خرید تور تابستان

ریشه یابی بحران اوکراین

چندی است بحران اوکراین و روسیه و مساله دو جمهوری خودخوانده در خاک اوکراین باعث نگرانی جهانی شده است و سیاست مداران جهان را به برگزااری جلسات و دادن بیانیه مجبور کرده است. اوکراین و روسیه بزرگترین کشورهای اروپا از نظر مساحت هستند.

انتخاب: اختلاف پوتین با غرب بر سر اوکراین حداقل به سه دهه پیش برمی گردد، به دهه ۱۹۹۰، زمانی که من در مسکو خبرنگار بودم و به تمام نقاط اوکراین سفر کردم. … طرفداران روسیه بار‌ها از وجود مرز بین مسکو و کیف ابراز حیرت کردند. در خود کی‌یف، برای خانواده‌ها غیرمعمول نبود که شکاف زبانی بین روسیه و اوکراین ایجاد کنند. صلح در حالی بین مسکو و کی یف برقرار بود که جنگ‌ها در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق شامل گرجستان، ترانس نیستریا، آبخازیا، قره باغ کوهستانی و به ویژه چچن شعله ور شد.

دیوید هرست در میدل ایست آی نوشت: فیلمنامه بحران اوکراین بار‌ها در هالیوود نوشته شده است، اما موفقیت آمیزترین آن‌ها در فرانچایز جنگ ستارگان بوده است. دارث ویدر در این درام مردی است که احساس امنیت نمی‌کند. او مهمانانش را گاهی چهار ساعت یا بیشتر در انتظار نگه می‌دارد و برای افزایش قد طبیعی خود کفش‌های خاصی می‌پوشد. مانند بسیاری از افراد ۶۹ ساله دیگر، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه از درد کمر رنج می‌برد، با این حال، دوست دارد خود را به عنوان یک فرد اکشن در چهره‌های مختلف از جمله غواص، خلبان جت، سوارکار و… نشان دهد.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: رابطه بین روس‌ها و اوکراینی‌ها درهم تنیده است و سابقه‌ای طولانی دارد، مانند روابط بین انگلیسی‌ها و اسکاتلندی ها. پوتین کوته فکر است و یک بار یک روزنامه نگار سابق تایمز را با رئیس سابق ام آی سیکس اشتباه گرفت. او گفته است که اوکراین وجود ندارد و استقلال طلبان را به عنوان فاشیست‌های دوران نازی رد می‌کند.

در مقابل ستاره مرگ، لوک اسکای واکر‌های خوش دست این دنیا به طرز ناامیدکننده‌ای به لحاظ تعداد و اسلحه پیشی گرفته اند. نیرو‌های ناتو با این ملت ارتباط دارند، اما فاصله ایمن را حفظ می‌کند. آن‌ها برای کشوری آزاد از سلطه روسیه می‌جنگند.

برای تداوم این روایت که درگیری در اوکراین را می‌توان به نبرد همیشگی بین خودکامگی شرقی و دموکراسی غربی خلاصه کرد، شما نیز باید به ارتش اسطوره سازان بپیوندید. رابطه بین روس‌ها و اوکراینی‌ها درهم تنیده است و سابقه‌ای طولانی دارد، مانند روابط بین انگلیسی‌ها و اسکاتلندی ها.

یک افسانه بیهوده
در جنگ فالکلند یا جبل الطارق چه اتفاقی افتاد؟ در هر یک، بریتانیا موظف بود از کسانی که قومیت بریتانیایی داشتند، محافظت کند. کسانی که هویت شان در معرض خطر قرار داشت.

پس چگونه این حق که صد‌ها سال توسط بریتانیا در مورد جبل الطارق اعمال می‌شد، وقتی اقدامات مشابهی توسط روسیه برای محافظت از حقوق میلیون‌ها نفر با قومیت روس که فراتر از مرز‌های آن زندگی می‌کنند، انجام می‌شد، از بین رفت؟

شاخص‌های دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد همه چیز کاملاً آنطور که در اوکراین به نظر می‌رسد، نیست. دیدگاه پوتین مبنی بر اینکه روس‌ها و اوکراینی‌ها یک ملت هستند و اوکراین کشور جداگانه‌ای نیست، به خاستگاه او در کا گ ب نسبت داده می‌شود. به هر حال، او فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم خواند.

در اینجا حقیقت دیگری نهفته است که به راحتی پنهان شده است. وقتی الکساندر سولژنیتسین، به عنوان بزرگترین وقایع نگار زنده سیستم گولاگ شوروی، به سرزمین مادری خود بازگشت، معلوم شد که یک ناسیونالیست روسی است که دیدگاه‌هایی در مورد عدم وجود اوکراین دارد. او علیه جرج بوش، رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده، به دلیل گرفتار شدن در چیزی که او آن را «افسانه‌ای بی‌معنی» در تاریخ اوکراین می‌خواند، فتنه‌ای شدید به راه انداخت.

یکی از سرچشمه‌های ناسیونالیسم اوکراینی هولودومور بود، قحطی سال‌های ۱۹۳۲-۱۹۳۳ که در آن میلیون‌ها نفر از گرسنگی در دوران استالین جان باختند. سولژنیتسین، مورخ برجسته سرکوب شوروی گفت که قحطی میلیون‌ها نفر را در سراسر اتحاد جماهیر شوروی گرفتار کرد و بسیاری از کمونیست‌هایی که آن را سازماندهی کردند، در واقع اوکراینی بودند.

این فریاد تحریک‌آمیز درباره نسل‌کشی، در اوکراین معاصر به بالاترین سطح دولتی ارتقا یافته است. سولژنیتسین پرسید: آیا این بدان معناست که آن‌ها حتی با شعبده بازی‌های عجولانه خود از تبلیغاتچیان بلشویک پیشی گرفته اند؟

در واقع او و پوتین رفیق شدند. پوتین به بزرگترین مخالف شوروی اجازه داد در خانه‌ای در خارج از مسکو مستقر شود و به او جایزه‌ای داد تا دستاورد‌های ادبی او را به رسمیت بشناسد. به نظر می‌رسد که ناسیونالیسم روسی قوی‌تر از رونشیسم شوروی است که به پوتین نسبت داده می‌شود.

ترکیبی ظریف
اختلاف پوتین با غرب بر سر اوکراین حداقل به سه دهه پیش برمی گردد، به دهه ۱۹۹۰، زمانی که من در مسکو خبرنگار بودم و به تمام نقاط اوکراین سفر کردم. در آن زمان، روسیه تحت کنترل بوریس یلتسین به اوکراین پشت کرده بود، همانطور که در واقع به بیشتر کشور‌های حیاط خلوت خود پشت کرده بود. مسکو در آن زمان بیشتر به روابط خود با آمریکا و آلمان علاقه‌مند بود.

به نوبه خود، اوکراینی که من می‌شناختم یک ترکیب ظریف بود. شرق عمدتاً روسی زبان بود، اما به هیچ وجه کاملاً طرفدار روسیه نبود. احساس طرفداری از روسیه در منطقه دونباس از نظر شدت با افکار عمومی خارکیف در شمال شرق متفاوت بود. این یک تصمیم آگاهانه برای بازنویسی تاریخ اوکراین مدرن به عنوان مبارزه مداوم علیه سلطه روسیه است.

طرفداران روسیه بار‌ها از وجود مرز بین مسکو و کیف ابراز حیرت کردند. در خود کی‌یف، برای خانواده‌ها غیرمعمول نبود که شکاف زبانی بین روسیه و اوکراین ایجاد کنند. صلح در حالی بین مسکو و کی یف برقرار بود که جنگ‌ها در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق شامل گرجستان، ترانس نیستریا، آبخازیا، قره باغ کوهستانی و به ویژه چچن شعله ور شد.

قساوت و تجدیدنظرطلبی
در اولین روز اشغال نازی‌ها در لویو، یکی از شاخه‌های سازمان ملی گرایان اوکراینی علام کرد که کشور مستقل اوکراین را احیا می‌کند.

حدود ۶ هزار یهودی در دو قتل عام از ژوئن تا ژوئیه ۱۹۴۱ کشته شدند. لوو گتو برای اسکان ۱۲۰ هزار یهودی تأسیس شد که بسیاری از آن‌ها به اردوگاه کار اجباری بلزک فرستاده شدند.

یکی از افسران رابط سابق ارتش بریتانیا به من گفت: زمانی که افراد از اردوگاه‌های مرگ در آن منطقه آزاد شدند، از اینکه دیدند محافظان اوکراینی هستند، شگفت زده شدند.

نقش لوویان در این جنایات به شدت مورد بحث است و تجدیدنظرطلبی زیادی رخ داده است. برخی از این قتل‌ها به باند‌های ملی گرایان اوکراینی نسبت داده می‌شد، اما لووی‌ها نیز یهودیان را از تیررس دشمنان دور می‌کردند.

حقیقت هرچه که باشد، ارتقای رهبران آن دوران یعنی استپان باندرا و رومن شوخویچ به مقام قهرمانان ملی، همانطور که جنبش ملی گرای اوکراین انجام داده است، به عنوان عمده‌ترین اقدامات مدرن انکار هولوکاست است. مهم اینکه، ده‌ها هزار لهستانی و یهودی به دست این گروه‌ها جان باختند.

اینکه اوکراین رئیس‌جمهوری یهودی دارد نیز چیزی را عوض نمی‌کند. این یک تصمیم آگاهانه برای بازنویسی تاریخ اوکراین مدرن به عنوان مبارزه مداوم علیه سلطه روسیه است.

علت و معلول
اکنون هر اتفاقی بیفتد، روسیه اوکراین را از دست داده است. تهدید تهاجم به تنهایی احتمالاً اکثر اوکراینی‌ها را وادار کرده است که از درخواست این کشور برای پوستن به ناتو حمایت کنند.

اگر، همانطور که من گمان می‌کنم، تمام چیزی که پوتین در حال حاضر می‌خواهد این باشد که آمریکا و اروپا را مجبور به مذاکره درباره یک پیمان امنیتی جدید کند، پوتین به جنگ‌های پاک و سریع به همان اندازه که ایالات متحده تمایل دارد، متمایل است. اما تهاجم روسیه هیچ‌کدام از این دو ویژگی را نخواهد داشت. او در حال انجام مذاکرات از طریق تهدید است.

پس از دهه‌ها نادیده گرفته شدن مسکو توسط روسای جمهور متوالی ایالات متحده، چیزی به نام علت و معلول در روابط بین الملل در اینجا می‌تواند به روشن کردن موضوع کمک کند. آمریکا و روسیه برای نشان دادن آنچه که دارند به طرف دیگر دست به کار شده اند. پوتین هیچ تلاشی برای پنهان کردن پرتاب‌کننده‌های موشک انجام نمی‌دهد، کاری که معمولاً برای چنین دارایی‌های آسیب‌پذیری انجام نمی‌شود.

آمریکایی‌ها از طریق رسانه‌های اجتماعی، انتقال تسلیحات به دولت کیف را برجسته می‌کنند و عکس‌هایی از هواپیماها، سلاح‌ها و تجهیزات را انتشار می‌دهند. ایالات متحده همچنین با ارسال موشک‌های استینگر تهدید کرده است که حضور نظامی روسیه در اوکراین را به افغانستانی دیگر تبدیل خواهد کرد.

این به نظر من رفتار معمولی قبل از جنگ نیست. پوتین فردی ریسک پذیر نیست. او تلاش‌های خارق العاده‌ای انجام می‌دهد تا محیطی را که در آن عمل می‌کند، آماده کند. حمله به مناطق مسکونی با تانک مملو از خطر است و من فکر نمی‌کنم پوتین این روش را انتخاب کند.

اما اگر من اشتباه کنم و تانک‌ها واقعاً به داخل اوکراین بروند، از خود باید بپرسید که آیا این وضعیت اجتناب‌ناپذیر بود و و راه حلی وجود نداشت. آیا توسعه شرقی ناتو عاقلانه بود، در حالی که تنها کاری که انجام داده این است که رویارویی را به سمت شرق برده است؟ آیا این امر دموکراسی را تقویت کرد یا جنگ داخلی را برانگیخت؟

آیا غرب باید هشدار‌های مکرر پوتین در مورد نگرانی‌های مشروع روسیه را که از کنفرانس مونیخ در سال ۲۰۰۷ به بعد بیان کرده است، نادیده می‌گرفت؟ آیا بوش باید برای پیشبرد دفاع موشکی در لهستان معاهده با روسیه را پاره می‌کرد؟ آیا اوکراین می‌توانست از ویران شدن توسط نیرو‌های رقیب ناسیونالیسم روسی و اوکراینی بگریزد و صاحب سرزمین خود باشد؟ واقعیت این است که جنگ و تجزیه طلبی مطلقاً اجتناب ناپذیر نبود.

زمانی اقتصاد اوکراین و لهستان تقریباً در یک سطح با یکدیگر قرار داشتند. در حال حاضر تولید ناخالص داخلی لهستان به طور قابل توجهی بیشتر از اوکراین است. حال این سوال مطرح می‌شود که آیا ورود اوکراین به اردوگاه غرب زندگی اوکراینی‌ها را غنی کرده است؟

یکی از راه‌های برون رفت از این بحران و تنها حرف معقولی که توسط کسی گفته شده است، پیشنهاد سفیر اوکراین در بریتانیا بود، مبنی بر این که کشورش می‌تواند از تلاش خود برای پیوستن به ناتو صرف‌نظر کند. او به سرعت مجبور شد این ایده را کنار بگذارد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. این نوشته یا ترجمه بسیار سست عناصر است و توجیه گرانه !!! و بیشتر دغدغه روسی دارد تا بی طرفی علمی ! من نیز در میان اکراینی ها بوده ام و راست اینست که اکراینی ها خود را ملت و فرهنگی جدا می انگارند که قرنها زیر چکمه های توسعه طلبی و تجاوزگری روسها له شده اند و پس از فروپاشی دروغ بزرگی به نام کمونیسم و نا اتحاد شوروی ، هم اکنون به دنبال هویت و کیستی خود هستند و در این میانه چاره ای جز گرایش به اروپا و غرب ندارند ! روسیه باید بپذیرد که دیگر ابرقدرت نیست و به اندازه واقعیتهایش بازیگری کند !!!

  2. غرور کاذب پوتین را گرفته و او را خواهد کشت ، او به وصیت یلتسین درباره اداره روسیه توجه نکرد و طی این 23 سال علاوه بر پیشرفت مهمی که در روسیه با همراهی اروپا انجام شد و ما شاهد یک روسیه اروپایی هستیم می بینیم که تفکرات استالینی و برژنفی را فراموش نکرده و خواب احیای اتحاد جماهیر شوروی و دیکته های گورباچف به او تقریبا جوابهای خود را داده است ولی جنگ اوکراین او را بازنده خواهد کرد .

    بدانید روزی چراغ های کاخ کرملین برای همیشه خاموش خواهد شد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا