خرید تور نوروزی

برادرِ برانداز! سیاست، صحرای کربلا نیست

محمد توکلی، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی با عنوان «برادرِ برانداز! سیاست، صحرای کربلا نیست» نوشت:

حالا که مدتی از ماجرای درگیر شدن عده‌ای که خواست خود را براندازی نظام سیاسی مستقر در ایران می‌دانند با پرویز پرستویی گذشته و از تب و تاب آن کاسته شده می‌توان آن را از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار داد. اینکه آیا آنچه سام رجبی و همراهانش مشغول انجام آن بودند «پرسشگری» بود یا چیزی دیگر، اینکه پرستویی در برابر چنان رفتاری باید چه می‌کرد و رفتار صحیح چه بود، اینکه حق با کدام سوی این ماجرای در ظاهر حاشیه‌ای و زرد بوده است اما شاید مهمتر از متن ماجرا فرامتن آشنای آن باشد: «حق مطلق دانستن خود و یک‌سره باطل دیدن دیگری».

هر چه بیشتر به آنچه سام رجبی در قالب «پرسشگری» گفت و پس از آن در پاسخ به انتقاداتی که به او شد مطرح کرد، می‌نگریم چنین نگاهی را بیشتر می‌بینیم، نگاهی که اتفاقا در جبهه‌ی مقابل رجبی‌ها پیش از آنها دیده شده است. این شباهت غریب میان مدافعان نظام سیاسی حاکم بر ایران با آنان که در سودای برانداختن آن هستند عبرت‌آموز است. اما از چه زمانی مخالفان جمهوری اسلامی نیز مانند مدافعان آن، این چنین آشکار در دام حق مطلق تصور کردن خود افتاده‌اند؟

برای پاسخ به این پرسش تنها کافی‌ست به ماه‌های آغازین دولت دوازدهم برگردیم، روزهایی که نوای «پشیمانم» اندک اندک شنیده شد و حامیان روحانی از انفعال او و همکارانش در دولت، در شبکه‌های اجتماعی فریاد اعتراض برآوردند و خود را پشیمان از رای به او نامیدند. با آغاز اعتراضات دی96 پیوند میان این پشیمان‌ها با آنان که اصلاح‌طلبی را پایان‌یافته دانسته و خواستار حرکت به سمت براندازی هستند مستحکم‌تر شد و اندک اندک در میان آنان حق‌پنداری خود و باطل‌نگری دیگری بیش از پیش رخ عیان کرد. شاید بتوان اوج چنین رویکردی را در آبان98 به یاد آورد، در روزهایی که اندوه ملی ناشی از برخورد سخت حاکمیت چنان فضایی را ایجاد کرده بود که سخن از موضعی میانه موجب پرخاش و حمله‌ی مجازی پشیمان‌ها و براندازها می‌شد. آنان می‌گفتند یا با ما هستید یا بر ما؛ در نهایت وضعیتی ایجاد شد که حتی تحلیل اقتصادی تصمیم گرفته‌شده درباره‌ی نرخ انرژی نیز «ماله‌کشی» نامیده می‌شد!

درباره‌ی اینکه چرا معترضان به نظام همپای مدافعان آن سیاست را صحرای کربلا تصور می‌کنند و یک سو را حق مطلق و طرف دیگر را باطل مطلق می‌دانند فرضیه‌هایی متفاوت مطرح می‌شود؛ از فرضیه‌ای مبتنی بر تئوری توطئه که ترویج چنین نگاهی در میان اپوزیسیون را ترفند و طرح نظام برای به ناکامی کشاندن براندازان می‌داند تا تحلیل‌هایی بر این مبنا که چنین وضعیتی نتیجه‌ی طبیعی شکست میانه‌روی است.

آنان که چنین نگاهی دارند معتقدند میانه‌روی با عملکرد منفعلانه دولت روحانی شکست خورده است و آنچه در خرداد 1400 شاهد بودیم نیز خداحافظی نظام سیاسی با جریانات اصلاح‌طلب و میانه‌رو است. حذف این جریانات میانه در داخل حاکمیت بر طیف‌های مختلف اپوزیسیون نیز اثرگذار بوده و ناکامی اینان سبب قدرت گرفتن جناح تندرو در میان اپوزیسیون شده است، جناحی که تنها خود و نگاه خود به مسائل سیاسی و اجتماعی را حق می‌داند و حتی دیگر جریان‌های اپوزیسیون جمهوری اسلامی را هم «نفوذی» خوانده و با آنان هم به مقابله برمی‌خیزد!

در این ارتباط فرضیه‌ی سومی هم مطرح می‌شود که بر مبنای آن علت اصلی این وضعیت در میان مخالفان نظام سیاسی حاکم بر ایران را سر بر آوردن نسل جدید اپوزیسیون می‌داند، نسلی که به خلاف نسل گذشته‌ی خود چندان قائل به جلب همراهی دیگران نیست و در این توهم است که می‌تواند همچون اَبَرقهرمانان هالیوودی به تنهایی «کار را یکسره کند»؛ طبیعی‌ست که این نگاه هر صدای دیگری را حتی اگر در یک چارچوب گفتمانی مشترک هم باشد باطل و مستحق حذف شدن و نابودی می‌داند، چه رسد به دیدگاه‌هایی دورتر از گفتمان مقبولش!

اما نتیجه‌ی چنین نگاهی به سیاست چیست؟

برای پاسخ به این پرسش لازم است که مخالفان نظام سیاسی ایران به آنچه در این حوزه در جمهوری اسلامی رخ داده است بنگرند تا با نتایج آن بیشتر از قبل آشنا شوند. از انتخابات 88 به این سو اشتباه گرفتن دنیای سیاست با صحرای کربلا را در ایران شاهدیم و هر چه به پیش آمده‌ایم آنان که خود را حق مطلق تصور می‌کنند اعضای جبهه‌ی باطل را یکی یکی از صحنه برداشته‌اند و در نهایت این حق‌مطلق‌انگاری خود کار را به جایی رساند که حتی سیاسیون بی خطری همچون علی لاریجانی، محسن هاشمی، مسعود پزشکیان، محمد شریعتمداری و… هم تحمل نشدند و امکان شرکت در انتخابات را نیافتند. واقعیت این است که حضرات اپوزیسیون نیز دقیقا در همین مسیر حرکت می‌کنند و به روشنی می‌توان دید که اگر در یک حالت فرضی روزی به کرسی قدرت تکیه زنند اگر در این موضوع وضعیت بدتری را رقم نزنند مشابه حاکمان فعلی عمل خواهند کرد.

چنین نگاهی به سیاست در حالی میان مدافعان و مخالفان نظام سیاسی حاکم تبلیغ می‌شود که بدیهی‌ست تمامِ حق در دست هیچ کس نیست و نمی‌توان با استفاده از دوگانه‌ی «حق و باطل» به سیاست‌ورزی پرداخت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. نمی توان با استفاده از دوگانه حق و باطل به سیاست ورزی پرداخت یعنی خاکستری کردن اخلاق یعنی مبهم کردن درستی و نیکی در یک کلام ماکیاولیست و شارلاتانیسم.برای تمامی دانش اموختگان علوم سیاسی واضح و مبرهن است که نظام های غیر دمکراتیک باطلند.نمونه عملی آن ا مرگ ده میلیون نفر بخاطر انتشار ویروس کرونا از کشور دیکتاتوری چین. تجاوز به کشور دمکراتیک اوکراین توسط امپراطوری پوتین.اینکه ملتی بعد از ۲۵۰۰ سال هنوز خیر و شر سیاست را نفهمد جای توبیخ دارد.

    5
    4
    1. یعنی این نظام های دموکراتیک که این آدم رو در دوره استعمار سلاخی کردن حق بودن؟
      فرلنسه در الجزایر ، بلژیک در کنگو ، ایتالیا در لیبی ، انگلیس در هند ، آمریکا در ویتنام همه ی کاراشون درست و حق بود؟!
      صرف دموکراسی و دموکراتیک بودن مجوز جنایت میده؟
      تو رو خدا دست از این ساده لوحی بردارین!
      اون دانشجوی علوم سیاسی که میفرمایین احتمالا مدرکشو خریده نه اینکه فارغ التحصیل شده باشه!

      4
      1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا