خطای «مسعود» و آیندهی افعانستان | محمدرضا رزاقی
محمدرضا رزاقی، وکیل دادگستری در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «آینده افغانستان» دربارهی تحولات افغانستان و درگیریهای پنجشیر نوشت:
در این روزها دیدم به نحو بسیار هیجانی و احساسی در فضای مجازی یا حقیقی از مقاومت پنجشیر و جناب مسعود سخن گفته میشود. به نظر بنده ایشان فرد ارزشمندی هستند اما بسیار جوان و بی تجربه بوده که میتواند برای اول خودش و نزدیکانش و دوم آینده افغانستان خسارتبار باشد.
وقتی موازنهی نیروها و معادلات بینالمللی به نفع ایشان نیست و از سویی طالبان دارای پایگاه مردمی یا مذهبی یا قومی هست دست خالی و بدون پشتوانه خود را با «شاخ گاو» در انداختن بسیار خطاست.
اگر پدر ایشان در پنجشیر مقاومت کرد از نبوغ منحصر به فرد نبود؛ آن مرحوم مستظهر به یاری کمکهای خارجی بود البته نه اینکه قابلیت نداشت اما عقبه هم بود.
مسعود جوان دست خالی چه تواند کرد؟ از سویی جامعه جهانی متحد با برآورد وضعیت جامعه افغانستان و بیست سال تجربه موثر به درستی به این نتیجه رسید که باید افغانستان از درون بروید و سبز شود و طالبان در نهایت مجبور است اقتضائات زندگی مدرن را بپذیرد و کشورداری بیاموزد.
همانطور که قاجار تن به دارالفنون داد طالبان هم تن به خیلی چیزها خواهد داد. در این بیست سال هرچند کند و بسیار کم آهنگ اما سرمایهای انسانی شکل گرفته و بهتر است مخالفین از جمله مسعود به روند مبارزه سیاسی و مدنی بپیوندند.
اگر من یا کسی هم معتقد باشند مبارزه مسلحانه فشاری بر طالبان است با توجه به برآیند نیروها شکست حتمی است و چراغ مبارزه حداقلی هم خاموش خواهد شد.
انتهای پیام
اقتضاعات زندگی مدرن را خوب اومدی!!!
انشا الله اینها در نوشته فوق همه خطاست و نه همدستی و مزدوری:
1- پایگاه مردمی یا مذهبی طالبان !
2- نتیجه گیری درست جامعه جهانی در رها کردن اغانستان بحال خود برای روییدن از درون !
3- پیش بینی ناچار شدن طالبان مثل قاجار به قبول تحول (خسارت قاجار را در تاریخ ایران که جبران می کند ، به فرض قبول تغییر آن ؟؟)
….
نگارندهی این متن روح انسانیت در مشرق زمین را نمی شناسد.
همه چیز سیاست و عافیت نیست.
و البته امیدواریم دره پنجشیر بتواند معادلات همهی گرگها را بر هم بزند. حتی اگر کور سوی امیدی باشد.
خطا بوجود آمدن نگارنده می باشد بالاخره انسان جایزالخطاست.
یک معلوم الحالی می خواست مشهور شود شاشید تو چاه آب زمزم .حالا حکایت این وکیل نگون بخته