ضرورت بازخوانی، گونه شناسی و بسط پرسشها و پاسخهای شریعتی
دکتر عماد افروغ، جامعهشناس و استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، به مناسبت سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی نوشت:
به نظر میرسد با توجه به تجربیات، اتفاقات رخ داده و مواجهات صورت گرفته پیرامون آراء و اندیشههای مرحوم دکتر شریعتی و نیز ضرورتهای زمانه، وقت آن رسیده باشد که نگاهی وفاق گونه به اندیشههای بزرگانی چون ایشان داشت.
مفاهیم کلیدی اندیشه شریعتی
دو مفهوم کلیدی برای فهم اندیشه شریعتی وجود دارد که بدون آنها درک اندیشه ایشان امکان پذیر نیست. این دو مفهوم؛ روشنفکری و ایدئولوژی است. همواره باید به این نکته توجه داشت که شریعتی یک روشنفکر است و به هیچ وجه نباید او را یک فیلسوف یا استاد دانشگاه به معنای متعارفش دانست. او فردی بود که از روی آگاهی و اراده، روشنفکری را برگزیده بود. برای فهم مفهوم روشنفکر میتوان به دایره المعارف های گوناگون رجوع نمود. بر این اساس، روشنفکر یک استاد دانشگاه نیست که دغدغه حرفه و ارتقای خود را داشته باشد، بلکه روشنفکر تنها درد مردم زمانه خود را دارد. بنابراین میتوان گفت که روشنفکر، وجدان بیدار جامعه است که با شبکههای القایی و اغوایی قدرت درگیر میشود و تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا پردههای هژمونیک موجود، که عموماً از سوی صاحبان قدرت طرح میشود تا مردم از فهم نیازها و خواستههای خود ناتوان شوند، را کنار بزند. از این رو سخن مرحوم شریعتی کاملاً درست است که روشنفکران نقش انبیا را ایفا میکنند.
چند ویژگی را میتوان در خصوص روشنفکری بیان کرد. نخست اینکه؛ روشنفکران بیشتر در خدمت تولید و اشاعه ایدههایی هستند که به روشنگری و رهایی تودهها کمک میکند. همچنین روشنفکران در مناقشات عمومی مشارکتی جدی دارند و با چشمان بیدار خود مراقبت این امر هستند که مردم با لطایف الحیلی دچار تردید و انحراف نشوند. به عبارت دیگر، روشنفکران، زبان کسانی هستند که مهارت و سلاح دفاع از حقوق شهروندی خود را ندارند. مرحوم ادوارد سعید عبارت نیکویی در این راستا دارد: «روشنفکر واقعی همیشه یک بیگانه تلقی میشود که در تبعیدگاه تحمیلی و حاشیه جامعه به سر میبرد.» بنابراین میتوان گفت که روشنفکر هزینهها را خودش برای خودش رقم میزند. او همواره متوجه این نکته است که با موضع گیری ها و عقاید خود، به حاشیه جامعه رانده میشود و باید خود را آماده پذیرش هزینهها نماید. در نتیجه فردی که بخواهد بدون تحمل این هزینهها روشنفکر شود، هیچ گاه به این هدف متعالی نمیرسد و روشنفکرنمایی بیش نخواهد بود. روشنفکر همیشه در حال ستیز و جدال به سر میبرد تا بتواند از مسیر آگاهی بخشی حقوق شهروندی و نیازهای واقعی مردم را از اصحاب قدرت بگیرد. از این رواست که میتوان او را وجدان اخلاقی عصر خود دانست. با این توضیحات کلی در خصوص روشنفکری، باید گفت که مرحوم شریعتی یک روشنفکر کامل و تمام عیار است.
شریعتی در خصوص بهره گیری از متد و شیوه علمی، روش شناسی ای را برمی گزیند که بتواند هدف روشنفکری او را محقق کند. در این خصوص ذکر این نکته ضروری است که اگر روشنفکر میخواهد انسان را به حقیقت نزدیک کند و او را به حقش برساند، لازم است که برای انسان، غایت و ذاتی ولو منبسط تعریف کند. بنابراین روشنفکری که ذات گرا و حقیقت گرا نباشد، به هیچ عنوان روشنفکر نیست. از این جهت در آثار مرحوم شریعتی به طور مکرر از ذات ثابت انسانی و ارزشها و آرمانهای مطلق یاد میشود. همچنین کسی که ذات گراست نمیتواند خداگرا نباشد. زیرا رابطه استواری بین غایت، ذات و خدا وجود دارد. از این جهت هم باید گفت که خداگرایی در آثار شریعتی فوران دارد و عشق به خدا در همه آثار او موج میزند. یکی از ویژگیهای سه گانه مدینه فاضله مورد نظر شریعتی، عرفان است که بیش از هر چیز بیانگر عشق شریعتی به خداوند است. بنابراین باید گفت روشنفکری که غایت زدایانه، ذات زدایانه و خدازدایانه بخواهد مدعی روشنفکری باشد، به طور حتم ادعایی گزاف را طرح کرده است.
ایدئولوژی یکی دیگر از مفاهیم کلیدی اندیشه دکتر شریعتی است. متأسفانه روزگاری، بسیاری از طرفداران و نزدیکان شریعتی از این مفهوم برای رسیدن به منافع سیاسی خاص بهره گرفتند، اما هم آنان امروز این مفهوم را برنمی تابند و تقلیل گرایانه به آن برخورد میکنند. لکن از نگاه بنده، هیچ مفری از ایدئولوژی نیست و میتوان گفت که هر آیین و مکتبی یک ایدئولوژی است. برخی از افراد، مفاهیم و برداشتهای مختلف از ایدئولوژی را به یک قرائت خاص از ایدئولوژی فرو میکاهند که بر اساس آن ایدئولوژی برابر با توتالیتاریسم یا تمامیت خواهی است. این در حالی است که سه قرائت برجسته از ایدئولوژی وجود دارد: قرائت اول، قرائتی خنثی و بیطرفانه است که تنها به بیان اندیشهها و دیدگاهها اختصاص دارد. نگاه و قرائت دیگر، نگاهی انتقادانه و منفی نسبت به ایدئولوژی است که متعلق به مارکسیستهای نخستین و لیبرالها است.
از نگاه لیبرالها، ایدئولوژی همان آگاهی کاذب است که از طرف اصحاب قدرت برای فریب تودهها مطرح میشود. اما بر اساس قرائتی دیگر، ایدئولوژی امری اجتناب ناپذیر و مقولهای همیشگی است. در نتیجه میتوان گفت افرادی که ایدئولوژی را تقلیل به قرائتی توتالیتر میدهند، برخوردی ایدئولوژیک با این مفهوم نمودهاند. زیرا این افراد، از میان تعابیر مختلف تنها یک قرائت را برگزیدهاند و بر این اساس گرفتار همان بلیه ای شدهاند که دیگران را بر اساس آن نقد میکنند. مرحوم شریعتی تعریفی از ایدئولوژی ارائه میکند که همه اقوال و دیدگاههای مدعیان اندیشه صرف و رها از ایدئولوژی را در برمی گیرد. از نگاه ایشان، ایدئولوژی دارای سه عنصر است: نخستین ویژگی؛ جهان ینی است که به معنی تفسیر و تعبیر آدمی از جهان است که بر مبنای آن میتوان مدلی برای اداره جامعه ارائه نمود. جهان بینی مقدمه ارزش یابی از مقولههای مختلف انسانی است تا بر اساس آن راه حل مناسبی برای زندگی به دست آید. پس سه عنصر جهان بینی، ارزش یابی و راه حل را میتوان عناصر سه گانه ایدئولوژی از نگاه شریعتی بیان نمود. با این نگاه، همه مکاتب دارای ایدئولوژی هستند و نمیتوان مکتب خاصی مانند لیبرالیسم را بی بهره از ایدئولوژی دانست.
ریشههای فکری و جامعه شناختی اندیشه شریعتی
شریعتی یک متفکر شیعی است و عشق زیادی به تشیع دارد. شریعتی در آن شرایط حساس و سخت، کوشش بسیاری در جهت فهم و درک آموزههای ناب شیعه و معرفی آنها به نسل جوان داشت. در نتیجه نمیتوان از ریشههای شیعی تفکر شریعتی به ویژه اندیشههای عدالت خواهانه و نیز مفهوم امامت چشم پوشی کرد.
