اینجا می‌آیند

می‌پرسم جو اینجا وقتی دخترها دارند بازی می‌کنند با وقتی پسرها بازی می‌کنند چه تفاوتی دارد؟ می‌گوید «تفاوت آنچنانی نداره. فقط به این صورته که وقتی پسرها هستند دوروبری‌ها راحت‌ترند و می‌آن هر حرفی رو می‌زنن. مثلا راحت می‌تونی داد بزنی. ولی وقتی خانم‌ها هستند باید رعایت کرد، ادب حکم می‌کنه که باید رعایت کنی». «خانم‌ها اینجا زیاد می‌آن؟». «بعضی موقع‌ها شب‌ها می‌آن. خیلی کم دیگه یعنی به‌ندرت یکی-دو تا می‌آن ورق یا شطرنج بازی می‌کنند. تک‌وتوک می‌آن». 

می‌پرسم شما که شطرنج‌باز هستید و تفکر استراتژیکی دارید، وضعیت جامعه را چگونه می‌بینید؟ می‌گوید «در وهله‌ی اول این رو بگم که شطرنج به آدم آرامش می‌ده و از لحاظ بازی یه ورزشه. ولی اگه بخوام وضعیت جامعه و کشور رو به شطرنج ربط بدم خب دقیقا ما مردم مثل آن سربازها یا پیاده‌هایی هستیم که داریم قربانی می‌شیم و اینکه دوست داریم از جای دیگه به ما کمک برسه. دوست داریم از جاهایی مثل شاه، وزیر یا حتی رخ (قلعه) به ما کمک برسه. ولی هیچ کمک یا امیدی از جاهای دیگه به ما نمی‌رسه. واسه همین الان جامعه واقعا ناامیده؛ تو هر زمینه‌ای که نگاه کنی می‌بینی اون بخش شاد و مفرحی که باید در جامعه وجود داشته باشه، نیستش. ما جوون‌ها هم بیشترین ضرر رو الان داریم می‌بینیم. ما تو یه دوره‌ای هستیم که داریم رشد می‌کنیم و داریم چیزای جدید می‌بینیم ولی همیشه یه‌جورایی با بن‌بست روبرو می‌شیم.»

نباید همیشه فقط سربازها قربانی بشوند

حسین با شور و نشاط حرف می‌زند و به سوالات دقیق جواب می‌دهد. این‌طور ادامه می‌دهد که «اما با این حال دوست داریم که جامعه‌مون هم رشد کنه و اینکه چه نظامی هم سر کار باشه مهم نیست، مهم اینه که خواسته‌هایی که یک جوان داره برآورده بشه. یعنی اینکه همیشه فقط سربازها قربانی نشند. اگه قراره بازی تمام شه، سرباز و وزیر و همه با هم قربانی بشیم، همگی با هم تخریب بشیم نه فقط یه سری که شامل اکثر مردم عادی جامعه است».

همیشه این‌طور نبوده که با دلال‌بازی و پول بالا آمده باشند

می‌پرسم فکر می‌کنید در جامعه‌ی ما این امکان وجود دارد که سربازی به آخر خط برسد و وزیر شود؟ می‌گوید «بله، مثال‌هایی در زمینه‌ی ورزش یا زمینه‌های دیگه وجود داره. مثلا خیلی از بازیکن‌ها یا بازیگرها که به یه جای بزرگی رسیدن، اول از هیچی شروع کردن؛ مثل همون سربازی که در ابتدا یه مهره‌ی معمولی بوده و مهره‌ی مهمی نبوده ولی خب بعد به جایگاه بالایی رسیده و وزیر شده. مثلا نمونه‌ی بارزش که آقای رونالدو تو فوتباله. در بقیه‌ی رشته‌ها هم نمونه‌هایی داریم. در تمام اقشار جامعه که نگاه می‌کنی نمونه‌هایی می‌بینی. مثلا آقای بهرام افشار از خوابگاه‌ها شروع کرد. در بین بازیکنان فوتبال ایرانی هم مثال‌های زیادی وجود داره. مثلا آقای بیرانوند از کار در کارواش‌ها و آقای رحمتی از تاکسی‌رانی شروع کردند. خیلی مثال‌های زیاد دیگری وجود داره که من اینها رو فعلا به خاطر می‌آرم. یعنی همیشه این‌طور نبوده که با دلال‌بازی و پول بالا آمده باشند، بلکه خیلی‌ها هم با سختی به جایی رسیدند».

در جامعه سربازهایی داریم که به ته می‌رسند و وزیر می‌شوند

حسین ادامه می‌دهد «در بعد سیاسی هم همینه، یه سری از شورای محله شروع می‌کنند، بعد به شورای شهر می‌رسند و بعد به مجلس. همین آقای رئیسی، مدت‌های زیادی تو همین دادگاه‌ها دادیاری کرده است. من داشتم رزومه‌اش رو می‌خوندم؛ او سال ۵۸-۵۹ کارش رو از کرج شروع کرده و دادیار بوده است، بعد اومد معاون اول قوه قضاییه شد، کم‌کم ترقی گرفت تا سال ۸۵ که دیگه رهبری دستور دادند و او سمت‌های خیلی بالاتری گرفت. بله در جامعه سربازهایی داریم که به ته می‌رسند و وزیر می‌شند. حالا یکی هست وقتی وزیر می‌شه به جامعه‌ی خودش و تیم اصلی خودش کمک می‌کنه، ولی یه سری هم هستند وقتی به ته می‌رسند دیگه به اون پایینی‌ها نگاه هم نمی‌کنن. حتی ممکنه به‌جای اینکه کمک کنند باعث تخریب بشند؛ باعث تخریب جامعه یا تخریب هر محیطی که در آن به مقام رسیدند می‌شند. شاید اصلا بالادستی شدن او جواب معکوس بده و کسی ازش راضی نباشه و همه نفرینش کنند».

فکر می‌کنم امسال ۷۰ درصد جامعه رای ندهند

می‌پرسم درمورد انتخابات چی فکر می‌کنید؟ آیا طرفدار نامزد خاصی هستید؟ می‌گوید «نه، من طرفدار کاندیدای خاصی نیستم. اتفاقا من دیروز تو گلوبندک بین یه چند تا از این پسرایی که هم سن‌وسال خودم بودند و در اصل بسیجی و طرفدار نظام بودند، حرف می‌زدم. برای اولین بار داشتم نظرم رو به یه آدمی که باهاش میونه‌ای ندارم می‌گفتم. فکر می‌کنم امسال ۷۰ درصد جامعه رای ندند. من طرفدار حزب خاصی نیستم. الان ۲۵ سالمه، با توجه به سن فقط یه بار می‌ تونستم رای بدم؛ سال ۹۶ بود، کلی امید بود و مثل خیلی از جوونای دیگه ما هم رای دادیم، اما نتیجه‌اش رو دیدیم دیگه. حالا اون همه آدم ناامید شدیم.»

بعید می‌دانم آینده‌ای برای ما جوان‌ها در نظر گرفته باشند

می‌گوید «وای به حال امسال که هیچ‌کس نه رزومه‌ی رئیس جمهور رو خونده و نه به آینده امیدی داره. حالا به آینده که باید امید داشته باشیم ولی تو ایران بعید می‌دونم آینده‌ای واسه ما جوونا در نظر گرفته باشند. از لحاظ رای دادن هم که بعید می‌دونم رای بدم. در اطراف هم هر جا رو نگاه می‌کنم -چه محل کار، چه خانواده چه هر جای دیگه‌ای- خیلیا می‌گن رای نمی‌دیم. اصلا از هیچ کاندیدایی شناخت ندارند که بگن او با این رزومه آمده و می‌تونه نجات بده». 

کاندیداها دقیقا شبیه مهره‌های شطرنج‌اند

در مورد شباهت انتخابات با بازی شطرنج می‌گوید «به نظرم کاندیداها دقیقا شبیه مهره‌های شطرنج‌اند. نه فقط ریاست جمهوری، بلکه خیلی پُست‌های دیگه‌ی مملکت مثل وزارت یا معاونت یا پُست‌های دیگه؛ همگی انتخاب‌شده‌اند، کسانی هستند که می‌تونند آنها را جابجا کنند. همگی اکثرا با رابطه می‌آن یا تخصصی ندارند. مثلا در ورزش می‌بینید که چقدر آدم‌های غیرفوتبالی سمت می‌گیرند. مثلا اکثر مدیرهای تیم‌ها نظامی یا سیاسی‌اند. از هر بعد جامعه و از هر دریچه‌ای که نگاه کنید، امیدی نیست. مثل منی که جوونم و باید امید داشته باشم ولی امیدی ندارم». 

از او می‌پرسم بازی شطرنج را چطور می‌شود با بازی‌های سیاسی داخل کشور مقایسه کرد؟ می‌گوید «به نظر من شطرنج تنها ورزشی است که برای هر چیزی می‌توان آن را مثال زد. مثلا در فوتبال می‌گید مثل شطرنج مهره‌ها را می‌چینند. حالا سیاست که جای خود داره. مخصوصا در ایران که هر حرفی می‌شه می‌گن مردم شبیه مهره‌های شطرنج چیده می‌شن و یکی اون بالا (مثل من و شما که مهره‌های شطرنج رو تکون می‌دیم) اون آدم‌های توی جامعه یا مدیرهای بالادست رو جابجا می‌کنه. کافیه این مدیران فقط یه حرفی بزنند یا یه حرکتی کنند که از مدار نظام حکومتی خارج باشه؛ سریع آنها رو جابجا می‌کنند.»

شاید سیاسی‌ترین ورزش، شطرنج است

او ادامه می‌دهد «خیلی ربط دارد. بازی شطرنج خیلی معنی‌دار است. شاید سیاسی‌ترین ورزش شطرنج باشه. چون ورزشی است که در آن شاه، وزیر و … وجود داره. می‌توان خیلی اتفاقاتی که در جامعه می‌افته رو با شطرنج مثال زد. جامعه دقیقا مثل شطرنجه. در شطرنج آخرین کسی که قربانی می‌شه کیه؟ شاهه. مگر اینکه کسی اول بازی سوتی‌ای بده و شاه زودتر از پیاده، فیل، اسب و رخ قربانی بشه. در مثال جامعه‌ای این اتفاق مثل وقتی است که حاکم زودتر از مردم قربانی شه؛ که بعیده. تو همه‌ی کشورهای دیگه هم که ببینید همیشه شاه یا وزرا یا قربانی نمی‌شن یا اگر بشن لحظات آخر می‌شن یا اینکه پناه می‌برند به کشورهای دیگه. یعنی نهایتا خودشون جاشون امنه. خیلی ربط داره به شطرنج واقعا».   

حسین ادامه می‌دهد «ولی اینکه قربانی اصلی زودتر از همه ما مردم هستیم و بیشترین ضرر رو ما می‌بینیم دقیقا مثل همون سربازهایی است که در بازی شطرنج زودتر از همه قربانی می‌شن تا آن وزیر یا شاه در بازی، حاشیه‌ی امن پیدا کنند. این رو می‌شه به جامعه ربط داد». 

می‌پرسم مذاکرات و تعامل با غرب را می‌شود به بازی شطرنج تشبیه کرد؟ می‌گوید «والا من اون‌قدر اطلاع سیاسی ندارم. اصلا زیاد دوست ندارم وارد سیاست و اینها بشم چون نه اطلاعی دارم و یه جورایی از لحاظ شرعی هم گناهه خب. مثلا اگه ما آقای ظریف رو انتقاد کنیم یا یه تهمتی بهش بزنیم در حالی که نمی‌دونیم و مثلا فقط در یک رسانه‌ای آن مطلب رو خوندیم درست نیست. مثلا درست نیست بدون اطلاعات بگوییم او بدکار است یا دزد است. چون اگر این حرف غلط باشه، از نظر شرعی گناهه. از لحاظ انسانی هم درست نیست. مگر اینکه یک سیاست‌مدار باشیم یا مطالعه‌مون به قدری بالا باشه که بالاخره یه اطلاعی داشته باشیم که بتونیم نظر بدیم».

ظریف را دقیقا می‌توان مثل یک مهره‌ی شطرنج دانست

ادامه می‌دهد «ولی از نظر دیپلماتیک هم آقای وزیر امور خارجه که در حال حاضر آقای ظریفه رو دقیقا می‌شه مثل یک مهره‌ی شطرنج دونست. خودش هم تو یه مصاحبه‌ای گفت «نقش من تو کارهای دیپلماتیک صفر درصد بود»! یعنی وقتی این رو گفت آب سرد رو ریخت روی پیکر همه! همه تو جامعه موندند که آقا یعنی چی؟ اگه وزیری، پس ۸ ساله داری چی کار می‌کنی؟ اگه نقشت صفر درصده خب واسه چی می‌ری؟ خب کی داره تو رو هدایت می‌کنه؟ برای این است که یک بازی سیاسی است و ماها واقعا نمی‌دونیم چه خبره. همه از قدیم می‌گن که [سیاست] کثیفه، یعنی ممکنه سران کشور ما با همونایی که می‌گن دشمن‌اند، بشینند تو یه میزگردی دور هم و شام هم بخورند! بگن و به ریش ما بخندند». 

سال ۹۶، همه با هزار امید آمدند

می‌پرسم گفتید که در انتخابات قبلی به آقای روحانی رای دادید، الان چه چیزی تغییر کرده است که دیگر نمی‌خواهید رای دهید؟ می‌گوید «فکر کنم بعد از سال ۸۸ بیشترین رایی که در ۴۲ سال بعد از انقلاب داده شد در سال ۹۶ بود. همه با هزار امید اومدند. چون آقای روحانی در چهار سال اول این‌قدر خوب کار کرد که همه‌ی اقشار جامعه راضی بودند. تورم رو نگه داشت. از لحاظ ورزشی از ورزشکاران حمایت کرد. حالا نمی‌دونم بازی بود یا سیاستش بود ولی روی سینما یه‌خرده آزادی گذاشت؛ به‌طوری که کلی بازیگر و فوتبالیست به صحنه آمدند».

حسین ادامه می‌دهد «از یه دریچه‌ی دیگه‌ای هم می‌تونیم نگاه کنیم که چون مردم یه تصویر بدی از آقای رئیسی داشتند، می‌گفتند اگه بیاد همه چی رو تفکیک می‌کنه و اینها ترسیدند واقعا؛ مردم ترسیدند به دوره‌ی آقای احمدی‌نژاد برگردیم، به همین خاطر گفتند بریم به روحانی رای بدیم، چون بین بد و بدتر او خیلی بهتره. واسه همین منم گول خوردم و اگه الان برگردیم به گذشته خب رای نمی‌دم، هیچ‌دوره‌ای. یه بارم ۸۸ خیلی دوست داشتم رای بدم که اون موقع هم سنم نمی‌رسید و خداروشکر تو اون اغتشاشات خیابونی نبودم وگرنه شاید الان اینجا نبودم که با شما مصاحبه کنم و روحم با شما مصاحبه می‌کرد!»

حسین درمورد خانواده‌اش می‌گوید «سال ۹۶ حتی خانواده‌ی من هم به آقای روحانی رای دادند، حتی مادر من هم که خیلی انقلابیه و طرفدار رهبره و اینها به روحانی رای داد. ولی او هم این دوره خیلی ناامیده و خودش من رو هم ترغیب می‌کنه که رای ندم».

رئیسی هیچ‌موقع نتوانست خوب حرف بزند

حسین ادامه می‌دهد «آقای روحانی سال ۹۶ حرف‌های خوبی زد. حالا کاری ندارم به اینکه اکثر آن دروغ از آب دراومد. در مناظره‌ها هم آقای جهانگیری خیلی به او کمک کرد که موفق‌تر شود. در آخر هم معاون اول او شد. آقای رئیسی بنده خدا هیچ موقع نمی‌تونست خوب حرف بزنه. تو این مناظره‌های اخیر هم نتونست خوب حرف بزنه. زیاد مال مصاحبه نیست. در عرصه‌ی کارایی و حضوری خیلی فعاله تا اینکه بیاد مصاحبه کنه. آقای روحانی برعکس بود. به قول یکی می‌گفت تا حالا دیدی روحانی جایی می‌خواد بره پیاده بره؟ مثل کاری که آقای قالیباف و خیلی‌های دیگه می‌کنند. روحانی رو هر جا می‌بینی پشت یه صندلیه. ولی تو حرف زدن و اینکه افکار عمومی رو بازی بده و بتونه شرایط رو به نفع خودش دربیاره خیلی تبحر خاصی داشت. به همین خاطر خیلی تاثیر گذاشت. اون موقع جو جامعه هم یه جوری بود که بازیگران، فوتبالیست‌ها یا آدم‌های مهم یعنی سلبریتی‌ها خیلی در رای آوردن آقای روحانی تاثیر گذاشتند. به‌خاطر همین اون موقع اکثر جامعه به آقای روحانی رای دادند. ولی من اگه به گذشته برگردم به آقای روحانی رای نمی‌دم».

اکثر کارهایی که در جامعه انجام می‌شود به نفع مردم نیست

می‌پرسم شطرنج‌بازها این‌گونه هستند که همیشه برای حرکت‌های بعدی خود برنامه دارند، آیا می‌توان چنین تفکری رو در رفتارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه دید و با شطرنج مقایسه کرد؟ می‌گوید «صد درصد جامعه مثل شطرنجه و این دو به هم ربط دارند. حرکت‌های بعدی که روسا یا کسان دیگری که در صدر هستند انجام می‌دند دقیقا مثل کاری است که شطرنج‌بازها می‌کنند. شما وقتی از برادر یا خواهر خودتون یه شناختی دارید، وقتی یه حرکتی می‌کنه می‌تونید کار خوب و بد او رو در آینده حدس بزنید، حتی می‌تونید بفهمید فکرش چه‌جوریه. در ریاست جمهوری هم که یه دوره‌ی چهار ساله است همین‌طوریه. در همون یک سال اول ریاست جمهوریِ یک نفر، می‌تونیم هویتش و آن بازی که قراره برای جامعه پیاده کنه رو تشخیص بدیم. در جامعه‌ی ما خیلی چیزها مشخصه. یعنی اکثر کارهایی که در جامعه انجام می‌شه حداقل به نفع مردم نیست، بلکه در درجه‌ی اول به نفع خودشونه و جای خودشون رو محکم می‌کنند. بعد اگه دیدن میدون یه جوریه که می‌شه برای مردم هم یه قدمی برداشت، آن را هم انجام می‌دن. ولی باز مردم به همون یه قدمی هم که برای‌شان برمی‌دارند شک دارند. طبیعیه دیگه، چون الان همه ناامیدند و دیدگاه‌شون نسبت به جامعه منفیه؛ مخصوصا نسبت به مسائل سیاسی جامعه.»

بعد از آن کشت‌وکشتار مردم به جامعه برگشتند

حسین ادامه می‌دهد «الان شما می‌بینید اگه یکی از سلبریتی‌ها بخواد از نظام حمایت کنه، همه بهش حمله می‌کنند. حقم دارند یه‌جورایی بالاخره، چون بازی خوردند. حالا شاید ۲۰ سال اول انقلاب خیلی بهتر بود. شاید اون موقع همه چیز این‌قدر مجازی نبود. تا قبل از دوره‌ی ۸۸ تا همین ۹۶ مملکت آشفتگی زیادی داشت. بعد از اون اتفاقات تلخ برخورد شدید بالاخره مردم به جامعه برگشتند و فهمیدند باید بشینند سر جای خودشون وگرنه براشون گرون تموم می‌شه».

او می‌گوید «در جامعه حرکت‌ها مشخص‌شده است چون حرکت خاص آنچنانی قرار نیست رخ بده که مردم منتظر یه اتفاق بزرگ یا چیزی باشند. یه چیز مشخصیه. مثلا می‌دونیم رئیس جمهوری که می‌آد دقیقا قراره کارهای همون قبلیا رو انجام بده؛ حالا یکم بیشتر یا کمتر یا یه‌خرده به‌روزتر. وگرنه فکر نکنم کار شاقی بخوان بکنند».

شطرنج را ۱۳ سال پیش از خاله معصومه‌ام یاد گرفتم!

می‌پرسم چی شد که شما شطرنج‌باز شدید؟ می‌گوید «والا شاید جالب‌ترین سوال‌تون تا الان همین بوده! ۱۳ سال پیش خاله معصومه‌ی من شطرنج بازی می‌کرد و او شطرنج رو به من و برادر بزرگترم یاد داد. گیرایی و هوش من خوبه و همون‌جا یاد گرفتم. همه‌ی قوائد آن را همون روز اول یاد گرفتم و فهمیدم چی فوله و چی درسته. ما خیلی به پارک لاله می‌آییم. ۵ سال پیش با دوستم به این پارک آمدیم. من نمی‌دونستم که کانون شطرنج در اینجا قرار داره. از کنار آن که رد می‌شدیم من یه نیم ساعتی وایسادم نگاه کردم دیدم وا! انگار من تو رویا و آرزوهام دنبال چنین جایی می‌گشتم! نمی‌دونستم چنین جایی هست یا برای پیدا کردنش تلاش نمی‌کردم، انگار یه چیزی نمی‌ذاشت بیام تو تهران رو بگردم و یه جایی که مخصوص کانون‌های شطرنج مثل اینجاست رو پیدا کنم. حتی فدراسیونش هم همین نزدیکی‌هاست.

خیلی خوشحالم که اینجا را داریم

حسین ادامه می‌دهد «از اون به بعد من اکثرا تابستون‌ها به اینجا می‌اومدم. یعنی تابستون هر سال از ساعت ۵ می‌اومدم و تا ۱-۲ شب می‌نشستم اینجا و بازی می‌کردم یا نگاه می‌کردم. اکثرا نگاه می‌کردم تا تاکتیک‌ها و فوت‌وفن‌ها رو یاد بگیرم. شاید یک درصد وقتم رو برای بازی کردن می‌ذاشتم. خیلی خوشحالم که اینجا رو داریم. نمی‌دونم اینجا در چه دوره‌ی ریاست جمهوری ساخته شده. ولی فکر می‌کنم مال سال ۷۶ است و آقای کرباسچی -شهردار سابق تهران- اینجا را افتتاح کرده است. به هر حال هر کی کرده من واقعا از او ممنونم. یه جای خوبیه که اکثرا آدم‌های بازنشسته می‌آن».

بعضی اوقات شب‌ها چراغ‌های آلاچیق روشن نمی‌شود

می‌پرسم آیا شده مامورین انتظامات یا سایر مسئولین به اینجا بیایند و بخواهند اجتماعات را جمع کنند؟ می‌گوید «اصلا، تنها مشکلی که داشت این بود که بعضی اوقات شب‌ها چراغ‌هاش روشن نمی‌شد. خب اینجا شب‌ها چراغ نباشه چون دید نداره، خیلی‌ها دیگه دوست ندارند اینجا بمونند و می‌رن خونه‌هاشون. ولی اگه چراغ باشه خیلی‌ها ترجیح می‌دن بیان اینجا بنشینند؛ و نه فقط شطرنج بلکه بازی‌های دیگه هم می‌کنند. نه این‌طور نبوده است که خدای‌نکرده آدم‌هایی بیایند آشوب به پا بکنن یا آدم‌های خلاف‌کار و معتاد به اینجا بیایند. نه خداروشکر اتفاق نیفتاده است».

تا حالا ندیدم محدودیتی برای شطرنج قائل بشوند

می‌پرسم به نظر شما مسئولین از شطرنج‌بازها حمایت‌های لازم را می‌کنند؟ می‌گوید «ببین راستش شطرنج هم مثل چند تا بازی دیگه یکم بازی غربی یا شاهنشاهی در نظامِ بعد از انقلاب محسوب می‌شه. ولی خب تازگیا چون شبکه‌های مجازی اومده و راحت‌تر می‌شه از مسئولین انتقاد کرد که آقا بالاخره نباید همه‌ش چه در ورزش چه در هر چیز دیگه‌ای محدودیت باشه، خداروشکر این چند سال اخیر محدودیت‌ها برداشته شده است و تلویزیون قشنگ نشون می‌ده. تا حالا ندیدم محدودیتی برای شطرنج قائل بشن. الان شما هر جای ایران که بری، راحت می‌تونی شطرنج بازی کنی؛ بدون اینکه گیری بدند. حالا یه سری بازی‌هایی بود مثل تنیس یا بیلیارد که ممنوع بود؛ حتی بعضی اوقات تلویزیون هم به سختی این بازی‌ها رو نشون می‌ده. ولی شطرنج جزو اون بازی‌هایی بود که خداروشکر خیلی درموردش سخت‌گیری نکردند. ما که تو این پارک مشکلی نداریم».

رضا مرد ۴۱ ساله‌ای است که گوشه‌ی آلاچیق به همراه دوستش نشسته است. این‌طور که خودش می‌گوید او شطرنج‌باز نیست، بلکه می‌آید اینجا تا دومینو بازی کند و سیگار بکشد؛ چون در خانه نمی‌تواند سیگار بکشد! ولی می‌گوید دوستان شطرنج‌باز زیادی دارد. او اول تمایلی به مصاحبه کردن ندارد ولی دوستش راضی‌اش می‌کند تا صحبت کند. 

می‌پرسم از دید شما وضعیت جامعه چگونه است؟ می‌گوید «همه چی خوب، همه چی عالی، همه چی روبراه!». معلوم نیست مسخره می‌کند یا جدی می‌گوید.

رضا: از لحاظ فرهنگی و اجتماعی خیلی عقبیم

می‌پرسم فکر می‌کنید مردم از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی راضی هستند؟ می‌گوید «بحث سیاسی نکن، من حوصله‌ی بحث سیاسی ندارم». می‌گویم از لحاظ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی چطور؟ می‌گوید «از لحاظ فرهنگی خیلی عقبیم. یعنی هزار و پونصد سال از اروپا عقب‌تریم. از نظر اجتماعی که اصلا تا پونصد سال به گرد اروپا هم نمی‌رسیم».

می‌پرسم درمورد انتخابات چی فکر می‌کنید؟ طرفدار کاندیدای خاصی هستید؟

وقتی این سوال را می‌پرسم کارت خبرنگاری‌ام را از روی میز برمی‌دارد و وارسی می‌کند. تاکید می‌کنم که خبرنگار «سایت خبری-تحلیلی انصاف نیوز» هستم. سپس می‌گوید «نمی‌تونم جواب بدم».

می‌پرسم آیا می‌توانید بازی شطرنج را با بازی‌های سیاسی که در جامعه وجود دارد مقایسه کنید؟ با بی‌میلی جواب می‌دهد «نه شطرنج یه بازیه، اون هم یه بازیه. ما تو ایران شاه داریم؟» می‌گویم شاه نداریم ولی کسانی هستند که در راس حکومتند و دستورات اجرایی را آنها صادر می‌کنند. می‌گوید‌ «خب تو هر کشوری هر کسی در راس قدرت باشه، دستور اول رو اون صادر می‌کنه». می‌گویم آیا می‌توانیم چنین مقایسه‌ای را بین کشور خودمان و کشورهای دیگر داشته باشیم؟ می‌گوید «نه! چون اون‌ها مردمش به یه حدی رسیدن ما هزار سال سیاه هم به آن حد نمی‌رسیم»

قضیه رو سیاسی نمی‌کنم!

می‌پرسم آیا می‌توان سرباز را به شکل آدم‌های معمولی جامعه دید که قربانی می‌شوند و وزیر و شاه و سایر مهره‌ها را به شکل مسئولین حکومتی؟ می‌گوید «من این حرف رو قبول ندارم. این می‌شه شعر داریوش و سلطان که «در بازی شطرنج ما همه مهره‌ایم، در پس پرده گفت‌وگوی من و تو، چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من». این می‌شه بحث شطرنجی که بخوای سیاسی‌شم کنی که من گفتم قضیه رو سیاسی نمی‌کنم. تموم!».

ما خیلی ضعیف‌تر از این هستیم که بحث سیاسی بکنیم

می‌پرسم آیا مذاکرات و تعاملات با غرب را می‌توانیم با بازی شطرنج مقایسه کنیم؟ می‌پرسد «مذاکرات یا مذاکرات زیرزمینی؟» می‌گویم مذاکراتی مثل برجام. می‌گوید «آقام نظامی است و بازنشسته‌ی وزارت دفاع است. همیشه‌ی خدا حرفش این بود که می‌گفت طرف می‌آد ۲۰ سال علم سیاست می‌خونه تازه اون‌قدر وارد می‌شه که راجع به سیاست صحبت کنه. اون‌وقت ما که سیاست بلد نیستیم می‌خوایم راجع به سیاست صحبت کنیم؟! پدرم همیشه این حرف رو گفته، ۳۶ سال هم در نظام بوده است. بازنشسته هم که شد به نظام برگشت. یعنی ما خیلی ضعیف‌تر از این حرف‌هاییم که بخواهیم بحث سیاسی الکی کنیم».

می‌گویم هدف ما این است که گزارشی میدانی از عامه‌ی مردم تهیه کنیم و نظر آنها را هم بدانیم. می‌گوید «من راجع به عامه‌ی مردم نمی‌تونم تصمیم بگیرم. من راجع به خودم می‌تونم تصمیم بگیرم. اندیشه‌ی هر کسی فرق می‌کند، چه اندیشه‌ی دینی‌اش، چه اندیشه‌ی مذهبی‌اش، چه فکری‌اش و چه سیاسی‌اش».

می‌پرسم شما در انتخابات قبلی رای دادید؟ می‌گوید «جواب نمی‌دم!»

تاکتیک هر لحظه عوض می‌شود ولی استراتژی ثابت است

می‌پرسم تفاوت بازی تاکتیکی با بازی استراتژیک چیست؟ می‌گوید «تاکتیک هر لحظه عوض می‌شه ولی درمورد استراتژی، یه استراتژی قدیمی هست که همیشه اجرا می‌شه.»

می‌پرسم این را چگونه می‌توانیم به تعاملات اجتماعی که در جامعه وجود دارد ربط بدهیم؟ می‌گوید «بالاخره من رفقای شطرنج‌باز زیاد دارم؛ شطرنج‌باز خوب هم هستند. از آقای میران بگیر تا بچه‌هایی که مثلا ریتینگ خوبی دارند. ولی خودم بلد نیستم بازی کنم. دیدم؛ شطرنج‌باز خوب تا ۷-۸ حرکت بعد را به حریف اجبار می‌کند که او می‌داند این حرکتش اجبار است. ولی تاکتیک هر لحظه عوض می‌شه. مگر اینکه بخواد برهان خلف بزنه از یه طرف دیگه حمله کنه و بازی رو بهم بزنه». 

من با مردم کاری ندارم!

می‌پرسم آیا چنین چیزهایی در جامعه و بین روابط اجتماعی مردم هم اتفاق می‌افته؟ می‌گوید «خانوم من اصلا می‌گم من با مردم کاری ندارم! من یه نفرم. ممکنه یه نفر بخواد درمورد بحث‌های سیاسی صحبت کنه، یک نفر هم هست که مثل من از این بحث‌ها فرار می‌کنه».

روحانی آخرِ شطرنج‌باز بوده است

می‌پرسم اگر جامعه را مثل صفحه‌ی شطرنج بدانیم و مسئولین را مثل مهره‌های آن، آیا می‌توانیم بگوییم روحانی شطرنج‌باز خوبی بوده است؟ می‌گوید «بله، روحانی آخرِ شطرنج‌باز بوده است. حسن روحانی قبل از اینکه رئیس جمهور شود ریاست سازمان امنیت ملی کشور را عهده‌دار بوده است. من آهن‌فروشم، ممکنه شما که آهن‌فروش نباشید و کسی به شما پیشنهاد هزار تن بار بدهد دست‌وپاتو گم کنی و به ۵ نفر زنگ بزنی. ولی هزار تن بار برای منی که آهن‌فروشم و معاملات سنگین آهن هم زیاد کردم، چیز مهمی نیست. این مثال کار منه. پس این آدمی که مثلا مدت‌ها رئیس سازمان امنیت ملی بوده می‌دونه که می‌خواد چی کار کنه. یعنی هم می‌دونست که چه موقع بنزین هزار تومنی می‌شه سه هزار تومن، هم می‌دونست چه موقع دلار چهار تومنی می‌شه ۲۰-۳۰ هزار تومن، هم می‌دونست کی پراید ۴۰ میلیونی می‌شه ۱۴۰ میلیون و کی پرشین می‌شه ۳۰۰ میلیون. او در جریان همه‌ی اینها بوده است».

روحانی به‌عنوان یک شطرنج‌باز «خوب» بازی کرد

می‌پرسم یعنی شما از عملکرد ایشان راضی بودید؟  با خنده می‌گوید «خدا باید راضی باشه. ایشون به همه چیز تسلط داشته است. به‌عنوان یک شطرنج‌باز خیلی عالی بازی کرده است. ۸ سال «خوب» بازی کرد».

سیاست اینه که از بهترین چیزی که در زندگی داری بگذری

از او می‌پرسم فکر می‌کنید تفکر کدام مسئول حکومتی به تفکرات بازیکنانی مثل بازیکنان شطرنج که تفکر استراتژیک دارند نزدیک‌تر است؟ می‌گوید «یه خبرنگاری می‌ره پیش استالین،‌ برمی‌گرده می‌گه سیاست چیه؟ استالین یه گربه داشته دَم شومینه. بعد از شنیدن این سوال این گربه رو پرت می‌کنه داخل شومینه! همه‌ی دوروبری‌هاش می‌گن فاتحه‌ات خونده‌ست! می‌گه سیاست اینه که از بهترین کسی یا چیزی که در زندگی داری بگذری. اون وقت تو می‌آی با من بحث سیاسی می‌کنی؟! من به مسئولین کاری ندارم که شطرنج‌بازن یا نه، من در حیطه‌ی تخصصی خودم که «بدن‌سازی، پاورلیفتینگ و وزنه‌برداریه» در خدمت شما هستم. من اصلا شطرنج بازی نمی‌کنم. اینجا می‌آیم دومینو بازی می‌کنم، سیگار می‌کشم و می‌رم خونه. چون تو خونه نمی‌تونم سیگار بکشم!»

من شطرنج را چیزی بیش از یک بازی نمی‌دانم

می‌پرسم حمایت‌هایی که جامعه از بازی‌هایی مثل دومینو یا شطرنج می‌کند به چه شکل بوده است؟ می‌گوید «یا ابوالفضل! خب شطرنج که حروم بوده، این رو که می‌دونستی؟ شطرنج را حرام کردند، بعد حلالش کردند. شطرنج یه بازیه، من اون رو چیزی بیشتر از یه بازی نمی‌بینم. یه بازی ساده‌ست. حالا یه سری اهل فلسفه‌اند مثلا می‌گند این بازیِ دیگه‌ایه چون اون شاهه و … ولی من کاری ندارم که شطرنج یه بازی سیاسیه. اصلا وقتی شما وارد سیاست می‌شوی باید ۶ سال درس بخونی بشی لیسانس علوم سیاسی، ۴ سال درس بخونی بشی فوق لیسانس، ۸ سال درس بخونی بشی دکتراش. تا بتونی بعد از آن وارد یک حزب بشی. می‌بافندمان به هم می‌ره. نمی‌دونی که می‌خوای چی کار کنی که».

مسئولین از مسابقات بدن‌سازی حمایت نمی‌کنند

می‌پرسم تا به حال در مسابقه یا تورنمنتی شرکت کرده‌اید؟ می‌گوید «بله، در مسابقات بدن‌سازی شرکت کردم». «حمایت مسئولین در آنجا خوب بوده است؟» «نه، تو ورزش ما که اصلا حمایت نبوده است». «چی کار می‌تونستند بکنند که نکردند؟. «ما مثلا خودمون با دلار هزار تومن ۳ میلیون خرج می‌کردیم، هیچ برگشتی هم نداشت. تازه اگه مثلا مقام می‌آوردیم».

اگر شطرنج‌بازها حمایت داشتند، دانه‌دانه از ایران نمی‌رفتند

می‌پرسم مسئولین چه کارهایی در راستای بهتر شدن شرایط برگزاری مسابقات می‌توانند انجام دهند؟ چه حمایت‌هایی می‌توانند بکنند؟ می‌گوید «تا حمایت رو چی ببینی. ممکن است حمایت مادی ببینی یا پشتوانه ببینی. مثلا شطرنج‌بازها چه حمایتی دارند؟ اگر حمایت داشتند که نمی‌ذاشتند دانه‌دانه از ایران برن اون‌ور آب. چه حمایتی؟!».

صحبت‌هایم با آقا رضا که تمام می‌شود از دوستش می‌خواهم اگر تمایل دارد مصاحبه کند. اسمش ناصر است جوانی است ۳۲ ساله که بسیار محترمانه و قاطعانه حرف می‌زند. وقتی دارم با او مصاحبه می‌کنم آقا رضا که در حین مصاحبه با من مثل یک مزاحم برخورد می‌کرد برای هر سه‌ی ما چای سفارش می‌دهد. از او تشکر می‌کنم و شکلات تعارفش می‌کنم. ناصر جوانی است که بسیار پخته‌تر از سنش حرف می‌زند و برعکس آقا رضا تمایل دارد وارد بحث‌های سیاسی هم بشود. او با لحنی آرام و باوقار صحبت می‌کند.

ناصر: شرایط الان مثل یک بازی پیشرفته است

از او می‌پرسم از دید شطرنج‌بازها که تفکر استراتژیک دارند وضعیت کنونی جامعه به چه شکل است؟ می‌گوید «شرایطی که الان داریم مثل یه بازی پیشرفته است که رفتیم جلو حالا یه تعداد مهره از دست دادیم و یه تعداد از چیزهایی که بوده رو از دست دادیم. این وسط اگر بخواهیم به بازی سیاسی مثل بازی شطرنج نگاه بکنیم دقیقا همین حالته. شاید می‌تونیم بگیم یه مهره‌ی اساسی که تو این مملکت به هم خورد و یه مقدار توازن قوا را به هم ریخت،‌ شهادت قاسم سلیمانی بود. خب او برای حکومت خیلی ارزش داشت و براشون نقطه‌ی عطفی بود. ولی از لحاظ کلی بخوایم نگاه بکنیم این شرایط فعلی شرایط خوبی برای ما نیست، هر چند می‌تونه شرایط خوبی بشه. ولی خب بستگی داره که اون بازیکن‌ها چه بازی‌ای بکنند دیگه».

در مبحث فساد هیچ‌وقت چیزی حل نشده است

می‌پرسم درمورد انتخابات چی فکر می‌کنید؟ آیا طرفدار کاندیدای خاصی هستید؟ می‌گوید «نمی‌شه گفت آدم طرفدار نیست، به هر حال ما کشورمون رو دوست داریم. کسی که داره اینجا زندگی می‌گه و با وجود اینکه موقعیتش رو داره که بره ترجیح می‌ده که بمونه، دوست داره کشورش پیشرفت کنه. ولی خب اهل عمل بودن مهمه دیگه. دوره‌های مختلف از آدم‌های مختلف حمایت شده ولی در مبحث فساد واقعا چیزی حل نشده، رانت و فساد همیشه بوده و هست. انگار جزئی جدایی‌ناپذیر از این کشور شده است». 

به آقای رئیسی رای می‌دهید؟

می‌پرسم یعنی فکر می‌کنید آقای رئیسی با توجه به سابقه‌ی کاری‌اش احتمالا بتواند با فساد مبارزه کند؟ می‌گوید «آره خب یه مقدار قاطعیت داره، یه مقدار هم به هر حال ترس‌ولرزی ازشون هست که چون ایشون در قوه‌ی قضاییه بوده، می‌گن دستش بازتره و به قولی به این مسائل خیلی جدی نگاه می‌کنه. واقعا اگه این‌جوری باشه خدا کنه که بیاد سر کار و نتیجه هم بگیره». 

می‌پرسم شما به آقای رئیسی رای می‌دهید؟ می‌گوید «ترجیح می‌دم این سوال را جواب ندم».

مردم هم در ایجاد تورم نقش داشتند

می‌پرسم چگونه می‌توان بازی شطرنج را با بازی‌های سیاسی داخل کشور مقایسه کرد؟ می‌گوید «ببینید یه شطرنج‌باز می‌دونه که می‌خواد چی کار بکنه، یعنی احتمالات رو در نظر می‌گیره؛ با وجود اینکه احتمالات در شطرنج تقریبا نامحدوده. تعداد حرکت‌هایی که شما می‌تونید در این ۶۴ تا جایگاه بزنید که نامحدوده، ولی بستگی داره که چه چیزی توی جامعه پیش بیاد. فعلا چیزی توی جامعه‌ی ما تغییر نمی‌کنه، چون تفکر مردم تغییری نکرده. مردم هنوز منتظرند که ببینند چه اتفاقی می‌افته، نفر بعدی کی می‌شه که حالا بریم روی موج بعدی تورم سوار شیم. در حالی که تقریبا می‌تونم بگم یه مقداری از این مشکلاتی که باعث ایجاد شدن تورم شد، دست مردم بود. هجوم بردن‌های آنها برای خرید کردن‌ و سیف کردن سرمایه‌شون یه مقداری از تورم رو ایجاد کرد. چون اینها در هر کشور دیگه‌ای هم که اتفاق بیفته، سونامی ایجاد می‌کنه، حالا وای به حال ایران که سیستم‌های مالیاتیش و داستان‌های مختلفش مشکل داره».

امیدواریم رئیسی احمدی‌نژادِ دوم نشود

می‌پرسم نظرتان راجع به عملکرد دولت روحانی چیست؟ می‌گوید «اگه بخوایم مثل شطرنج نگاه بکنیم، ایشون حرکت‌های خوبی کرد. ایشون رئیس شورای امنیت ملی بوده دیگه، صحبت کرده، دوره‌های مذاکره رو گذرونده. ولی خب تبدیل شد به یک عنصری که مردم در نهایت بگند همه‌ش تقصیر این آدم بود. در صورتی که نه، همه‌ش تقصیر این آدم نبود. ما کشورمون یه سیاستی داره، که داره توی اون مسیر حرکت می‌کنه؛ میدان داره و به قولی عرصه‌ی خارجی و مسائل مختلف. می‌تونست خیلی بهتر عمل بکنه. ولی خب بحث فساد اداری و آن رانت‌ها خیلی اذیت کردند. من فکر می‌کنم که تو دوره‌ی آینده که ۴ سال یا ۸ سال طول می‌کشه می‌بینیم که این آقا چه حرکتی می‌کنه، نتیجه می‌گیریم ازش یا نه. امیدواریم احمدی‌نژادِ دوم نشود، چون دوره‌ی دوم احمدی‌نژاد هم باز ما همین مشکلات را داشتیم. سال ۸۸ تا ۹۲ ما همین مشکلات را داشتیم. از گرونی و تورم و اعتراضات مردمی گرفته تا مشکلات دیگر. این مشکلات هست. اگر بتونه حل بکنه واقعا دست مریزاد، ولی فقط در طی ۴ سال نمی‌شه گفت ایشون عملکرد خوبی داره یا نه». 

ما پشت پرده‌ی مذاکرات را نمی‌بینیم

می‌پرسم آیا می‌شه مذاکرات با کشورهای دیگر را با بازی شطرنج مقایسه کرد؟ می‌گوید «آره. اونها می‌خوان که برنده باشند و منافع خودشون رو داشته باشند. برای منافع خودشون می‌خوان بجنگند و ببرند. حالا یه موقع از طریق دیپلماسی فشار می‌آرند و یه موقع از طریق تحریم. ولی در نهایت اینه که ما واقعیت‌ها رو نمی‌بینیم و پشت پرده‌ی این چیزها رو نمی‌بینیم. به قولی همه می‌گن چرا ایران مشکل داره؟ چرا نمی‌تونه تعامل کنه؟ خب آقا کسی با کشور ما خوب نیست. این واقعیته. کشورهایی که منافع داشته باشند، مشخص‌اند. سیاست ما هم این‌طوری است که متاسفانه یه مقداری «رو» است. مثل کشورهای دیگه نیستیم. مثلا مثل کشور ترکیه نیستیم که اگه آمریکا باهامون بد کرد بریم تو بغل روسیه، اگه روسیه بهمون چپ نگاه کرد بریم تو بغل آمریکا. یعنی این وسط ما یه تافته‌ی جدابافته‌ایم تو دنیا دیگه. این مسئله‌ایه که همیشه داریم». 

گاهی اوقات مهره‌هایی مانند ظریف که جلو رفته‌اند را می‌سوزانند

می‌پرسم آیا این را می‌توان به بازی شطرنج ارتباط داد؟ می‌گوید «آره، ببینید مثل همون بازی شطرنج می‌مونه، یه موقع‌هایی یه مهره‌هایی رو می‌سوزونند که در واقع همین مهره‌ها رفتند جلو و یه راهی رو باز کردند دیگه. مثلا همین آقای ظریف مگه خودش سر این همه مذاکره نمی‌رفت؟ سر یه تایمی می‌گن ایشون مثلا فلانه. خب قرار نیست که آدم‌ها رو همیشه به‌خاطر یه اشتباهاتی کوبید. چطور اون موقع که برجام اومد همه خوشحال بودند؟ می‌گفتند آقا چرخه‌ی اقتصاد باز می‌شه و غیره. ولی بعدش که ترامپ آمد و برجام رو به هم زد، گفتند که آقا نه، همه‌ش تقصیر اینهاست، اگه برجام نبود، وضعیت ما بهتر بود. من بعید می‌دونم وضعیت‌مون بهتر می‌شد». 

عملکرد روحانی در این ۸ سال خوب بود

می‌پرسم آیا در انتخابات قبلی رای دادید؟ می‌گوید «متاسفانه ایران نبودم. اگر بودم رای می‌دادم چون تو اون تایم در سال ۹۶ ما به مقطع خوبی رسیده بودیم. یعنی عملا سختی‌ها داشت تموم می‌شد و به رشد اقتصادی رسیده بودیم، به‌طوری که هر کسی که تلاش می‌کرد به یه شرایط خوبی می‌رسید. ولی خب به هم ریخت دیگه. تو ۴ سال اول عملکرد روحانی خوب بود. اصلا کلا تو این ۸ ساله عملکردش خوب بوده؛ اگه بخوایم منطقی نگاه بکنیم. به نظر من وضعیت خیلی می‌تونست از این بدتر باشه. باز می‌گم در شرایط پیش اومده یه مقداری مردم مقصرند و یه مقداری دولت مقصره».

می‌پرسم «امسال رای می‌دهید؟» می‌گوید «هنوز تصمیم نهایی رو نگرفتم».

«دو صد گفته چون نیم کردار نیست»

می‌پرسم چه چیز نسبت به ۴ سال پیش تغییر کرده که اگر آن‌موقع اینجا بودید قطعا رای می‌دادید ولی امسال هنوز مرددید؟ می‌گوید «مسئله این است که ما حرف زیاد می‌شنویم، عمل نمی‌بینیم. به قول سعدی،‌ یه شعری داره می‌گه «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». واقعا هم همینه. یعنی عملکردی که ما باید می‌دیدیم رو ندیدیم. می‌گن آقا مسکن اجتماعی باید ساخته بشه؛ هیچ خبری نیست. می‌گن آقا باید این قیمت‌ها کنترل بشه؛ هیچ خبری نیست. فقط حرف و پروسه و به قولی بخش‌نامه و اینها صادر می‌شه ولی در عمل چیزی ندیدیم. در عمل همه‌ی ما تو سختی بیشتر افتادیم».

بازی شطرنج دقیقا در سیاست ایران هست

می‌پرسم بازی تاکتیکی با بازی استراتژیک در شطرنج چه فرقی می‌کند؟ می‌گوید «استراتژی یه برنامه‌ی بلندمدته، مثل برنامه‌ی بلندمدت ما که می‌گیم آقا آمریکا نه. ولی تاکتیک می‌گه حالا بذار مذاکره بکنیم، حالا بذار ببینیم چه امتیازی می‌گیریم. این توی تاکتیک‌های ایران مشخص شده. از اون طرف هم اومدند یه سری چیزهایی رو مشخص کردند و انجام دادند؛ مثل اینکه آقا ما درصد غنی‌سازی رو می‌بریم بالا، خب این یه تاکتیکه. تو عمل نمی‌خوان یه چنین چیزی داشته باشند، اون همه اورانیوم غنی‌شده رو می‌خوان چی کار؟! این یه تاکتیکه تا اون طرف رو تحت فشار بذاره. یه تاکتیک دیگه اینه که می‌گن آقا ما می‌خوایم مذاکره کنیم. این تاکتیک‌ها رو ما همیشه دیدیم. ولی استراتژی هیچ‌وقت عوض نشده. بازی شطرنج دقیقا توی سیاست ایران هست. یعنی شاید حتی بگیم «کُری‌خونی» هم توش هست. یه سری حرف‌ها گفته می‌شه ولی بهش عمل نمی‌شه». 

کُری‌خونی در شطرنج هم وجود دارد؟

می‌پرسم واقعا کری‌خونی در شطرنج وجود دارد؟ می‌گوید «عملا نه، ولی خب ما ایرانی‌ها همه چیز رو ایرانیزه می‌کنیم دیگه!». «مثلا چه شکلی در شطرنج کری‌خونی می‌کنند؟». «مثلا شاید دو نفر بشیند بازی بکنند، طرف حرکت‌هایی بزنه که بلند بگید «این داره تموم می‌کنه کارو» یا مثلا هوادارهای اون شخص بیان بگن که «دیگه تمومه کارت». ذهنیت طرف رو به هم می‌ریزند؛ یعنی یه جورایی بازی روانی می‌کنند. ولی خب معمولا اون دو نفر ثابت رودرروی هم هستند». 

بازی هنوز ادامه دارد

می‌پرسم اگه جامعه را مثل صفحه‌ی شطرنج بدونیم و مهره‌ها را مثل مسئولین، آیا می‌توان گفت روحانی شطرنج‌باز خوبی بوده است؟ می‌گوید «عملکرد روحانی تو ۸ سال گذشته مثل یه شطرنج‌باز ماهر بوده است. چرا؟ چون بازی هنوز ادامه داره. من خودم به شخصه تو یه سری مقاطع فکر می‌کردم دیگه اصلا همه چی فرومی‌پاشه. قشنگ مشخص بود که داریم به اون سمت حرکت می‌کنیم. ولی خب هنوز بازی ادامه داره. یعنی این بازی داره تمدید می‌شه. نه کسی برد و نه کسی باخت. ولی خب بازنده‌ی اصلی این ماجراها قشر مردم بودند دیگه؛ به‌خصوص جوون‌ها».

می‌پرسم یعنی می‌توان گفت پیاده‌ها یک‌جورایی قربانی شدند؟ می‌گوید «ببین اصلا اصل بازی شطرنج بر همینه، شما تا دقیقه‌ی آخر حتی وزیرت رو هم قربانی می‌کنی که اون شاه رو حفظ بکنی. حالا اصطلاح شاه تو بازیه. توی سیاست‌های ایران هم در واقع همینه، شاید حتی بگیم آدم‌ها این وسط قربانی می‌شند که کشور حفظ بشه دیگه». 

همتی شطرنج‌باز خوبی نیست

می‌پرسم تفکر کدام یک از مسئولین حکومتی را بیشتر نزدیک به تفکر یک شطرنج‌باز می‌دانید؟ «روحانی شطرنج‌باز خوبی بود. ولی من درمورد آدم‌های دیگری که الان هستند این‌طور فکر می‌کنم که مثلا همتی به‌عنوان رئیس بانک مرکزی شطرنج‌باز خوبی نیست. مشخصه حرکت بعدی او چیست؛ بازار همیشه از او جلوتر است. می‌آد می‌گه ما می‌خوایم فلان کار رو بکنیم، بازار خودش ۱۰ قدم جلوتره و داره کار خودش رو می‌کنه. یا یکی مثل جلیلی بازیکن خوبی نیست، به قولی می‌تونه هوادار خوبی باشه. یک کسی مثل مهرعلیزاده اصلا به نظر من توانایی یک چنین پُستی رو نداره. یک کسی مثل زاکانی هم شاید مثلا بتونه در حد شطرنج کودکان بازی کنه! ولی کسی رو می‌بینیم مثل رئیسی که یه حمایت و پشتوانه‌ای داره؛ هر چند که حمایت عمومی همه‌ی جامعه نیست. از طرف حکومتی‌ها هم خب مورد اعتماد است که می‌گویند آقا اون سیاست‌هایی که لازمه رو اجرا می‌کنه. یه بازیکن برای بردن چی می‌خواد؟ حمایت مربی‌اش و هوادارانش رو می‌خواد و یه مقداری هم تسلط و خوش‌شانسی. چون به نظر من الان هر کسی بیاد با کوهی از مشکلات مواجهه. ولی خب دیدگاه بدی هم بهش نیست.

جامعه را باید با تاکتیک و استراتژی اداره کرد

می‌پرسم به نظر شما جامعه باید با استراتژی حکمرانی شود یا با تاکتیک؟ می‌گوید «هر دو. می‌توان همون قضیه‌ی بنزین رو مثال زد. خرداد ماه اومد اعلام شد که می‌خواد بنزین گرون بشه. یعنی شایعه‌ی آن راه افتاد. پمپ بنزین‌ها شلوغ شد، مردم ریختند تو خیابون، همه می‌خواستند بنزین بزنند. مشخص شد که چیز قابل پذیرشی برای مردم نیست. این یه تاکتیک بود. چند ماه بعدش این قضیه اتفاق افتاد و حالا داستان‌ها و حواشی داشت. جامعه‌ی ایران با وعده و وعید یادش می‌ره که آقا مثلا یه چنین کاری رو می‌خواند بکنند. این به نظر من استراتژیه که اهداف دور به جامعه می‌ده و بعد با تاکتیک‌های مختلف مثلا می‌گند خب آقا تحریمه و …. یعنی می‌آیند اشکالات خودشون رو با تاکتیک‌ها برطرف می‌کنن. یعنی ناکارآمدی رو باید یه‌جورایی با این قضیه‌ی تاکتیک رفع کرد». 

در سال ۱۴۰۰ کسی به شطرنج گیر نمی‌دهد

می‌پرسم نظر مسئولین راجع به ورزش شطرنج چیست؟ چقدر از این ورزش حمایت می‌شود؟ آیا اتفاق افتاده است که مسئولین به بازی کردن شما گیر بدهند؟ می‌گوید «ببینید به شطرنج الان گیر نمی‌دند، سال‌های دهه‌ی ۶۰ بوده که گیر می‌دادند. اون‌موقع به همه چیز گیر می‌دادند،‌ به موی چپ و راست هم شاید گیر می‌دادند یا می‌گفتند چرا ریش نداری. آن موقع تموم شده و الان ما در سال ۱۴۰۰ ایم و در سال ۱۴۰۰ هم کسی به شطرنج گیر نمی‌ده». «تا به حال اتفاق افتاده در حین بازی در این آلاچیق مسئولی بیاید و تذکری بدهد؟». «نه، نه کسی اومده، نه چیزی گفتند، من تا الان ندیدم. بعضی‌ها شاید بازی‌های دیگه مثل تخته، دومینو و چیزهای مختلف هم بکنند، ولی خب کسی گیر نداده بهشون، چرا گیر بدند بهشون؟».

فقط از رشته‌های ورزشیِ سیاسی حمایت می‌کنند

می‌پرسم آیا شما تا به حال در مسابقات شرکت کردید؟ «در شطرنج نه، ولی در رشته‌های ورزشی دیگه شرکت کردم». «چه رشته‌هایی بوده است؟». «شنا و واترپلو». «آیا حمایت‌های لازم در این مسابقات انجام می‌شده است؟». «نه، نداریم، حمایت نداریم. ورزش ما، ورزش سیاسی نیست. تو یه سری رشته‌های خاص سیاسیه تو یه سری رشته‌های خاص سیاسی نیست. از رشته‌هایی که اقبال جامعه بهشون زیاده و به قولی پوشش آن هم مشکلی نداره حمایت می‌کنند؛ از ورزش‌هایی مثل وزنه‌برداری، فوتبال، والیبال و …. ولی عملا از رشته‌ای مثل شنا که شما تقریبا لباس تن‌تون نیست، حمایتی نمی‌شود. چرا باید بیاند از رشته‌ای که نمی‌تونند تو تلویزیون نشون بدند حمایت بکنند؟»

برای باز شدن ذهن شطرنج بازی می‌کنیم

می‌پرسم شغل شما چیست؟ می‌گوید «من الان یه مجموعه‌ای رو برای خودم راه‌اندازی کردم که در زمینه‌ی مُد و پوشاکه». «پس شطرنج را به صورت تفریحی بازی می‌کنید؟». «آره، برای باز شدن ذهن‌مون شطرنج بازی می‌کنیم».

بعد از صحبت‌های ناصر به سراغ آقای علی محمدی می‌رم. آقای محمدی مردی است ۶۷ ساله. لباس زردی پوشیده، قد بلندی دارد و موهای جلوی سرش ریخته است. ابتدا ایستاده با او صحبت می‌کنم تا راضی‌اش کنم مصاحبه کند. به‌راحتی حاضر به مصاحبه نمی‌شود. 

می‌گوید «این صحبت‌ها رو برو با عرفا بکن نه با عوام.

توضیح می‌دهم که در حال تهیه‌ی گزارش میدانی هستم و هدف ما از این کار انتقال نظر قشر خاصی از مردم (یعنی شطرنج‌بازان) است.

می‌گوید «من بازنشسته‌ام و برایم موردی ندارد که مصاحبه کنم ولی حرف من اینجاست که از افرادی مصاحبه بگیر که صاحب نظر باشند». می‌گویم «ما از آن گروه زیاد مصاحبه می‌گیریم و حرف‌های آنها زیاد در سایت‌ها و روزنامه‌های مختلف منتشر می‌شود». می‌گویم «آنها به اندازه‌ی کافی تریبون دارند تا حرف‌شان را منتقل کنند. مهم مردم عادی هستند که دوست داریم صدای‌شان شنیده شود». 

علی محمدی: یک قشری به اسم «دولت نامرئی» داریم

می‌گوید «با همه‌ی اینها ما یه قشری داریم که اون «دولت نامرئیه». ظاهرش یک فرد ولگردی است که اینجاها می‌چرخه و در آن کمیسیون‌های سری سمت داره. هیچ‌وقت من ندیدم دست شماها به آنها برسه و بتونید ازشون چهار تا مصاحبه بگیرید. در کشورهای پیشرفته‌ی دموکراتیک یک مقام مسئول از هر قشری کسانی رو دعوت می‌کنه خونه‌اش می‌گه بفرما. آنجا به خبرنگار بها می‌دند، اینجا خبرنگار رو یه چیز دیگه‌ای می‌دونند. الان خانم‌ها این همه زحمت می‌کشند، سلول می‌سوزونند و هزاران دردسر را تحمل می‌کنند. اینجا به این آسونی هم نیست که داری خبر تهیه می‌کنی. نه‌تنها دوره‌ی تخصصی‌اش را دیدی، بلکه روان‌شناسی شما بالاست که می‌دونی به چه نحوی سوال کنی. خب زحمت کشیدی به اینجا رسیدی. خداوکیلی مردم که هیچی، خودتم قدر خودت رو نمی‌دونی. اینا رو سعی کنید مطالعه کنید». 

به او می‌گویم همین حرف‌ها را می‌خواهم از زبان او بشنوم و از او خواهش می‌کنم اجازه دهد چند دقیقه‌ی کوتاه با او مصاحبه کنم. قبول می‌کند می‌نشینیم کنار یکی از میزها. در کنارمان عمو داریوش نشسته است که مردی است با موهای جوگندمی و ریش‌های بلند. او سگی در آغوش دارد که نامش مِمُل است. عمو داریوش در حین تهیه‌ی گزارش خیلی به من کمک می‌کند که افراد مناسب را برای مصاحبه پیدا کنم. برای راضی شدن آنها به مصاحبه هم به من کمک می‌کند. حتی وقتی در حال مصاحبه کردن هستم، همین‌طور که مِمُل را در آغوش گرفته است با گوشی من برای بهتر شدن گزارش عکس می‌گیرد.

از آقای علی محمدی می‌پرسم که آیا شطرنج‌باز است؟ می‌گوید «آره». به او می‌گویم من در کیفم صفحه‌ی شطرنج دارم و اگر مایل باشد دوست دارم بعد از مصاحبه با او یک دست شطرنج بازی کنم. 

قشری داریم که دلسوز جامعه‌اند ولی سمت اجرایی ندارند

می‌پرسم گروه شطرنج‌بازها که تفکر استراتژیک دارند، وضعیت جامعه را چگونه می‌بینند؟ می‌گوید «موقعیت و وضعیت جامعه‌ی ما به زبان عامیانه و ساده ۶ طبقه است. یه قشری هستند که فقط سود خودشون رو می‌بینند. قشر دیگه‌ای هستند که دلسوز جامعه‌اند ولی سمت اجرایی ندارند و دوره‌ی کار اجرایی را هم ندیدند. اما از نظر دل‌سوزی می‌خواهند سلول بسوزونند. منتها از خودشون هیچ ایده‌ای ارائه نمی‌دند. اگر صاحب ایده باشه و ارائه بده، سر به نیست می‌شه. نمی‌ذارند مانور بده. لُپ جامعه‌ی ما این است، حالا کجا می‌خوای بری؟ البته این گفته‌های من قابل پخش نیست، ولی واقعیت این است».

خیلی از کارهای فعلی ما بر حسب تخصص نیست

آقای محمدی ادامه می‌دهد «بنده یه وقتی پلیس قضایی بودم. رشته‌ام کارشناسی امور صنفی بود، ما را داده بودند به بخش «کشف جرایم». کشف جرایم به این معنی که جسدها رو تو پزشک قانونی می‌شکافتند و دکترها علت فوتش رو می‌نوشتند و ما به دادستان مربوطه گزارش می‌کردیم. من دوره‌ی اون کار رو ندیده بودم که، اون کار رو بلد نبودم، شغلم و تخصصم چیز دیگه‌ای است. ولی من رو گذاشته بودند آنجا. خب این کار خواه‌ناخواه عیب داره دیگه، پس این تخصص کجا می‌ره؟ خیلی از کارهای فعلی ما بر حسب تخصص نیست، بلکه بر حسب اعتقاد به این و اونه. انگار کار اجرایی رو نمی‌خواهند، بلکه می‌خواهند بگویند به این و اون ارادت دارند. با این وضع می‌خواهیم به کجا برسیم؟ 

این آب‌وخاک، آب‌وخاک نیاکانی ماست

ادامه می‌دهد «این آب‌وخاک، آب‌وخاک نیاکانی‌مونه. می‌بینی با وجود این همه اتفاقی که اینجا میوفته لطف این آب‌وخاک اینه که ما هنوز گرسنه‌ی واقعی نیستیم که از گرسنگی از دنیا بریم. حالا شاید یکی اشتباهاتی داشته باشه بره، مقصر خود اوست. جامعه‌ی ما داره به ما خدمت می‌کنه ولی ما چی کار می‌کنیم؟‌ به خودمون ظلم می‌کنیم. چهار نفر حرف های‌وهوی مفید که باب دل ماست بزنند می‌گیم این فهیمه، علم غیب داره، نابغه‌ست. در صورتی که اگر او را سر شغل بارکشی هم بذاری، نمی‌تونه بار ببره. ما این مشکلات رو داریم. ما این همه نیروی کار داریم و این همه امکانات کاری داریم. اینجا من به چشم خودم می‌بینم که جوون‌ها، دخترها، پسرها فجیع‌ترین کارها را انجام می‌دند». 

شطرنج یک آموزش روان‌شناسی است

به ناحیه‌ای از پارک در اعماق تاریکی اشاره می‌کند و می‌گوید «اون ساختمون رو می‌بینی؟‌ ساختمون شیشه‌ای بزرگیه. اونجا یکی از ساختمان‌های فلانجاست. از اونجا حتما اینجاها رو می‌بینند. خلاف‌ها را هم می‌بینند. خب می‌تونه جمع کنه. چرا جمع نمی‌کنه؟ متوجه می‌شی چی می‌گم. شطرنج‌باز را این‌جوری نگاه نکنید، شطرنج‌باز در حینی که شطرنج بازی می‌کنه، یک نوع آموزش روان‌شناسی هم انجام می‌ده. نمی‌دونم این رو می‌دونستی یا نه. آموزش روان‌شناسیه، چون ذهن شما رو پیش‌بینی می‌کنه. قبل از اینکه شما حرکت مهره‌ات رو انجام بدی، حدس می‌زنه می‌خواهی این کار رو بکنی و همان هم می‌شه. ۹۰ درصد همون نتیجه گرفته می‌شه. پس این افراد این همه وقت‌شون رو می‌ذارند که خودشون رو خالی کنند. چون ذهن آدم پر از ازدحامه دیگه، این ازدحام‌ها رو از ما بگیرند و یه آرامش به ما بدند، خیلی عالی می‌شه، اما نمی‌دند. یک‌جوری به شما می‌رسونند زندگی کنی، اما نمی‌ذارند که بتونی یه دونه ماشین طبقه‌ی متوسط رو بخری. اگه بخوای بخری باید از خیلی کانال‌ها عبور کنی تا یک جوری ساپورتت کنند. این است که من می‌گویم خبرنگار محترم چرا؟».

نتیجه‌ی انتخابات از قبل معلومه

می‌پرسم درمورد انتخابات چه فکر می‌کنید؟ می‌گوید «به نظر من که نتیجه‌ی این انتخابات اصلا از قبل معلومه. این دولتی‌ها هم که سمتی دارند (مثل نمایندگان مجلس، رئیس جمهور و …)، سمت‌های همه‌ی اینها از قبل تعیین شده است.

می‌پرسم حتی در انتخابات ریاست جمهوری قبلی هم از نظر شما همین‌طور بود؟ می‌گوید «هیچی نیست! کجای کاری؟ اگر بشه و جربزه‌اش را داشته باشیم که اینها را درست کنیم، خوب می‌شه. اما نمی‌تونیم».

تا سلول نسوزانی، شطرنج را یاد نمی‌گیری

می‌پرسم چگونه می‌توان بازی شطرنج را به بازی‌های سیاسی داخل کشور ارتباط داد؟ می‌گوید «سیاست یک علم است. علوم سیاسی داریم دیگه؟ درسته؟ تا اون علم رو بخوای یاد بگیری، باید سلول بسوزونی خانم. درمورد شطرنج هم همین‌طوره، تا سلول نسوزونی و تا با شکست‌های متوالی مواجه نشی و افت‌وخیز عصبی نداشته باشی شطرنج را یاد نمی‌گیری. از باخت‌هایی که می‌دی هیچ نترس. اینقدر بباز که در حینی که داری می‌بری غرور نگیردت».

عدم خبرگی مسئولین دلیل نارضایتی ارباب رجوع است

می‌پرسم این چطور به سیاست ارتباط پیدا می‌کند؟ می‌گوید «اوه! آخه اگه به منِ چرقوزک یهو یه سمتی بدند که همه‌ی پرسنل به من تعظیم کنند چه اتفاقی می‌افته؟ من اگه سطح سواد و توانایی اون سمت رو داشته باشم، بین خودم و اون آبدارچی فرقی نمی‌ذارم. می‌گم او در سمت آبدارچی برای خودش یه وجاهت و شخصیت و تخصصی داره و من هم در یک رشته‌ی دیگه‌ای. امکان داره فردا جای ما با هم عوض شه. در طول تاریخ هم این اتفاقات افتاده است. پس اگر غرور نداشته باشه در اون سمت به صورت عادی کار می‌کنه، ذهنش بازه. تو اگه ارباب رجوعش هستی با بی‌احترامی نمی‌گه «کار اینو انجام بدید». می‌گه ارباب رجوع به من مراجعه کرده، من باید تخصصم را ارائه بدم و کار او را راه بیندازم. به‌طوری که وقتی ارباب رجوع از در می‌ره بیرون اون بالا رو نگاه می‌کنه و می‌گه عجب آدم خوبی آنجا نشسته بود. کسانی را دیدی که وقتی از در اداره‌جات می‌رند بیرون چه حالی دارند؟ چقدر پیچیده‌اند؟ به دلیل عدم خبرگی مسئولینه که ارباب رجوع به این حالت می‌رسه».

بابا ملت ما با کجا دشمنی داشته است؟!

آقای محمدی ادامه می‌دهد «ما اصلا اینها را خوب مطالعه نمی‌کنیم. همه‌ش درجا می‌زنیم. ما ۴۲ ساله با همه‌جا دشمنیم؟! بابا ملت ما با کجا دشمنی داشته؟! چرا ما باید دشمن داشته باشیم؟ چرا بگیم او دشمن ماست؟ تو اومدی به‌خاطر پیشرفت کارت داری مصاحبه تهیه می‌کنی، بابا کار تو را همه باید تحسین کنند، نه اینکه بگند اینم امکان داره که اون‌جوری باشه‌ها».

تصمیمات روحانی آنالیز می‌شد

می‌پرسم نظرتان راجع به عملکرد دولت روحانی چه بوده است؟ می‌گوید «طفلک روحانی فقط عمامه‌اش بزرگ بود. خودش بزرگ نبود. ضمنا تصمیمات او آنالیز می‌شد. اگر به سود دولت نامرئی بود، انجام می‌شد و اگر نبود، انجام نمی‌شد. دیگه چیز واضح و روشن‌تر از این داریم؟»

روحانی اصلا شطرنج‌باز نبود

می‌پرسم به نظر شما آقای روحانی شطرنج‌باز ماهری بود؟ می‌گوید «ایشون اصلا شطرنج‌باز نبود. ایشون عین من عوام بود. اگر عالم بود آیا این اتفاقات اقتصادی در مملکت می‌افتاد؟ تو مثلا حقوقت ماهی ۳ میلیونه،‌ صبح بیدار می‌شی می‌بینی ۳ میلیون حقوقت شده ۱ میلیون! شد یا نه؟! این عدم کاراییِ چه کسی رو می‌رسونه؟ جای ضرر رو چطوری پر کنند؟ چقدر زن و مرد باید افتان‌وخیزان این‌ور و اون‌ور برند تا نون شب رو دربیارند؟ تو ۲۰ هزار تومن گذاشتی توی جیبت بری یه بسته چای نپتون بخری، مغازه‌دار می‌گه آقا ۲۵ هزار تومنه. ولی تو کلا ۲۰ تومن پول داری، مهمون هم داری، می‌خوای چی کار کنی؟»

می‌پرسم فکر می‌کنید مسئول این اتفاقات فقط رئیس جمهور است یا مقامات دیگر هم نقش داشته‌اند؟ می‌گوید «مقام اجرایی رئیس جمهوره. اگر می‌تونست اجرا کنه، اجرا می‌کرد. نمی‌تونست، جربزه‌ی این را نداشت که استعفا دهد؟ اینجا در این آلاچیق ۹۹ درصد، جربزه و جرئت گفتن این مطالب را ندارند!».

مهارت ظریف «تو دیواریه»!

می‌پرسم آیا تعاملاتی که با غرب داریم و مذاکراتی که انجام می‌شود را می‌توان به‌گونه‌ای با بازی شطرنج مقایسه کرد؟ می‌گوید «این مهارتی که آقای ظریف داره «تو دیواریه»! ما بچگی که درس می‌خوندیم گاهی شکلک اون نوشته‌ها را تو ذهن‌مون می‌سپردیم، ولی مفهوم آن کلام برای‌مان جا نیفتاده بود. به این می‌گفتند «خواندنِ تو دیواری». شما اگه مستقیم بشینی کنار آقای ظریف و تک‌تک کارهای تخصصی را ازش بپرسی توش می‌مونه! اگر آدمی باشه که از پایه به بالا رفته باشه، اونه که می‌تونه کار کنه».

منابع پتروشیمی و مشتقات نفتی ما دچار تغییر و تحولات بسیار خوبی شده است

دستش را روی کله‌ی بدون مویش می‌کشد و می‌گوید: «وزیر نفت‌ فعلی‌مون که عین من هیپیه، این شغل بلده. منتها اجرای آن را هم بلد است. هر جا که می‌بینند به سود آقایونه ترمزش رو می‌کشه. با وجود این، منابع پتروشیمی و مشتقات نفتی ما دچار تغییر و تحولات بسیار خوبی شده است. این را روحانی انجام نداده است. این را آنها با تخصص‌شون انجام دادند. اگر ۱۰ تا اداره‌ی دیگری این تخصص‌ها را داشته باشند، می‌دونی به کجا می‌رسیم؟ اون‌وقت به یک خبرنگار ایرانی که به خارج می‌رود، تعظیم می‌کنند. نمی‌گند خبرنگار تروریست‌ها اومده. به ما می‌گویند تروریستیم؛‌ ولی نیستیم که. اسم ما این‌جوری در رفته است. چرا؟ تمام آن به‌خاطر کارهای مسئولین است». 

از بیکاری شطرنج‌باز شدم!

می‌پرسم چی شد که شما شطرنج‌باز شدید؟ از کی شروع به بازی شطرنج کردید؟ می‌گوید «از بیکاری!». «از چند سالگی شروع کردید؟». «یه چیزی حدود ۲۵ سالی هست که شروع کردم». «چی شد که به شطرنج علاقه‌مند شدید؟». «از بیکاری دیگه!»

شطرنج را برای سرگرمی و تخلیه‌ی درونی بازی می‌کنم

می‌پرسم آیا تا به حال در مسابقه یا تورنمنتی شرکت کرده‌اید؟ می‌گوید «اصلا هیچ‌کدوم رو شرکت نمی‌کنم. شطرنج را فقط برای سرگرمی و  تخلیه‌ی درونی بازی می‌کنم. یه کسی بخواد با من شرطی شطرنج بازی کنه، می‌گم چقدر می‌دی؟ می‌گه اینقدر. می‌گم ببین من این‌قدر دارم بهت بدم، رضایت بده بازی می‌کنیم، منم بردم از تو پولی نمی‌خوام. چون ارزش شطرنج را نبایستی با شرط‌بندی خراب کنیم. من یک مبتدی‌ام‌ها، ولی با وجود مبتدی بودن به عِرق شطرن‌بازی اهمیت می‌دم».

مردی ۵۹ ساله که معروف به عمو حسن است و کمی آن طرف‌تر دارد تخته نرد بازی می‌کند و صدای مصاحبه‌ی ما را می‌شنود، به شوخی داد می‌زند «خانوم همیشه به من می‌بازه».

به آقای محمدی می‌گویم فرمودید که ساختمانی فلان نهاد به اینجا دید دارد، آیا تا به حال اتفاق افتاده که مسئولینی بیایند و خواستار توقف بازی‌ها شوند؟ می‌گوید «به دفعات!» «از طرف چه کسانی بوده است؟». «از طرف همین مامورین. عوام را اذیت می‌کنند ولی اون کسی که مجرمه و مامورین هم می‌دونند مجرم است و پخش اینجا هستند، به آنها کاری ندارند».

می‌پرسم بچه‌هایی که اینجا بازی می‌کنند را به چه دلیل اذیت می‌کنند؟ می‌گوید «مثلا می‌آند اینجا می‌گند اینجا جای ورق‌بازی کردن نیست. البته درسته اینجا جای ورق‌بازی نیست. یا به تخته گیر می‌دند، می‌گند اینجا تخته قمار است. گاهی اوقات به اینها گیر می‌دند».

ما اینجا را با پول خودمان ساختیم

می‌پرسم به شطرنج گیری نمی‌دهند؟ می‌گوید «به شطرنج نه دیگه، اینجا کانون شطرنج‌بازهاست. بابا ما اینجا رو با پول خودمون ساختیم. شهرداری که اینجا را نساخته. اینجا با سهمیه‌ی مردم ساخته شده است. یکی-دو نفر بودند، رفیق‌های قدیمی آمدند اینجا، ما ۱۴ سال پیش اینجا را با آنها ساختیم. زمانی بود که احمدی‌نژاد شهردار اینجا بود. برادرزن احمدی‌نژاد هم همیشه اینجا شطرنج بازی می‌کرد. با این‌جور برنامه‌ها اینجا ساخته شد، وگرنه شهرداری لطفی نکرده است. با پول مالیات مردم ساخته نشده، بلکه با پول ارائه‌ی شخصی ساخته شده است». 

می‌پرسم شغل شما چه بوده است؟ می‌گوید «شغل اصلی من کارشناسی ساعت و طلاجات بوده است. ما با جهان کار داشتیم. الان هم همین‌جوری است». «الان دیگر بازنشست شده‌اید؟». «بازنشست شدم اما خب گاهی اوقات وقت کنیم باز هم این کارها رو انجام می‌دیم. مرکز ما منوچهری است».

نفر بعدی که با او مصاحبه می‌کنم نامش بهنام شایسته است و مترجم زبان روسی است. ۳۸ ساله است و تحصیلاتش لیسانس زبان روسی است. قبل از مصاحبه کارتش رو به من می‌دهد. من هم کارت خبرنگاری‌ام را به او نشان می‌دهم. کارت را از من می‌گیرد و می‌خواهد در جیبش بگذارد. به او می‌گویم که از این کارت فقط یکی دارم و برای خودم است. کارت را به من پس می‌دهد. ماسک زده است و جدی صحبت می‌کند. جزو معدود کسانی است که در این شبِ قبل از انتخابات ماسک زده‌اند.

بهنام شایسته: باید دُمت رو بذاری رو کولت و از اینجا بری

از او می‌پرسم می‌خواهیم بدانیم از دید شطرنج‌بازانی که تفکر استراتژیک دارند وضعیت جامعه‌ی امروز چگونه است؟ می‌گوید «البته بنده شطرنج‌باز نیستم، تخته‌بازم. ولی خب فکر می‌کنم فرقی نمی‌کنه. اوضاع جامعه خیلی خرابه، یعنی باید دُمت رو بذاری رو کولت و بری از اینجا. کدوم انتخابات؟!». 

قبل از اینکه سوال بعدی را بپرسم، متوجه می‌شوم عمو داریوش همین‌طور که سگش را در آغوش گرفته دارد با گوشی من از مصاحبه‌مان عکس می‌گیرد.

آقای شایسته می‌گوید «عکس گرفتی واقعا؟ عمو حسن به آقا داریوش بگو من ممنوع‌التصویرم‌ها!».

معلوم نیست شوخی می‌کند یا جدی می‌گوید. به هر حال به او اطمینان می‌دهم با توجه به اینکه ماسک زده است، مشکلی پیش نمی‌آید.

رئیس جمهور اصلا نقشی داره تو این مملکت؟

می‌پرسم کسی که به نظر شما رئیس جمهور چقدر قدرت دارد. با کنایه می‌گوید «یعنی شما نمی‌دونید؟! یعنی شما فکر می‌کنید رئیس جمهور اصلا نقشی داره تو این مملکت واقعا؟»

می‌گویم در بازی شطرنج یا تخته به این صورت است که هر کسی برای حرکت‌های بعدی خود برنامه دارد؛ یعنی استراتژی و تاکتیک دارند. تفاوت استراتژی و تاکتیک در بازی تخته چیست و چطور می‌توان آن را به جامعه ارتباط داد؟ می‌گوید «مستقیم بخواهید حساب کنید، هیچ ربطی نمی‌تونه داشته باشه. چون بازی یک بازی است ولی تو جامعه دارند با جون مردم بازی می‌کنند و زندگی مردم را دارند نابود می‌کنند. اصلا نمی‌شه این دو تا رو با هم مقایسه کرد. در بازی یه دست می‌بازی تموم می‌شه می‌ره؛‌ فقط یک بازیه، غیر از اینه؟»

وقتی می‌خواهم سوال بعدی را بپرسم،‌ حرفم را قطع می‌کند و می‌گوید «من دیگه صحبتی ندارم. خسته نباشید. نظرم رو گفتم دیگه. نگاه کلی‌ام رو واسه‌تون گفتم».

از او می‌پرسم چه شکلی شد که وارد بازی تخته شدید؟ کی علاقه‌مند شدید؟ می‌گوید «حضور ذهن ندارم! فکر کنم ۸-۹ سالم بود که بازی را یاد گرفتم». 

من درباره‌ی تخته کتاب نوشتم

از من می‌پرسد «شما تخته بلدید؟» می‌گویم «خیلی کم؛ فقط قوائد آن را می‌دانم». می‌گوید «ما آموزش تخته هم داریم‌ها. من درباره‌ی تخته کتاب نوشتم». می‌پرسم «جدا؟» می‌گوید «آره بابا! برید انقلاب کتابش پیدا می‌شه صد درصد».

می‌پرسم اسم کتاب‌تان چیست و مال کدام انتشارات است؟ می‌گوید «اسمش «تخته» است و انتشارات مبین منتشرش کرده است».

می‌پرسم تا به حال در مسابقات شرکت کردید؟ می‌گوید: «نخیر. هیچی».

گیر نمی‌دهند ولی چراغ‌ها را خاموش می‌کنند که همه بروند!

می‌پرسم تا به حال پیش آمده کسی بیاید گیر دهد که اینجا مختص شطرنج است چرا تخته بازی می‌کنید؟ می‌گوید «اینجا نیومدن گیر بدن، ولی از اون بدتر چراغا رو خاموش می‌کنند که همه برن!» 

از او می‌پرسم چه حمایت‌هایی از بازیکنان تخته می‌توان کرد؟ از کسانی که اطرافش هستند می‌پرسد چه حمایت‌هایی می‌شود کرد؟ عمو داریوش می‌گوید «تخته ممنوع است». می‌گوید «واقعا ممنوعه؟! آره؟!». 

به او می‌گویم اگر تخته ممنوع است چطور کتاب شما اجازه‌ی انتشار گرفته است؟ می‌گوید: «من نمی‌دونستم تخته ممنوعه. کتاب من که منتشر شده است».

اسم اینجا را باید «آلاچیق درویش» بگذارند!

می‌گویم به نظر شما اسم اینجا را باید چه بگذاریم؟ می‌خندد و می‌گوید: اسم اینجا را باید بذارند «آلاچیق درویش»!

 

خوب است یک خدمتکار برای اینجا بگذارند

می‌گویم برای بهتر شدن این فضا چه کارهایی می‌شود کرد؟ می‌گوید «بهترین کاری که می‌تونند بکنند اینه که یه خدمتکار بذارند اینجا قشنگ چایی بیاره، سرو کنه،‌ یا یه نسکافه‌ای بیاره. چون بچه‌ها دارند بازی می‌کنند، خسته می‌شند دیگه». 

عمو حسن مرد ۵۹ ساله‌ای است که در حین مصاحبه‌ی من با دیگران در حال بازی تخته بوده است. برخی او را «عمو حسن» صدا می‌کنند و برخی دیگر به او می‌گویند «حسن‌روس». عمو داریوش همین‌طور که مِمُل را در آغوش گرفته برای من توضیح می‌دهد که عمو حسن سال‌ها در روسیه زندگی کرده، به‌خاطر همین ملقب به حسن‌روس است. حالا که بازی تخته‌ی عمو حسن تمام شده است، قبول می‌کند که مصاحبه کند. در حین مصاحبه با عمو حسن هم عمو داریوش بدون اینکه من از او بخواهم زحمت می‌کشد و چند تا عکس از ما می‌گیرد.

عمو حسن: مهم‌ترین آزادی، آزادی انتخاب است

از عمو حسن می‌پرسم که شطرنج‌بازها با توجه به تفکر استراتژیکی که دارند وضعیت فعلی جامعه را چگونه می‌بینند؟ می‌گوید «روس‌ها یه مثلی دارند، می‌گند که یکی بدبینه می‌گه بدتر و بدتر و بدتر می‌شه، یکی خوش‌بینه می‌گه دیگه از این بدتر نمی‌شه. یعنی چی از این بدتر نمی‌شه؟ یعنی دیگه الان ما در اوج بدی هستیم. بدبختی ما یکی-دو تا نیست. مهم‌ترینش هم اینه که آزادی داریم؟ مهم‌ترین آزادی، «آزادی انتخاب» است دخترم. شما آزادی بیان دارید ولی آزادی بعد از بیان چطور؟ ما چقدر آزادی انتخاب داریم؟ آقا من مثلا می‌خوام که آقای محمدی بشه رئیس جمهور، ولی اجازه می‌دهند؟ ۱۲ نفر برای تمام این مملکت تصمیم نمی‌گیرند؟ 

از او می‌پرسم درمورد انتخابات چی فکر می‌کنید؟ آیا در انتخابات شرکت می‌کنید؟ می‌گوید «ببین اگه شما نامزد می‌شدی، من به شما رای می‌دادم! به خدا دارم می‌گم».

از عمو حسن می‌پرسم که بازی شطرنج را چگونه می‌توان به بازی‌های سیاسی داخل کشور ارتباط داد؟ می‌گوید «والا شطرنج من متوسطه و بیشتر تخته‌باز هستم. من وقتی با این بچه‌ها شطرنج بازی می‌کنم، وزیرم رو ازم می‌گیرند».

ما دیگه حق تاس انداختن هم نداریم

می‌پرسم بازی تخته که شما در آن ماهر هستید را چطور می‌توان ارتباط داد؟

می‌گوید «ببین جفت‌شیش رقم بزرگیه ولی در یک مقطع جفت‌یک بهتر از جفت‌شیش است. حقیقتش اینه که ما دیگه حق تاس انداختن هم نداریم. برای ما تاس می‌ریزند و می‌گند هر جوری که دوست داری بازی کن. می‌گویند باید با این قوانین بازی کنی». 

چقدر احتیاج به انرژی اتمی داریم؟

می‌پرسم مذاکرات و تعاملاتی که ایران با غرب انجام می‌دهد را آیا می‌شود با بازی تخته توصیف کرد؟ می‌گوید «ببینید ما کشور ثروتمندی هستیم. چقدر احتیاج به انرژی اتمی داریم؟ ما انرژی خورشیدی داریم، انرژی بادی داریم، انرژی گازی داریم. ما از این انرژی‌ها استفاده نمی‌کنیم اومدیم سراغ انرژی اتمی خانوم. من در روسیه درس خوندم و آنجا زندگی کردم. ۲۰ سال روسیه بودم. روسیه هم داره از ما برای منافع خودش می‌کشه». 

می‌پرسم آیا مذاکرات و بده-بستان‌هایی که انجام می‌شود را می‌توان به شکلی به بازی تخته ارتباط داد؟ می‌گوید «نه، تخته شانسه، تاس ریختنه. شطرنجه که بازی فکریه».

دوره‌ی خاتمی در جامعه امید بود

می‌پرسم آیا شما در انتخابات قبلی رای دادید؟ می‌گوید «یادم نمی‌آد! نه رای ندادم. ولی قبل از اون رو رای دادم». «یعنی به آقای خاتمی رای دادید؟». «نه، آن دوره من ایران نبودم. ولی اگر بودم شاید بهش رای می‌دادم». 

می‌پرسم فکر می‌کنید تفکر کدام یک از مسئولین به تفکر کسی که دارد این نوع بازی‌های فکری مثل شطرنج یا تخته را انجام می‌دهد، نزدیک‌تر است؟ آیا روحانی را بازیکن خوبی می‌دانید؟ می‌گوید «روحانی هم یکی مثل بقیه بود؛ والسلام».

درمورد شطرنج و تخته مجبور شدند عقب‌نشینی کنند

می‌پرسم نظرها درمورد بازی‌هایی مثل شطرنج و تخته چیست و چقدر از آنها حمایت می‌کنند یا چقدر اذیت می‌کنند؟ می‌گوید «اگر گذشت کردند به این دلیل است که مجبور شدند عقب‌نشینی کنند. یه زمانی می‌گفتند هر کس به شطرنج نگاه می‌کنه هم درست نیست. ولی دیدند در تمام دنیا دارند بازی می‌کنند و بازی بی‌خطری هستش، پس مجبور شدند و قبول کردند. یه زمانی اگر تو ماشینِ کسی نوار کاست پیدا می‌کردند او را زندانی می‌کردند، ولی الان دیگه اجازه می‌دند مردم به موسیقی گوش بدند. اینا مجبور شدند عقب‌نشینی کنند؛ وگرنه تو ماهیت‌شون نیست».

می‌پرسم آیا درمورد تخته هم مجبور به عقب‌نشینی شده‌اند؟ می‌گوید «درمورد تخته هم بله عقب‌نشینی کردند. ولی تو فرودگاه اگه بخوای تخته بخری وقتی به فروشنده می‌گی اون تخته قیمتش چنده، می‌گه اون شطرنجه نه تخته!».

یک بار در سوئد در مسابقات تخته اول شدم

می‌پرسم تا به حال شده در مسابقه یا تورنمنتی شرکت کنید؟ می‌گوید «آره، یه بار تو سوئد در مسابقه‌ی تخته شرکت کردم. برنده هم شدم چون شهر کوچیکی بود و همه رو من بردم. در اون مسابقه اول شدم. شهر کوچیکی بود و فقط ۱۶ نفر ایرانی در مسابقه شرکت کرده بودند».

می‌پرسم چطور می‌توان از مسابقاتی که در ایران برگزار می‌شود حمایت کرد؟ می‌گوید «از این‌هایی که می‌رند مقام می‌آرند باید پشتیبانی کرد. حرف‌های من و تو هم فایده‌ای نداره دخترم». 

می‌پرسم شغل شما چیست؟ می‌گوید «من برگزارکننده‌ی همایش‌ها و نمایشگاه‌ها بین ایران و کشورهای دیگه هستم». «تحصیلات‌تان در چه زمینه‌ای بوده است؟». «من سه تا لیسانس دارم. در رشته‌های نفت، زبان روسی و زبان سوئدی. که دو تای آخر را در روسیه و سوئد خوندم».

ساعت از ۱۱ و نیم شب گذشته که آلاچیق را ترک می‌کنم. از حدود ساعت ۷ آنجا بوده‌ام. احساس می‌کنم طی این ۴ ساعت روح‌ها و نفس‌های مردمان آلاچیقِ شطرنج‌بازان پارک لاله در من نفوذ کرده است. به محض اینکه از آلاچیق بیرون می‌آیم و به سمت خروجی پارک حرکت می‌کنم نیروی عجیبی من را به سمت آلاچیق برمی‌گرداند. دیر شده است، دیگر باید بروم. بیشتر از این نمی‌توانم بمانم. ولی می‌دانم که صحبت‌های شنیدنی‌شان ادامه دارد. وقتی مسیر را به سمت خروجی پارک طی می‌کنم احساس می‌کنم آدم دیگری شده‌ام. احساس می‌کنم با دنیای عجیبی آشنا شده‌ام که در آن خبری از دروغ، دورویی، دزدی و ناجوانمردی نیست. این دنیا را با تمام قلبم احساس می‌کنم. انگار حرف‌های‌شان برایم تبدیل به یک قطعه‌ی زیبای موسیقی شده است، یک موسیقی زنده و نو، که تا به حال کسی آن را نشنیده است. انگار ساکنین «آلاچیقِ درویش» در این شب تاریکِ قبل از انتخابات که خبری از شورِ انتخاباتی در آن نیست، یک موسیقی پُر شور را آفریده‌اند.

به پیاده‌هایی فکر می‌کنم که وقتی به آخر خط می‌رسند وزیر می‌شوند، به اینکه این موضوع چقدر در جامعه‌ی ما اتفاق می‌افتد. به این فکر می‌کنم که پیاده‌های لایق و مستعد زیادی داریم که فقط نیاز به کمی حمایت و امکانات دارند تا جلو بروند و برسند به آخر خط و وزیر بشوند؛ وزیرانی لایق که شان و منزلت‌شان به‌گونه‌ای است که قدر جایگاه خود را می‌دانند و به زیر دستان خود احترام می‌گذارند. به جامعه فکر می‌کنم که به قول اکثر شطرنج‌بازانِ آلاچیق پارک لاله مثل صفحه‌ی شطرنج است و به قول آقا اشکان «اصلا همه‌ی زندگی شطرنج است».

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. با سلام
    یکی از بهترین مطالبی بود که تو این چند وقته خوندم. مخصوصا انتخاب بازی شطرنج و ارتباطش با ریاست جمهوری از نظر مردم یا همان جمهوری.
    ممنون

  2. ممنون از مطلب خوبتون و حمایت از آلاچیق شطرنج پارک لاله
    وقت گذاشتین قدر دانیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا