همزیستی نامسالمتآمیز دو همسایه: مسجد امام صادق و دانشگاه هنر و معماری
آسیه توحیدنژاد، انصاف نیوز: مسجد امام صادق، مسجدی خاص و نزدیک به برخی افراد مطرح سیاسی که در ضلع جنوبی میدان فلسطین واقع شده دیوار به دیوار دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد در خیابان فلسطین است. یکی از درهای مسجد امام صادق پله و پاگردی دارد که تا پیش از این محل استراحت، نشستن و گفتوگوی دانشجویان دانشگاه هنر و معماری در زمان آزاد بین کلاسها بود.
انصاف نيوز با دانشجويان و يكی از اهالی ساکن در این محله که به نظر می آمد از کارکنان آنجا نیز باشد گفتوگو داشته و گزارشی میدانی تهیه کرده است.
انگار اختلاف فرهنگی دو جامعهای که به این دو مکان رفتوآمد داشتهاند مایهی دردسر شده و درهای مسجد را که بسته است هیچ، ترم تحصیلی قبل مقابل پلهها نیز نردهای کشیده است تا مانع نشستن دانشجویان روی این پلهها و پاگرد آن شوند.
در پیادهروی کم عرض خیابان فلسطین فقط جای عبور یک نفر باقی مانده است. با این وجود دانشجویان باز هم کنار نردههای این پلهها میایستند یا جلوی در ورودی دانشگاه کنار هم میایستند یا حتی در گرمای تابستان و سرمای پاییز در فضای جلوی مسجد مینشينند.
علیرغم وجود حصارها که مانع استفاده از پلهها شده، مسجد امام صادق تا چند ماه پیش شماره تماس حراست این مسجد را نیز کنار این حصار نصب کرده بود.
اصل این گزارش دو ماه پیش جمعآوری شده ولی هنوز مشکلات دانشجویان دانشگاه هنر و معماری و این نرده بر جای خود باقیست.
اسامی افراد مستعار هستند.
“اصلا چرا چنین دانشگاهی را کنار آن مسجد ساختهاند؟”
گروهی از دختران و پسران جوان را دور کیوسک روزنامهفروشی دور هم جمع شده بودند. یکی در میان مقنعههایشان روی شانههایشان افتاده بود و کیف آرشیو در دست داشتند. موضوع را که میان جمعشان مطرح کردم یکی از دخترها که شاکیتر هم بود شروع به حرف زدن کرد.
نامش آزیتا بود و حدودا 20ساله. کیمیا میگفت یکی از ماموران خدماتی مسجد که اتفاقا خیلی هم بداخلاق است زمانی که دانشجویان روی پله مینشینند با شلنگ آب شروع به شستن پلهها و ورودی مسجد میکند. از یادآوری رفتار نیروی خدماتی مسجد عصبانی میشد و برایش سوال بود که اصلا چرا در چنین فضای کوچکی دانشگاه ساختهاند؟! و چرا این دانشگاه با این فرهنگ عمومی را در کنار چنین مسجدی ساختهاند؟! به تفاوت فرهنگ دو طیفی که در دانشگاه هنر و معماری و مسجد امام صادق رفتوآمد داشتند اشاره میکرد.
او تعدادی از همدانشگاهیهایش را نیز میشناخت که به دلیل همین نامتجانس بودن دانشگاهشان و مسجد امام صادق برای یکی یا دو ترم به واحدهای دیگر دانشگاه آزاد انتقالی گرفتهاند.
«نمیشود که در هر آنتراکت به کافه رفت!»
جلوتر از ورودی اصلی دانشگاه دو دختر ترم اولی را دیدم که به درخت تکیه داده بودند و سیگار میکشیدند. آنها میگفتند که در بحثهایی که بر سر این سه پله به وجود آمده دو مامور متفاوت از مسجد دیدهاند که یکی بداخلاق است و دیگری خوشاخلاق. اما در مجموع برخورد خیلی بدی از هیچکدام ندیدهاند فقط به دانشجوها تذکر میدادند که از روی پلهها بلند شوند یا پلهها را میشستهاند.
آنها در پاسخ به سوال من که چرا با وجود چند کافه در نزدیکی دانشگاهشان باز هم به پلههای مقابل مسجد محل تجمع آنها میشود اینطور پاسخ دادند: نمیشود وقتی از صبح تا شب کلاس دارید هر آنتراکت نیم ساعته را تا کافه بروی!
«چه فایده؟! الان میروند جلوی در خود مسجد مینشینند!»
چهار پسر جوانتر را جلوی حصار مسجد دیدم که میخواستند سیگار بکشند. یکیشان که نامش مصطفی بود از برخورد یکی از دوستانش با آدمهای منسوب به این مسجد میگفت. داستان از این قرار بود که در جشن روز دختر صدای بلندگوهای میان میدان برای دانشجوها آزار دهنده بوده دوست مصطفی میرود و همین را به مسئولان باند و بلندگوها میگوید که به درگیری کوچکی منجر میشود.
دانشجویی نزدیک جمع گفتوگوی ما داشت نمونه کارش را آتش میزد. مصطفی به او اشاره کرد و گفت: ببینید این یه نمونه از رفتارهاییست که ناراحتشون (مسئولان مسجد) کرده! اما خود مسئولان دانشگاه میگن خودشون هزینهی این حصارها رو دادن. واقعا هم جلوهی خوبی نداره وقتی یکی رد میشه؛ مگه زندانه؟!
آرمان در جوابش گفت: چه فایده؟! الان میرن جلو در خود مسجد میشینن!
سهیل میخندد و میگوید: جلو در مسجد هم حصار میکشن.
حسین: حاجی مگه میشه؟!
سهیل: آره دیگه فقط وقتی در مسجد رو باز میکنن در حصار هم باز میکنن.
از مکالمه خودشان خندهشان میگیرد. سهیل میگفت ظاهرا از فردای تولد یکی از گروهها در ماه رمضان روی این پلهها تصمیم به کشیدن این حصار گرفتهاند و گفتهاند که شما به مسجد بیاحترامی کردهاید.
از آنها پرسیدم آیا درکی از سمت مقابل خود دارند که چرا چنین کرده است؟ مصطفی جواب داد: واقعا درکشون نمیکنم! لااقل یه فکری به حال حیاط و بوفهی کوچک دانشگاه کنن! این چهار جوان هم تصدیق میکردند که یکی از ماموران خدماتی مسجد برخورد بدی با دانشجویان داشته است.
«اینا فک میکنن ما انگل جامعهایم!»
دو دختر و پسر خیلی راحت و بدون مقنعه و با پوشش خاص خود در فضای روبروی در اصلی مسجد نشسته بودند. سنگهای ساختمان مسجد پناه خوبی در گرمای تابستان است. این بچهها هم تایید میکردند که یکی از نیروهای خدماتی مجلس بداخلاق است و دیگری خوشاخلاق و خدماتی بداخلاق خیلی بد با بچهها حرف میزند.
سولماز اندازهی حیاتشان را برای من تصویر میکرد که ⅓ همان فضای ورودی جلوی مسجد است. این سه نفر داستان تولد ماه رمضان و کشیدن حصار از فردای تولد را تکذیب میکردند. از آنها پرسیدم که آیا درکی از افراد منسوب به مسجد که معترضند دارند یا خیر؟
مینا جواب داد: نه، اینها فک میکنن ما انگل جامعهایم! اصلا چرا همچین دانشگاهی با این فرهنگ باید کنار چنین مسجدی باشه؟!
سورن: من درکشون میکنم. به هر حال فک میکنن نباید جلو مسجد بشینیم با این ظاهر.
سولماز: چه فایدهای داشته الآن هم که اینجاییم؛ اومدیم جلو در مسجد.
سورن: امیدوارم شما کاری کنید که این حصار رو بردارن.
در سوال آخرم پرسیدم که آیا راهحل بهتری برای این شرایط دارند؟
سولماز: فکری به حال بوفه و حیاط ما کنند.
«اگر واقعا خبرنگاری یه کاری برای حق دانشجو بکن!»
چهار دختر و پسر یکی در میان بدون قید حجاب جلوی در مسجد نشسته بودند. یکی از پسرها که در حال سیگار کشیدن هم بود دل پرتری داشت؛ بیشتر از بقیه حرف میزد و میگفت که بقیه هم از بوفه و حیاط کوچک دانشگاه شاکیاند.
فراز: شما اگر واقعا خبرنگاری یه کاری برای حق دانشجو بکن!
از فراز پرسیدم که آیا درکی از طرف مقابل هم دارد؟
فراز: آخه اینجا خونه خداست به کسی چه ربطی داره که کی روی پلههاش میشینه؟ سیگار میکشه یا نمیکشه!
حصار پلههای مسجد امام صادق
«دانشجوها این را هم گفتند چه کردند که باعث حصارکشی مسجد شد؟»
در حال عکس گرفتن از حصار دانشگاه بودم که خانمی چادری با چشمهای پرسشگر و طلبکار با لحنی عصبانی و شاکی جلوی من را گرفت: برای چی داری عکس میگیری؟! بهِت گفتن چرا حصار کشیدن؟! طوری حرف میزد که انگار خیلی ناگهانی در یک بازجویی گیر افتادهام.
در مورد شغلش از او پرسیدم؛ طفره میرفت ولی از اطلاعاتی که داشت به نظر میآمد از خادمین مسجد است. خودش میگفت از ساکنین محله است.
خانم چادری :«دانشجوها به شما چه گفتند؟! این را هم گفتند که چه میکردند؟! باور کنید آدم روش نمیشه با بچهی کوچک از اینجا رد بشه!» توضیحاتی از حدود و ثغور روابط دانشجوهای دختر و پسر این دانشکده با هم و به پسر کوچکترش گفت آنطرفتر بایستد.
از آشغالهایی میگفت که دانشجویان همانجا رها میکردهاند و دلستر یا هر چیز شیرینی که میخوردهاند را رها میکردند :«خب این سنگ مرمر است اگر پاک نکنی کبره میبندد. خادم مسجد، بنده خدا، هر بار مجبور بود آشغالهای اینجا را جمع کند. شلنگ هم که میگرفت اینجا را تمیز کند خانمی از آن طرف میگفت زنگ میزنم سازمان آب؛ آب را هدر ندهید و از این حرفها…»
خانم چادری با گلایه ادامه داد: «بارها به مسجد زنگ زده بودند که این چه وضعیست اینها(دانشجوها) اینجا دارند؟! یا کسانی که در مسجد مراسمی داشتند شاکی بودند.» خانم چادری میگفت مسئولان دانشگاه خودشان بعد از گزارشهایی که دریافت کردهاند این حصارها را درست کردهاند.
حرفش را با گلایه اینطور ادامه داد:« من نمیدونم اینها کلاس نداشتند؟! شده دو ساعت کاری داشتم برگشتم دیدم همان آدمها هنوز اینجا هستند. من کاری ندارم تو کوچهها چه میکنند ولی لااقل احترام همین جلوی مسجد را باید نگه میداشتند!»
به او گفتم شاید با نرمی تذکر دادن به این جوانها بیشتر نتیجه میداد تا ساختن این حصار؛ در پاسخ به من زهرخندی زد و گفت: «بارها روی همین پلاکاردها نوشتند و خواهش کردند… انگار نه انگار!»
جای سوال است که آیا کشیدن حصار تنها روش مسالمتآمیز همزیستی دو گروه متفاوت با اختلاف فرهنگی فاحش است؟! و آیا این همان مدیریت شهری ایدهآل است؟!
انتهای پیام
اوسکولا قحطی خبر دارین؟ انصاف نیوزو … خاله زنک اداره میکنن؟
مشکل اصلیعدمدرک متقابل است . اگر دانشجویان درک کنند که مسجد مکان خاص عبادت است و حرمت این مکان را نگهدارند و از رفتارهایی که در شان این مکان مقدس نیست پرهیز کنن ، مسئولان دانشگاه مجبور نمیشوند جلوی پله های مسجد نرده بکشند
باید در حیاط دانشگاه فضای سبز و نیمکت وجود داشته باشه تا دانشجویان بعد از کلاس روی آن استراحت کنند و مزاحم همسایه ها نشوند
دلیل خاصی داشت صحبتهای اون خانم چادری رو نصفه چاپ کردید؟
در حالی که صحبت دقیق دانشجوها رو منتشر کردید؟
به جای این یکجانبه گرایی بهتر بود نظر شخصی تون رو صریح می نوشتید!
کاش طبق اسم سایت،انصاف داشتین و انقدر واضح طرفدار قشر خاصی نبودین …. لعنت بر ززآ