ریشه فکری دیگری که در اندیشه شریعتی قابل توجه است، مفهوم مسئولیت و شدن است. شریعتی تاکید زیادی بر مساله شدن انسان دارد. از نگاه او انسان موجودی خودآگاه است که باید ظرفیتهای بالقوه خود را به فعلیت برساند. انسان موجودی مسئول است و به هیچ عنوان بیطرف نمیباشد. این مفهوم در ارتباط با اگزیستانسیالیسم سارتری است. البته برخلاف فیلسوفان وجودی مانند سارتر که نمیتوانند مبنای ذات گرایانه و اصل گرایانه ای برای مسئولیت انسان و شدن او تصور کنند، مرحوم شریعتی به دلیل غایت گرایی و خداگرایی اش چنین بستری را برای انسان فراهم میکند. به عبارت دیگر، مسئولیت و شدن سارتر بر مبنای اباحه گرایی است، اما مسئولیت و شدن شریعتی بر اساس خداگرایی است؛ و البته مسئولیت و شدنی میتواند معنا داشته باشد که برمبنای خداگرایی باشد.
مرحوم شریعتی همچنین به شدت تحت تأثیر جنبشهای رهایی بخش از جمله جنبش الجزیره و متفکرانی مانند فرانتس فانون بود. از دیگر ریشههای فکری مرحوم شریعتی میتوان به نوعی به سوسیالیسم اقتصادی و انقلابی، رمانتیسم انقلابی، رادیکالیسم اجتماع گرا، نئومارکسیسم فرانسوی منسوب به آلتوسر و مارکسیسم انتقادی مارکوزه اشاره کرد. یکی از دلایلی که مرحوم شریعتی مخاطبین خود را دانشجویان قرار میدهد، تأثیر پذیری از جنبش دانشجویی فرانسه است. مدل فکری شریعتی را میتوان مکتب انتقادی دانست، البته نمیتوان شریعتی را کاملاً پیرو مکتب فرانکفورت یا انتقادی دانست. یکی از اصول این مکتب، رابطه واقعیت و ارزش است، در حالی که شریعتی این دو را جدا میدانست. مفهومی که به نظر میرسد شریعتی از مکتب فرانکفورت گرفته باشد، مفهوم رهایی بخشی است. در نظریه انتقادی، ملاک ارزش یابی نظریهها، و در لسان شریعتی ایدئولوژی، رهایی بخشی است و بر این اساس، نظریه یا ایدئولوژیای مورد قبول است که بتواند انسان را از رنج ها و جبرهای مختلف رها سازد.
او همچنین به شدت تحت تأثیر مارکس دیالکتیک یا مارکس هگلی و نه مارکس مادی گرا بود. برخلاف تفاسیر مادی از مارکس، مارکس دیالکتیک به دنبال رهایی انسان بود و از این رو نقاد جدی شیءوارگی انسان در نظام سرمایه داری و نیز مسخ شدگی و از خودبیگانگی انسان در این نظام بود. در آثار شریعتی به طور مکرر سخن از دیالکتیک ماده و روح میرود. بنابراین شریعتی متأثر از مارکس انسان گرا بود و میکوشید انسان را به انسانیت خود نزدیکتر کند. شریعتی درد انسان و رهایی او را داشت و در آثار مختلف خود از ارزشهایی مانند رنج بردن از تبعیض، عشق ورزیدن به برابری انسانی و آزادی یاد میکند. او این مؤلفهها را در تشریح مفهوم ایدئولوژی به کار میگیرد و ایدئولوژی مطلوب را در برگیرنده این ارزشهای سه گانه معرفی میکند. در خصوص متفکران داخلی مؤثر بر شریعتی میتوان به مرحوم جلال آل احمد اشاره کرد. جلال آل احمد که پس از گذراندن مراحل مختلف در اواخر عمر خود به قابلیتهای مذهب تشیع گرایش پیدا نموده بود، جملهای زیبا در خصوص شهادت دارد: «آن روز که ما شهادت را کنار گذاشتیم و به بزرگداشت شهداء اکتفا کردیم، تبدیل به دربانان گورستان شدیم.» بنابراین تأثیر اندیشههای آل احمد بر شریعتی بسیار قابل توجه است. در خصوص ریشههای جامعه شناختی اندیشه شریعتی نیز باید به نظام سیاسی حاکم بر ایران، نظام دو قطبی جهان، سلطه بوژوازی و نیز محیط زندگی و رشد شریعتی توجه نمود.
اهداف و دغدغههای اصلی شریعتی
شریعتی با توجه به درک خاص و ناب خود از ایدئولوژی و تشیع احساس میکرد که تشیع دچار انحراف شده است و آن چیزی که تحت عنوان سنت شیعی شکل گرفته است، متناسب با روح شیعی نیست. از این رو تلاش بسیار داشت تا با روشنگری بتواند روح واقعی تشیع را بازگرداند. با توجه به این هدف میتوان اهمیت مفهوم بازگشت به خویشتن را در آثار مرحوم شریعتی درک نمود. یکی دیگر از اهداف او، بهره گیری از سازوکارهای تشیع برای ایجاد تحرک و جنبش اجتماعی و انقلابی بود و در این زمینه کسی تردید ندارد که او یکی از نظریه پردازان اصلی انقلاب بود. شریعتی مفاهیمی نظیر شهادت، امامت، انتظار و دعا را برای ما زنده کرد و تفسیری نوین و حرکت آفرین از مفاهیم کلیدی اندیشه شیعی به دست داد. شریعتی بر اهمیت مساله مسئولیت روشنفکران اصرار میورزید و این در حالی است که این مساله نیاز امروز جامعه ایرانی است. متأسفانه به نظر میرسد روشنفکری دینیای که حداقل عامل مشدد و معدد انقلاب اسلامی بود، پس از انقلاب انبساط پیدا نکرد و ما امروز به شدت نیازمند این نوع از روشنفکری هستیم.
یکی از دغدغههای شریعتی این بود که پس از مدرنیته، مساله چگونه بودن انسان زیرسوال رفته است. او معتقد بود که علی رغم برخی از دستاوردهای سخت افزارانه مدرنیته، انسانها گرفتار بحران معنا شدهاند. بنابراین می کوشیدتا این بحران را فهم و به گونهای چاره اندیشی کند. یکی دیگر از اهداف شریعتی که امروز نیز نیاز جامعه ماست، مساله خرافه زدایی و تحجرزدایی بود. این دو مؤلفه از جمله مهمترین عوامل تحرک روشنفکران دینی قبل از انقلاب بوده است. شریعتی بر جایگاه مهم آگاهی بخشی و خلاقیت انسان تاکید بسیار داشت.
دیگر دغدغه شریعتی، نقد قابل مناقشه او بر تشیع صفوی بود. از نگاه شریعتی، تشیع صفوی بیش از تاکید بر خلافت بر خلیفه تاکید دارد و بیشتر متعلق به گذشته است. همچنین مظهر تشریفات و شعائر است و بیش از زندگی، به جهان پس از مرگ توجه دارد. در این تشیع، اصل مهم امامت تحریف شده و مساله مهم مسئولیت انکار شده است. البته بنده معتقدم که شریعتی میتوانست میان مبانی تشیع صفوی و سیاستها و رفتارهای صفویه تمایزی قائل شود. بنابراین چه بسا اگر شریعتی عمر بیشتری مییافت، به این مساله توجه بیشتری مینمود. همچنین نقدی که شریعتی در مورد فلسفه وارد میکند، به معنی نقد فلسفه بماهو فلسفه نیست. بنابراین از نگاه اینجانب، شریعتی منتقد آن بخش از فلسفه بود که به نقش سیاسی و اجتماعی و دلالتهای عملی خود بی توجه است.
او همواره به تشیع به عنوان یک راه مینگریست. اما باید پرسید که پس از رسیدن به مقصد چه باید کرد؟ در این زمینه میتوان گفت که شریعتی تنها متفکر قبل از انقلاب و تأسیس نیست، بلکه متفکر نظارت و حفاظت پس از تأسیس نیز هست و امروز ما به شدت به شریعتی پس از تأسیس نیازمندیم. شریعتی یک متفکر منتقد مدرنیته بود و به اصول و مبانی شکل گیری مدرنیته نقدهای جدی داشت. او همچنین یک متفکر کاملاً بومی گرا بود و معتقد بود که شرایط تاریخی، اندیشهای و عرفانی ما باید در برنامه ریزی ها مورد توجه بسیار قرار گیرد و نباید با یک گرته برداری کورکورانه تسلیم غرب شویم. پیام اصلی شریعتی را میتوان حقیقت گرایی و مقابله با مصلحت گرایی دانست. از نظر شریعتی، هیچ مصلحتی بالاتر از حقیقت نیست.
نقش و ویژگیهای شریعتی
به عقیده بنده، شریعتی با غرب زدگی در دوران ما مقابله کرد. او با کمونیسم منحرفی که سکاندار حرکات رهایی بخش بود، مبارزه کرد. در آن زمان به قدری موج کمونیسم منحرف قوی بود که حتی برخی از نیروهای مذهبی هم تغییر ایدئولوژی دادند و به آن سمت گرویدند، اما شریعتی در برابر این اندیشه ایستادگی کرد. شریعتی با رواج مفاهیم رهایی بخش مذهب جوانان را به سمت اندیشههای تشیع جذب کرد. از ویژگیهای مرحوم شریعتی، زنده کردن نام بزرگان دین بود که در این خصوص زنده کردن نام حضرت زینب (س) قابل توجه است که البته این مساله با آگاهی بخشی ارتباط نزدیک داشت. او میگفت: «شهادت دو وجه دارد: خون و پیام.»
در آثاری که در زمینه انقلاب اسلامی نگاشته شده است، مرحوم شریعتی به عنوان نماینده اسلام رادیکال مطرح شده است. تفاوت اصلی شریعتی با سایر روشنفکران این است که او پرسشها و راه حلهای جدید و غیرتمدنی را مطرح نمود. از این رو شریعتی متفکری خلاق، ایدئولوژیک و غیرتاریخی است.
مواجهات صورت گرفته با شریعتی
با این که بنده هیچ گاه طرفدار پروپا قرص دکتر شریعتی نبودم و همواره با نگاهی انتقادی و آکادمیک به ایشان نگریستهام، اما باید بگویم که شریعتی در جامعه ما مظلوم واقع شده است. شریعتی از طرفی توسط برخی از سنت گرایان دینی به ناحق در مورد مسائلی چون خاتمیت و امامت زیرسوال رفت و از طرف دیگر توسط برخی از طرفداران خود نیز مورد بی مهری قرار گرفت. افرادی که روزگاری زیر علم شریعتی بودند، به محض اینکه دارای قدرت شدند، ایدئولوژیک کردن دین از طرف شریعتی را نقد کردند. اما باید در خصوص مرحوم شریعتی گفت که اندیشه و عمل ایشان به طور کلی درست و به طور جزئی نادرست است. این در حالی است که اندیشه و عمل برخی از روشنفکران کلاً نادرست و جزئاً درست است. بنابراین باید گفت که مسیر کلی حرکت شریعتی، مسیری قابل دفاع و صحیح است و کسی که در زمینه انقلاب اسلامی مطالعه میکند، نمیتواند نقش برجسته آن مرحوم را فراموش نماید.
نقدها و ضروت های اندیشه شریعتی
چندین نقد را میتوان در زمینه آرا و اندیشههای شریعتی مطرح نمود تا بتوان به ضرورتهای طرح اندیشه او در زمان فعلی رسید. نخستین انتقاد وارد بر شریعتی این است که از شریعتی نباید انتظار یک منظومه فکری و فلسفی کامل را داشت، هر چند به طور نسبی یک انسجام وجود دارد، اما به دلیل مبارزه طلبی و نیز عمر کوتاه شریعتی نمیتوان انتظار انسجام مطلق از اندیشه ایشان داشت. بنابراین شریعتی بیشتر با تک اشارات کوتاه و پرمغز خود شناخته شده است. به عنوان مثال، طرح مثلث عرفان، آزادی و برابری از طرف شریعتی به این معناست که هر نسبتی بین آزادی و برابری، بدون عرفان معنا ندارد و نمیتواند به نتیجه مطلوب برسد. در زمینه طرح مثلث زر و زور و تزویر نیز باید گفت که این مساله بسیار مهمی است و حتی بنده در مقاطعی از جمهوری اسلامی نیز این مثلث را به روشنی میبینم. در زمینه نقد شریعتی بر تشیع صفوی هم باید گفت که در درون همین تشیع، فیلسوفان بزرگی مانند ملاصدرا تربیت شدهاند که امروز انقلاب اسلامی بر اساس اندیشههای آنان بنیان شده است. البته ملاصدرا هم در آن زمان شبه تبعید شد و باید گفت که نقد شریعتی بر تشیع صفوی نمیتواند به این بزرگان برگردد. در زمینه طرح مساله پروتستانتیسم در اندیشه مرحوم شریعتی نیز باید گفت که این موضوع ربطی به اندیشههای شریعتی ندارد و افرادی که فکر میکنند پروتستانتیسم از دل اندیشههای شریعتی بیرون میآید، کاملاً اشتباه میکنند. شریعتی مساله اصلاحات را از طریق مطرح کردن پروتستانتیسم عنوان میکند، در حالی که او ارادتی به پروتستانتیسم مسیحی ندارد، زیرا این مساله را حرکتی بورژوازی میدانست.
امروز ضروری است که یک بار دیگر پرسشها و پاسخهای شریعتی دسته بندی شود و آنها را مورد ارزیابی و واکاوی دقیق و انتقادی قرار دهیم. بنابراین برای بسط و امتداد پروژه ناتمام شریعتی نیازمند بسط پرسشها و پاسخهای شریعتی هستیم. یکی دیگر از مسائلی که امروز ضرورت طرح اندیشه شریعتی را به وجود آورده است، بهره گیری از ظرفیت اندیشههای شریعتی در زمینه نقد نظام است. بنابراین امروز به طور جدی به شجاعت، جرات و حقیقت گرایی شریعتی نیازمندیم. البته لازم است که در این زمینه پالایشهای جدی صورت گیرد.
انتهای پیام
نویسنده محترم برای این پیشنهاد خود:
“….امروز ضروری است که یک بار دیگر پرسشها و پاسخهای شریعتی دسته بندی شود و آنها را مورد ارزیابی و واکاوی دقیق و انتقادی قرار دهیم. ….”
راه حل و چگونگی انجام آنرا توضیح نمی دهند….با چه ملاک و معیاری این عمل انجام شود؟
آیا ملاک “رهایی بخشی” میتواند بکار گرفته شود؟
مشکل خود همین معیار “رهایی بخشی” است که مبهم بود و میباشد…اینکه گفته شود ” شیءوارگی انسان” در نظام سرمایه داری مشکل اصلی است باز هم کفایت نمیکند…مشکل حتی سرمایه داری هم نیست….مشکل فهم “هدف از خلقت” ماست…اگر میدانستیم هدف از خلقت ما چیست احتمالا راه را پیدا میکردیم….
مشکل برگردانده میشود به فهم راه و هدف امام حسین …آیا فهم راه امام حسین ما را به فهم “هدف از خلقت” میرساند؟….در سوره حمد ما از خود خداوند تقاضای کمک و درک صراط مستقیم میکنیم نه از جانب کسانیکه نعمت داده شدند…مانند امام حسین و امثال ایشان…
ما اگر امروز از طرف خداوند هدایت بشویم آنگاه در همان خطی قرار میگیریم که امام حسین ها میرفتند…نه برعکس…
ما هر روز تقاضای کمک از خداوند داریم یا به عبارت دیگر باید داشته باشیم نه از کسانیکه در زمانهای گذشته ، خوب بودند…
فهم امروز ما از کتاب الهی همان صراط مستقیم است….اما فهم ما از کتاب الهی چگونه بدون اختلاف به فهم واحد و منسجم برسد؟!
اگر هنگام خواندن کتاب الهی رعایت اتصال قول الهی بشود به فهم متصل واحد میرسیم….
سلامبهنظرمندراولبحثخوبتحلیل
کردندولیدرانتهامحافظهکاریکردهو
ومعلوممیشودخودنویسندهمانند
روشنفکرواقعییکبیگانهتلقینمیشود
وآنجسارتمبارزهوفداکاریپیامبرگونه
راندارد.درهرکدامازآثارمرحومشهید
دکترعلیشریعتیمینگریممیبینیمبدون
ملاحظهافشاگریمیکندباندهارانتها
تظاهرهاجعلیاتخرافههاوشایعهسازها
وبتهاوبتسازانرانیشترمیزندومچشان
بازمیکندجهتاصلینوشتههایایشان
بهاینگونهاست.بهنظرمیرسدفضای
مجازیچناننسلجدیدراتحتسیطره
گرفتهکهمجالیدردورانکنونیبرای
امثالشریعتینیستوبیشازهمه
تاریخروشنفکرانواقعیمنزویهستند