آموزش آنلاین و دردسرهای مادربزرگها!
روزنامه «ایران» نوشت: صدای گریه ترمه فضای اتاق را پر میکند. مادربزرگ دستپاچه دکمههای لپتاپ را یکی یکی فشار میدهد تا شاید معجزهای اتفاق بیفتد. وسط کلاس آنلاین اینترنت قطع میشود و تلاشهای زن هم نتیجهای ندارد.
شماره دخترش را میگیرد تا شاید با راهنمایی او اینترنت وصل شود اما بیفایده است. نوبت به همسایه میرسد تا شاید به دادش برسد. زن همسایه که متوجه موضوع میشود به کمک میآید و بعد از چند دقیقه تلاش دوباره اینترنت وصل میشود.
ترمه اشکهایش را پاک میکند و با صدای گرفته میگوید: «خانم معلم اینترنت ما قطع شد و مادربزرگ من هم از اینترنت چیزی بلد نیست و با کمک خانم همسایه دوباره به کلاس آمدم.»
مادربزرگ نفس راحتی میکشد و بعد از تشکر از همسایه میگوید: «خدا این کرونا را لعنت کند که زحمت خانوادهها را چند برابر کرده. تا قبل از این بچه با سرویس میرفت مدرسه و برمیگشت. ما هم فقط به تربیت و غذایش فکر میکردیم و دغدغه دیگری نداشتیم. اما از وقتی کلاسها آنلاین شد مشکلات ما هم چند برابر شد. هیچ وقت فکر نمیکردم باید در این سن و سال کامپیوتر یاد بگیرم.»
با پایان دورکاری و بازگشت کارمندان به سرکار حالا نوبت پدربزرگها و مادربزرگها است تا نوهها را در کلاسهای آنلاین همراهی کنند. با وجود واکسینه شدن بیش از ۶۰ درصد دانشآموزان بالای ۱۲ سال هنوز تعداد زیادی از کلاسهای درس آنلاین برگزار میشود و کارشناسان اجازه بازگشایی ندادهاند و دیگر خبری از پدربزرگ و مادربزرگهایی که پشت در مدرسه منتظر نوهها میشدند تا آنها را به خانه ببرند، نیست. حالا والدین سر کار میروند و خانه مامان بزرگها کلاس درس است.
«از صبح همه کارهای خانه را کنار میگذارم و پیش نوهام مینشینم که یک وقت از کلاس درس خارج نشود. کتاب و درس اینها هم که با زمان ما خیلی فرق دارد.»
کبری خانم گوشی موبایلش را نشان میدهد و میگوید: «این گوشی را ببین! تلفن من هیچی ندارد، فقط زنگ میزنم و جواب پیامک میدهم. اما با آنلاین شدن مدارس باید وصل شدن به اینترنت، وارد شدن به کلاسهای مجازی و دانلود کردن فیلم و عکس هم یاد بگیریم. دخترم کارمند است و تا همین دو هفته قبل دورکار بود. تا قبل از کرونا نوهام هر روز پیش من بود و روزهای خوبی کنار هم داشتیم. با سرویس به مدرسه میرفت.
وقتی هم میآمد با همسرم و نوهام غذا میخوردیم و بعد از آن هم بازی میکردیم. در تربیتش هم کم نگذاشتم و دوست دارم مثل دخترم مستقل باشد. قصه زنان موفق را برایش تعریف میکردم و گاهی اوقات هم آشپزی یادش میدادم. کنارش متوجه گذر زمان نمیشدیم اما از وقتی کرونا آمد همه چیز به هم ریخت. رفتوآمدها قطع شد و من و همسرم هم به کرونا مبتلا شدیم. تا فروکش کردن پیک پنجم فقط با تلفن در ارتباط بودیم. دخترم دورکار بود و در کلاسهای آنلاین کنار مهیا مینشست. خیال من هم راحت بود که با فروکش کردن کرونا و پایان دورکاری مراقبت از بچهها به مادربزرگ و پدربزرگها سپرده شده است. اما خیلی از همسن و سالهای ما سواد و تجربه زیادی در زمینه کامپیوتر ندارند و در کلاسهای آنلاین با مشکل مواجه میشویم. چند بار از کلاس آنلاین بیرون افتادیم و نتوانستیم به کلاس برگردیم. تا قبل از کرونا تعلیم با مدرسه بود و تربیت با ما اما حالا تربیت را کنار گذاشتهایم و فقط به درس و کلاس فکر میکنیم.»
