بنیصدر، از خیال تا واقعیت | احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار در یادداشتی تلگرامی با عنوان «بنیصدر از خیال تا واقعیت» نوشت:
سید ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیس جمهورِ نظام جمهوری اسلامی در سن 88 سالگی در پاریس دیده از جهان فرو بست.
مرحوم بنیصدر که در یک انتخابات پرشور و آزاد بیش از 75 درصد آراء ایرانیان را به خود اختصاص داده بود، گمان میکرد که با پیروزی در انتخابات، در موقعیت رهبری سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
او ظاهراً متن قانون اساسی جمهوری اسلامی را که خود نیز یکی از تدوین کنندگان آن بود، به اندازۀ کافی مورد تعمق و تفکر قرار نداده بود و گویی نمیدانست که در آن قانون، نقش رئیس جمهور عمدتاً جنبۀ تشریفاتی به خود گرفته است.
از این رو، بنیصدر همین که خود را در مقابلِ مجلسی در کنترلِ حزب جمهوری اسلامی دید، تازه متوجه وضعیت ضعیف خود شد و به منظور تقویت جایگاه قانونیاش به مبارزه با سران حزب برخاست.
در این مبارزهجویی، او حمایت نسبی آیتالله خمینی را به همراه داشت و همین موضوع میتوانست در تقویت جایگاه ریاست جمهوری به او کمک کند، اما سران حزب جمهوری اسلامی که معمولاً خشم خود را از حمایت آیتالله خمینی از بنیصدر پنهان میکردند، در درجۀ نخست کوشیدند تا به انحاء مختلف رئیس جمهورِ وقت را از چشم آیتالله بیاندازند و چون اقداماتشان در این جهت به جایی نرسید، طی نامهای به بنیانگذار جمهوری اسلامی، با لحنی به نسبت تند و گلایهآمیز حمایت آیتالله از بنیصدر را به شدت مورد انتقاد قرار دادند.
در این میان اما بنیصدر در جهت پیشبرد نقشۀ خود دو اشتباه مهلک مرتکب شد. اشتباه نخست او معرفی مرحوم محمدعلی رجایی به عنوان نخست وزیر بود. رجایی گرچه سابقۀ همکاری با نهضت آزادی و مجاهدین خلق اولیه را داشت اما از هر حیث در نقطۀ مقابل بنی صدر قرار میگرفت. معرفی رجایی البته به دلیل بنبست پدید آمده بین بنیصدر و مجلس اول بر سرِ معرفی نخست وزیر و از همین رو از سرِ ناچاری و اضطرار بود، اما این موضوع توازن قوای حاکم را کاملاً به زیان بنیصدر و به نفع حزب جمهوری اسلامی به هم زد و رئیس جمهور را به گوشۀ رینگ کشاند.
با این همه، آیتالله خمینی کماکان از بنیصدر حمایت میکرد تا آنکه رئیس جمهور اشتباه مهلک دوم خود را نیز انجام داد و عملاً تیر خلاص را به خود شلیک کرد.
بنیصدر برای مقابله با حزب جمهوری اسلامی به سازمان مجاهدین خلق نزدیک شد و به تدریج به صورت متحد آنان در آمد. آیتالله خمینی که مجاهدین خلق را بزرگترین تهدید امنیتی علیه نظام نوپای خود میدانست، این مورد را به هیچ عنوان تاب نیاورد و پس از چند مرحله نصحیت بنیصدر، از او به کلی روگردان شد.
با گرایش روز افزون سازمان مجاهدین خلق به جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی، زمینه برای تصویبِ عدم کفایت سیاسی بنیصدر از طرف مجلس اول فراهم شد، اقدامی که مخفی شدن بنیصدر و سپس فرار او به پاریس را در پی داشت.
ظاهراً مرحوم بنیصدر گمان میکرد باسوادترین و پیچیدهترین و سیاسیترین چهره در بازی قدرتِ آن روزِ ایرانِ است، اما روند حوادث نشان داد که این ادعاها چندان هم با واقعیت قرابتی نداشته است.
در هر صورت خداوند رحمتش کند.
انتهای پیام
نام بنی صدر در کنار نام شخصیت هایی چون قائم مقام، امیرکبیر و مصدق آورده می شود. حق گرایی، وطن دوستی و مردم مداری سه ویژگی شاخص این شخصیت ها می باشند. روحشان شاد.
شرم هم خوب چیزی است ! قائم مقام و مصدق و امیر کبیر هیچ یک برای پیشبرد خط سیاسی خود با یک سازمان تروریستی متحد نشدند اما ابوالحسن بنی صدر با سازمان آدمکش رجوی متحد شد ؛ این اتحاد رسمی در حالی بود که تشکیلات رجوی در کف خیابانها آدم می کشت ! رجوی و بنی صدر چهارسال بعد از آغاز ترورها از هم جدا شدند. یعنی حدود دو سال بعد از به بن بست رسیدن خط ترور در داخل کشور. مصدق و امیرکبیر در مبارزه خود اخلاقی بودند اما بنی صدر اخلاقی نبود.
هیچ خشونت و تروری بدون پشتیبانی بیگانه در دنیا سابقه نداشته است. بنابراین برای پیدا کردن خط ترور در ایران زمان انقلاب 57 و پس از آن، باید دنبال این باشید که کدام طرف یا طرفین حامی بیگانه داشتند.