زیدآبادی و خبط و خطای معرفتی!
محمدعلی محمدی قرهقانی، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «زیدآبادی و خبط و خطای معرفتی!» نوشت:
دکتر زیدآبادی در اشارهای مختصر به نوشته من در باب «خطر نارسیسم برای شخصیتهای سیاسی ایران»، احتیاط کرد که چندان جدی به آن مطلب نپردازد و برای این که مرا هم ادب کرده باشد، با لقب «فرد ناشناس» مورد خطاب قرار داد که علائم جدیدی از احتمال ابتلای به نارسیسم را بروز داد. در این که من فرد ناشناسی هستم شکی در آن نیست، اما اینکه حضرت زید بر این ناشناختگی انگشت میگذارد، قصدی جز تخفیف و خوار شمردن یک منتقد را نداشته و عدم تحمل یک نقد، همان نکتهای بود که در آن نوشتار به آن استناد کرده بودم. این که منتقد شما یک آدم کم مو و یا نابیناست و یا پایش میلنگد، چنانچه در خطاب قرار دادن، او را کچل، کور یا لنگ بنامید، منظوری غیر از توهین و تحقیر نداشتهای، اگرچه که خطاب شما مطابق با واقع هم باشد. افراد نارسیست، نمیخواهند دیگرانی که سر از چنبره اطاعت بیرون گذاشته و حرف دیگری میزنند را به حساب آورند و لقبی محترمانه به آنان بدهند. در حالی که به قول سهراب سپهری، من هم خرده هوشی دارم و سر سوزن ذوقی و در آن نوشته هم اسمی داشتم.
اما جناب زید در آن اشاره، نکته مهم روششناسانهای را طرح کردند که واجد ویژگیهای معرفتشناسانه بود و این نوشته از آن جهت به این موضوع نگاه میکند. ایشان در پاسخ و در رد نظر من فرمودهاند «گزارههای روانکاوانه عموماً ابطال ناپذیرند و به همین جهت نیز در نقد سیاسی و اجتماعی نباید به راحتی علیه افراد به کار گرفته شوند»، که با اطلاق روانکاوی به آن نوشته، سعی کردهاند به کلی آن را به حاشیه برده و یکسره انکار کنند و با این برچسب، مصادیق آن را غیر قابل توجه جلوه دهند. به فرض که آن نوشته روانکاوی بوده و آن هم یک علم طبیعی نیست، اما یک دانش هرمنوتیکی است که اگرچه پدیدهها را تجربی آزمایش نمیکند، ولی تفسیر میکند و به اعتبار تفسیر که صورتی از علم یا شبه علم است تاکنون ماندگار بوده و ما نمیتوانیم به فرض روانکاوانه تحلیل شدن رفتارمان، نتایج و استدلال آن را نفی و انکار کنیم.
اما اساساً نوشته نارسیسم روانکاوی نبود، بلکه بیشتر با کمک از یک مفهوم اسطوره شناختی که در فلسفه و تاریخ و انسان شناسی و علوم دیگر در همه فرهنگها مورد استفاده قرار میگیرد، به عنوان یک امر تاریخ اجتماعی و فرهنگی، روایتی ارائه میکند و اثرات غیرقابل انکار آن بر تحولات اجتماعی ایران را مورد بررسی قرار داده و از این جهت یک آسیبشناسی اجتماعی و رویکردی جامعهشناسانه بود. این روش علمی که جامعهشناسی تفسیری نام دارد و با پارادایمهای هرمنوتیکی، پدیدارشناسی و پست مدرنیسم و با نمایندگان مشهوری چون وبر، هوسرل، گادامر و فوکو و غیره شناخته میشود، با آن ابطالپذیری پوزوتیویستی پوپری مورد اشاره آقای زیدآبادی البته که تفاوتهای روشی دارد که اینجا محل مناسب آن بحث نیست و همین بس که به قول فوکو، حقیقت نسبی است و تلقی یافتههای علمی به عنوان حقایق عینی خطاست. پس آن چه میماند برساخت است که در مقوله نارسیسم آشکار شد.
از طرف دیگر، مصادیق و روش فهم و استنباط آقای زیدآبادی از عملکرد اسماعیلیون و هواداران وی مبنی بر ارتکاب و ترویج خشونت، بر اساس ادعای خودشان چون ابطالپذیر نبوده، نمیبایست نسبت داده شود. اما آیا اطلاق آن مشاهدات و ادراکات تجربی از خشونت، غلط بوده است؟ هر حکمی اینجا صادر شود، آن نوشتار من هم به لحاظ روشی و ادراک، به دلیل مشابهت، مشمول همان قاعده میشود. بنابراین و به طور ساده با هر روشی که قضاوت کردهاند با همان روش قضاوت شدهاند، پس یا هردو صادق است و یا هردو به یک نسبت باطل!
از اطاله این بحث، قصدم شناخته شدن از درآویختن با آدم مشهوری چون زید نیست، که گفتم خرده نان و خرده هوشی هست و به قول قدسی مشهدی؛ در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان، نیست غم! صحبت صاحبنظری ما را بس!…، اما جناب زید عزیز یک توضیح مهم را به هوادران خود بدهکار است که اگر خشونت بد است که هست! انواع دارد که به نظرم نوع خشونت گفتمانی و کلامی و نوشتاری به ظاهر اندیشمندانه، به این دلیل که گفتمان و بستری فکری تولید میکند، صدبدتر خشنتر از گفتار زشت و ناپسند عدهای جوانِ غیراندیشمندِ نافیلسوف مآب است. اگر جناب زید بر خشونت شورید و پس از مشاهده و ادراک آن، شوریده احوال ترک گفتگو کرد و عطای نقد را به لقایش بخشید، چگونه آن همه خشونت در کلام و بیان و قلم دکتر سروش، گزندی به روح حساس حضرت ایشان نرساند و بلکه برعکس آن را در قالب واژگانی چون «فروتنی، دلسوزی و بزرگواری، پدرانه، مهر و عاطفه» ستود؟ چگونه این همه ستایش در حق خود که جسارت بر جماعتی از بشر بود را تاب آورد و در پیوندی عاطفی با هم قبیله نارسیستی، از بیطرفی علمی عدول کرد و معرفت را در حق رفیق تمام کرد؟
از شخصیت دکتر سروش بعید است که چنین بیمحابا به ستایش کسی چون زید مبادرت ورزد، اما به قول خودش چون سالها از این «بهائم لگد بسیار خورده»، دم فرو بسته بود تا شأن خود را در پاسخ مستقیم به آنان فرو نکاهد – کاری که نارسیستها میکنند – و اینجا از محمل زید بهره برد تا به نام زید، به کام خود، چنین شلاق قلم، بل عدم، بر مخالفان خود زند. طُرفه آن که خطاب زید به اسماعیلیون خارج بود و دکتر سروش آن «دیوان دیوانی و کیهانی» داخل را نیز به انگیزه قهر و خروج منضم کرد که حداقل در «لحظه خداحافظی» زید، آنان منظور نبودند. جالبتر آن که سروش در یک همذاتپنداری نخبهگرایانه و اسطورهگونه با زید و «دگرسازی» نارسیستی با عوام الناس مینویسد: «گویی ما را برای خوردن خون دل آوردهاند» و یا وقتی میگوید «ما مسکینان و مغضوبان و دوزخیان زمین»، تصویری اسطورهای- پرومتهای از خود و زید ارائه میکند که الحق فریبنده و وسوسهانگیز است. زید هم در دام نارسیسمی که سروش برای او نهاده است میافتد و به هر اصرار خیرخواهانه و دوستانه با یک خبط و خطای روشی و منشی، نه! میگوید و حاضر به برائت از این همه شناعت نمیشود. اینها که روانکاوی نیست! مجموعهای از مفاهیم و مقولات در یک روند تحلیلی است که مضمونی به نام نارسیسم را میسازد. یک سازش و سازه علمی و کیفی!
شایسته است دکتر زیدآبادی گرامی از موضع خشونت پرهیزی مدعایی، تکلیف خود را با این بیان خشونت آمیز فلسفی و گفتمانی علیه مخالفان در قالب عباراتی چون «خفاشکان نور ستیز، ابلهان، کرکسان جیفه خوار، صخرههای سفاهت، بهائم بل اضل!، انعام، سفلگان و بوزینگان که نباید آنان را بخشید»، تفکیک کند و یا با ربالنوعی که سروش از خود و از او ساخته، مشق تانگو کنند. اگر این خود و زیدستاییهای سروش که نه تنها پذیرفته و بلکه به نحو ابطال ناپذیری ستوده هم شد، خشونت و نارسیسم نیست، پس چیست؟
موضوع دیدار با خاتمی در دارآباد و یادداشتهای پس از خداحافظی زید از عرصه سیاست داخلی ایران، نشان میدهد که «هزار وعده خوبان یکی وفا نکند» و او به حق بیرون از نقش خود به عنوان تحلیلگر حوزه سیاست داخلی، سخت احساس غربت و بیهویتی میکند و به صد ناز و کرشمه نارسیستی تمایل دارد که برگردد. به عنوان یک علاقمند «ناشناس» به دکتر زیدآبادی میگویم که برگرد برادر و با تبری در یک دست و قلمی در دست دیگر، هم بت نارسیستی خود را بشکن و هم خشونت از طرف هرکسی را محکوم و ابطال کن!
انتهای پیام
آقای محمدعلی محمدی! از نوشتار شما در این دو نوشتۀ اخیر سپاسگزارم. معتقدم دموکراسی زمانی امکان پذیر خواهد شد که سیری کنیم از دو گانۀ ارتباطی کودک-والد که ارتباطی ناصاف و آمرانه و قدرت مدار از یک سو و خودکم بین و مرادپرور و اسطوره ساز از دیگر سوست، به سوی ارتباط بالغ-بالغ که حدی از تعادل در تعامل ارتباطی را نگاه داشته و به هیچ کس، مطلقا هیچ کس به دیدۀ انکار و تحقیر یا خداانگاری و اسطورگی نمی نگرد. این مهم نیازمند پرورش و وجود درصد قابل توجهی از افراد در جامعه است که به خوداندیشی و پرورش فکر خویشتن به همان اندازه قدر نهند که حرمت افکار و عقاید دیگران را نگه میدارند … مشق اندیشه راهی است بی پایان و ازلی و نقطۀ کفایتی در به اصطلاح متفکران و روشنفکران و اندیشمندان ندارد. که اگر روزی آن متفکر، اندیشمند یا روشنفکر نقطۀ پایانی زند بر دانایی خویش، به قول شما در دام نارسیسم افتاده است و سرنگون و مغروق در آیینۀ زیبایی تفکر خویش ….
پرفالورها معمولا خودشيفته هستند و در توييتر ميتونيد ببينيد كه جواب كسيو نميدن تا ديده نشه. اين موضوع به عقايدشون ربطي نداره و از دم خودشيفته هستند يعني همه جناحهاي سياسي و… اينجاست كه ميگيم در ايران فرقه گرايي حاكمه نه عقيده.
به كانالهاي تلگرام بيايد همين وضعه: هيچ ادميني مطلب كانال ديگه رو فوروارد نمكنه حتي اگر تغييري درش نده. چرا؟ كه اون كانال ديده نشه. و…
سلاممولایمتقیانحضرتعلی.ع.
زمانیرسیدکهگوشچندانیبرای
شنیدنحرفهایشدغدغههایش
نمییافتومعروفاستسینه
پردردشرابرایچاهمیگشودعجیب
استکهبگویممامدعیانشیعهبودن
امروزنیزنمیخواهیمحرفهایآن
حضرترابشنویمتنهابهتمجیدو
بزرگداشتویواولادبزرگوارش
بسندهکردیم.آیاجمهوریمامعرف
هرچندکوچکنهجالبلاغههست؟
اندازهجنابابوبکروجنابعمرهم
ترازونداریماصلاتحملترازورا
نداریم.کجاآنچهرابرخودپسند
کردیمبرایتبریزواردبیلو زنجان
پسندکردیمانسانهابافرهنگوزبان
ورنگو….همهچیزمثلهمحق
دوستداشتنمتعلقاتو….دارند
برایهمینچونحرفچندانی
نداشتیمتنهادربرخیجوامعشیعی
خارجدوستدارانییافتیمدر جوامع
سنیوغیرمسلمانمثالجدید
نداشتیمکهماراسرمشقبدانندآقا
بایدبپذیریمنهجالبلاغهرا
نتوانستیمیانخواستیمتاحدی
اجراییکنیم.آنگاهمتحیرانه
میگوییمچرانسلهایجوانبعد
انقلاب….شایدآقایزیدآبادی
دغدغهآزادیواجرایبرجامو….
داشتندولیبایدبگویمعدالتو
وشفافیتوترازوحاکمباشددیگر
آزادیهممیآیدامریکاهمهرنوع
برجامیبخواهیمتنمیدهدوالا
همینمنوالادامهداردو خداوند
انشاللهخودشبافیوضاتآسمانی
حالملتامامحسین.ع.راخوبکند
این روزها همه به دکتر سروش حمله میکنند؛ شما چطور؟!