مادربزرگ آیناز معلم بازنشسته است. آیناز قبل از کرونا کنار مادربزرگ کلاس دوم ابتدایی را جهشی خواند. حالا اما مادربزرگ هر روز چشم به گوشی موبایل دارد تا نوهاش از درس جا نماند. میگوید اگر کلاسها به همین شکل مجازی ادامه پیدا کنند، بچهها با افت تحصیلی مواجه میشوند: «۳۰ سال معلم بودم و درس دادم. بهترین روزهای زندگیام در کنار دانشآموزان سپری شد. آن وقتها اصلاً خبری از اینترنت و کلاس مجازی نبود. تکتک بچهها را چهره به چهره میشناختم و میدانستم در کدام درس مشکل دارند و سعی میکردم ضعفشان را برطرف کنم. الان چند سالی است بازنشسته شدهام و چون دخترم کار میکند، نوهام پیش من میماند. کلاس اول ابتدایی که بود من و همسرم به مدرسه میبردیمش. تابستان کتابهای پایه دوم را با او کار کردم و با قبولی در امتحانات جهشی به پایه سوم رفت. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه وسط سال تحصیلی کرونا آمد و مدارس تعطیل شد. پایه سوم و چهارم را مجازی خواند و الان هم کلاس پنجم است. باورکنید خیلی سخت است. از صبح کنارش مینشینم ولی میبینم حواسش به کلاس نیست. خودش را با گوشی سرگرم میکند و گاهی هم پیام میدهد. من هم که سر درنمیآورم. گاهی اوقات خانم معلم پیام میدهد ولی آیناز میگوید هیچ پیامی نیامده. با هزار بدبختی تکالیف مدرسه را انجام میدهد. وقتی مدرسه نمیروند و معلم را نمیبینند، انگیزهای هم برای انجام تکلیف ندارند. پدربزرگ و مادربزرگ هم که نازشان را میکشند و برای همین نوهها از ما زیاد حرف شنوی ندارند. ای کاش شرایط طوری شود تا کلاسهای درس حضوری شوند. بچهها در کلاسهای آنلاین خیلی زود خسته میشوند و حوصلهشان سر میرود. من معلم بودم و مشکلات معلمان پایه ابتدایی را درک میکنم. آموختن درس و مفاهیم اولیه به بچهها در کلاسهای مجازی خیلی سخت است. مادربزرگها و پدربزرگها همیشه در تربیت بچهها نقش دارند اما این روزها کنار بچهها باید کتابهای مدرسه را دوره کنیم.»
«هیچوقت فکر نمیکردم در این سن و سال بخواهم سراغ یادگیری کامپیوتر و اینترنت بروم. دلخوش بودیم که قدیمی هستیم و علاقهای هم به فضای مجازی نداریم. اما وقتی کلاسهای درس آنلاین شد مجبور شدیم اصول اولیه کار با کامپیوتر را یاد بگیریم.»
ملیحه خانم از دخترش میخواهد بسته اینترنت گوشی موبایل را کنترل کند که فردا وسط کلاس اینترنت تمام نشود. میگوید آنقدر که نگران اینترنت و کلاس آنلاین نوهام هستم، نگران غذا و کارهای خانهام نیستم: «شاید این روزها پدربزرگها و مادربزرگها بیشتر از بقیه، اخبار مربوط به بازگشایی مدارس را دنبال میکنند. البته سلامتی بچهها مهمتر است اما برای من و همسن و سالهای من نشستن کنار بچهها در کلاسهای آنلاین سخت است. دخترم هر روز نوهام کیان را که اول ابتدایی است پیش من میگذارد و دختر سه سالهاش را هم با خودش سرکار میبرد. کیان چهار ساعت کلاس آنلاین دارد و گاهی اوقات باید از مراحل نوشتنش فیلم بگیرم و در سامانه کلاس بارگذاری کنم. تا قبل از کرونا تنها چیزی که بلد بودم عکس گرفتن با موبایل بود. تلاش میکنم از کلاس جا نماند اما گاهی اوقات نمیشود. حالا این وسط باید فکر ناهار هم باشم. وقتی کلاس تمام میشود احساس میکنم کوه کندهام. گاهی اوقات با خودم شعر خانه مادربزرگه را زمزمه میکنم؛ خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره، خونه مادربزرگه کلاس آنلاین داره.»
انتهای پیام