هزینه – فایده حصر
محمد مهاجری طی یادداشت نوشت: هفته پیش خبری آمد که بخشی از موانع نصبشده در کوچه اختر (محل زندگی مهندس میرحسین موسوی) برداشته شد. برخی رسانهها از آن به رفع حصر تعبیر کردند؛ هرچند که گفته شد پارهای از کنترلها ادامه خواهد داشت.
1. داستان حصر به یک زخم کهنه تبدیل شده و تصمیمی که گرفته شده هرچند محدود است، میتواند مقدمه رفع موانع بیشتر باشد.
2. میدانیم حصر که حدود دوازده سال ادامه دارد، به دنبال انتخابات ریاستجمهوری دهم در سال 1388 صورت گرفت. این انتخابات از پرحاشیهترین رخدادهای تاریخ پس از انقلاب است.
انتخابات سال 88 در فضایی بهشدت ملتهب برگزار شد. درحالیکه محمود احمدینژاد بهعنوان رئیسجمهور مستقر، یکی از نامزدهای اصلی انتخابات بود و بخش مهمی از اصولگرایان و اقشار غیرحزبی جامعه از او پشتیبانی کردند.
میرحسین موسوی به عنوان رقیب پرقدرت در برابر او ظاهر شد. موسوی برای بسیاری از شهروندان، یک نوستالژی از دوران جنگ تحمیلی بود. برخی شعارهای عدالتخواهانه احمدینژاد را او در عمل اجرا کرده بود. بهعلاوه نخستوزیریاش در شرایط بسیار سخت دفاع مقدس از جمله موشکباران شهرها و بمباران شیمیایی و تنگناهای اقتصادی فراوان بود.
این سابقه موسوی برای احمدینژاد و طرفدارانش خطری بالقوه محسوب میشد و شاید بههمیندلیل رئیسجمهور مستقر تلاش کرد تخریب او را در بالاترین سطح انجام دهد.
3. فضای انتخابات از سوی طرفداران دو نامزد اصلی (احمدینژاد و موسوی) رادیکال شد. مناظرهها نیز کار را خرابتر کرد. بخش قابلتوجهی از نیروهای اصولگرا، رفتار احمدینژاد را برنمیتابیدند. اما با این تصور که نقد او به سود طرف مقابل تمام خواهد شد، نهتنها سکوت کردند که به جریان حامی میرحسین موسوی نیز تاختند.
4. احمدینژاد به همه تاریخ 31 سال پیش از خود (از بهمن 57 تا خرداد 1388) تاخت و همه پیشینیان را زیر سؤال برد. اتهام فساد مالی و سیاسی را به همه آنها وارد کرد. میرحسین موسوی چون رقیب او بود عملاً مجبور شد از گذشتهها دفاع کند. گذشتهای که خودش منتقد برخی از آنها بود و در سالهای پس از نخستوزیریاش به عنوان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی چند بار در سخنرانیها به آنها تاخته بود.
5. میرحسین به معنای کلاسیکش، اصلاً اصلاحطلب بهشمار نمیرفت اما شعارهای اصلاحطلبانه دوران سیدمحمد خاتمی را تکرار میکرد. از سویی چون در مقابل احمدینژاد و حامیانش، تدافعی عمل میکرد، مشاجرات فراوانی را باعث شد. این مشاجرات (قبل از برگزاری انتخابات) به اردوکشیهای خیابانی هم کشیده شد و فضا را در روزهای پایانی نزدیک به انتخابات، ملتهبتر کرد.
6. روز انتخابات با اینکه طبق قانون تبلیغات وجود نداشت اما فضا ناآرام بود. خبرهایی که از حدود ظهر منتشر شد، از اتفاقات ناخوشایند گواهی میداد.
طرفداران میرحسین نگران بودند که دولت مستقر، آرا را به نام خود تغییر دهد و حامیان احمدینژاد معتقد بودند جناح رقیب بهدنبال خشونت و زیر سؤال بردن نتیجه انتخابات است.
7. عصر روز انتخابات، یک خبرگزاری نزدیک به احمدینژاد پیروزی او را با 63 درصد آرا پیشبینی کرد. این اقدام، منفجر کردن بشکه باروت بود. از آن سو نیز ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی که احتمال شکست خود را میدادند، برای رویارویی آماده میشدند. قطعاً در چنین فضایی که بوی ناامنی میدهد، چارهای جز برخورد انتظامی ـ امنیتی باقی نمیماند. اتفاقاً همینطور هم شد اما به نظر میآید کار از دست دو طرف در رفت و نتیجه آن شد در تاریخ ضبط است.
8. سخنرانی تحریکآمیز احمدینژاد (دو روز بعد از انتخابات) و راهپیمایی نسبتاً پرجمعیت 25 خرداد با حضور میرحسین موسوی و نیز ادعای اصلاحطلبان مبنیبر تقلب در انتخابات، آتشزنههایی بودند که کمترین تأثیرش بروز خشونت در کشور بود. نتیجه اینکه حصر موسوی و همسرش و کروبی امری چندان غیرقابل پیشبینی نبود.
9. انتخابات 88 فقط یک برنده داشت: محمود احمدینژاد. این پیروزی هرچند به کام او شیرین آمد، اما اصولگرایان خیلی زود فهمیدند کلاه سرشان رفته و احمدینژاد دوره دهم با احمدینژاد دوره نهم تفاوتهای جدی دارد. رویارویی او با ارکان نظام حتی تا حدّ رهبری، محصول غرور ناشی از پیروزی در انتخابات بود. او چنین باور داشت که دهها میلیون نفر حامیاش هستند و همین پشتوانه میتواند دست او را در مناقشات با سیستم سیاسی ـ اجرایی ـ امنیتی ـ قضایی کشور سرمایهای قابلاتکا باشد.
آن وقت بود که اصولگرایان تازه فهمیدند از کجا خوردهاند و چه کلاهی بر سرشان گذاشته شده. اما خود را از تک و تا نینداختند و از لج حریف، به حمایت از او پرداختند؛ هرچند که بعداً بر سر قضایای عزل وزیر اطلاعات و انتصاب مشایی با او درگیر شدند.
10. پیامدهای (با هر حکمی که صورت گرفته باشد) بهخصوص برای مدت زمان طولانی قابلنقد است. برخورد با اصلاحطلبان، نوعی سرخوردگی و افسردگی سیاسی در جامعه پدید آورد. اصولگرایان را نیز بهدلیل اینکه از احمدینژاد رکب خورده بودند بیانگیزه کرد. از طرفی اصولگرایان با آنکه فرصت را در دست داشتند و میتوانستند برای انتخابات بعدی ریاستجمهوری (1400) برنامهریزی کنند اما بهدلیل یخبندان سیاسی موجود، کاری از پیش نبردند و بههمیندلیل هم حسن روحانی که یکپنجم شعارهای رادیکال موسوی و احمدینژاد را در بسته انتخاباتیاش نداشت، بهآسانی روانه پاستور شد. در واقع اصولگرایان، با وجود هزینه بسیار سنگینی که برای حذف موسوی و ابقای احمدینژاد پرداخته بودند، با زیان انباشته در سال 1400 مواجه شدند.
11. اصلاحطلبان بهویژه بخش تندرو آن بهدلیل اشتباه خود در 1388، که عرصه انتخابات را با جنگ عوض کردند و نه فقط احمدینژاد که کل نظام سیاسی کشور را به چالش کشیدند، خسارت بزرگی به خود و کشور وارد کردند. این ادعا که رفتار آنها با تعاریف اصلاحات نیز فاصله جدی داشت، بیراه نیست. بااینحال، فضا چنان شد که عدهای از فعالان آن به زندان افتادند و کروبی و موسوی نیز هزینه حصر را پذیرفتند.
12. در جانب دیگر همچنان این بحث میتواند باز باشد که آیا فرایند سیاسی که منجر به اتفاقات تلخ 88 شد، قابلمدیریت نبود؟ آیا برخی از افرادی که «سران فتنه» نام گرفتند قابل جذب نبودند؟ آیا اگر بعضی بیمهریها نسبت به چهرههای معتدل سیاسی دو جناح، پدید نمیآمد و از ظرفیت آنها برای بازسازی و بهسازی فضای سیاسی آن روز استفاده میشد، هزینههای سنگین انتخابات دهم ریاستجمهوری قابلکاهش نبود؟ آیا توسعه نگاه مرحوم اسدالله عسگراولادی، دبیرکل فقید حزب مؤتلفه نمیتوانست گرهگشا باشد؟
برداشت من این است که چنین شانسی وجود داشت که غیر از احمدینژاد، برندههای دیگری نیز از انتخابات 88 بهره ببرند. اگر آنچه در سال 88 اتفاق افتاد، ازسوی سیاسیون، جامعهشناسان، اقتصاددانان، متخصصان امنیتی و… مورد تحلیل «هزینه ـ فایده» قرار گیرد، میتواند برای آینده سودمند باشد.
انتهای پیام