خرید تور تابستان

«جنگل پرتقال» غرور افراطی را دلیل ناکامی‌ها می‌داند

صاحبه پویان‌مهر در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز درباره‌ی فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» نوشت:

جنگل پرتقال فیلمی به نویسندگی و کارگردانی آرمان خوانساریان و تهیه کنندگی رسول صدرعاملی آمده است تا با بیانی ساده تصویر روشنی از غرور بیش از حد،کمال طلبی و پیامدهای آن را به نمایش بگذارد.

در واقع نشان دادن افرادی است که به قدر کافی خوب و باهوش هستند اما هیچکس را در شان و شخصیت خود نمی دانند، این حس آنقدر در اینگونه افراد قوی است که به مرور و طی سالیان در مرداب رکود و شاید اعتیاد فرو می روند و به راحتی آن همه استعداد و توانایی را به خاک می کشانند.

علی بهاریان (سهراب) نمونه بارز کمالی طلبی افراطی است، او خلاق، باهوش و هنرمند است، به قدری تواناست که وقتی بعد از پانزده سال به دانشگاه باز می گردد تا مدرک کارشناسی‌اش را بگیرد، استاد مو سفیدش او را به خاطر می آورد، پسری مغرور که هیچکس را جز خودش قبول ندارد، از نظرش هیچ کارگردانی در حد ساخت نمایشنامه اش نیست و هرکس جز خودش بنویسد سیاهه ای بیش ننوشته، اما در عمل چه کرده؟ در تمام مدتی که فارغ التحصیل شده فقط یک نمایشنامه نوشته که جرات خواندن آن را هم برای کسی ندارد، سال ها دچار اعتیاد به الکل شده و در کمپ ترک اعتیاد بوده، در آخر با هزار زحمت و نجات خود از دام اعتیاد توانسته معلم ادبیات شود آن هم بصورت قراردادی، در صورتی که تمام کسانی که روزی از او کسب تکلیف می کردند حالا به رشد رسیدند.

علی بهاریان پرسونای یک مرد قوی، با انگیزه و هنرمند را دارد ولی از درون به شکست رسیده است و بر خلاف تمام هم دانشگاهیانش که او را باور دارند اصلا به خود اعتمادی ندارد، به همین دلیل است که سال‌ها گذشته و هنوز برای گرفتن مدرکش اقدام نکرده است و زمانی که با اجبار به دانشگاه باز می گردد، برای پیدا کردن قدرت وجودی اش که نتوانسته آن را به کار گیرد گذشته اش را شخم می زند، حاصل این به هم زدن بیرون آمدن دختری عاشق است که از او ضربه ای عاطفی خورده است.

بهاریان سعی می کند با وصل کردن خود به گذشته ای تاریک و حذف بخش تیره شخصیتش زندگی را دوباره از سر بگیرد اما خیلی زود متوجه می شود گذشته با تمام کاراکترهایش تمام شده اند و باید از آنان عبور کند.

شروع فیلم را دوست داشتم، برای منحرف کردن ذهن مخاطب از خط اصلی داستان مناسب بود و همینطور برای نشان دادن پرسونای علی بهاریان که قرار است خودش را به ما کاردان و فرهیخته معرفی کند.

عطف اول در دقیقه بیستم اتفاق می افتد جایی که علی همکلاسی قدیمی اش که حالا ماهی فروش شده را می بیند و در می یابد که مریم مدیر کارخانه پدری اش شده، این خبر و بعد از آن خبر شنیدن فراموشی مریم علی را وارد چالش واقعی زندگی یعنی روبرو شدن با خود می کند ،چالشی فراتر از رساندن مدرک به مدیر مدرسه.

اوج فیلم در دقیقه چهلم جایی است که مریم صیفی در آپارتمانش رو در روی بهاریان می ایستد و با تحقیر او موفق می شود بخشی از رنج درونی اش را که باعث شده بود برای فرار از آن خود را به فراموشی بزند تسکین دهد.

عطف دوم در دقیقه هشتاد اتفاق افتاد، بهاریان با هدیه دادن عزیزترین یادگاری از پدر مرحومش به مریم صیفی که صفحه ای قدیمی از ویگن است، آخرین تلاشش را برای بدست آوردن دل او می کند و وقتی مریم او را می بخشد حتی با وجود پاسخ منفی برای ازدواج، شرایط به تعادل می رسد و تنش ها از بین می رود.

قهرمان داستان به وضوح بهاریان است، یک قهرمان رئالیستی که در جستجوی جهانی برای تعادل روانی است، اوست که طی سفری شخصیتی از دوگانگی های وجودی اش عبور می کند، خلا های درونی اش را در ظاهر نیز نشان می دهد و تلاش به رفع آنها می کند، تا جایی که با واقعیت کنار می آید و به تعادل می رسد.

اما ضد قهرمان چه؟ آیا توانستید در این فیلم کاراکتری را پیدا کنید که در مسیر قهرمان اخلال ایجاد کند، آیا مانعی جز گذشته بهاریان بر سر راهش قرار داشت؟ پس می توان نتیجه گرفت که ما با فیلمنامه ای سه پرده‌ای مواجه هستیم که ضد قهرمان گذشته پر از خطای قهرمان است، درست است که هدف نویسنده با نمود قرار ندادن عینی شخصیتی دیگر به عنوان ضد قهرمان به نتیجه رسید اما بهتر این بود که گذشته تاریک علی بهاریان در قالب شخصی دیگر به تصویر کشیده می شد تا مخاطب آینده ای از گذشته قهرمان را در جلوی چشمش داشته باشد نه فقط نتیجه اش را که حال امروز قهرمان است.

بهاریان مردی خود پسند و افراط‌گراست که بعد از روبرو شدن با واقعیت وجودی اش و درسی که مریم به او می دهد رذالت های اخلاقی اش را می شناسد و شرمنده می شود پس قهرمان داستان جنگل پرتقال ضد ارزشی است که تبدیل به ارزش می شود.

عنصر ارتباطی را می توان مدرک تحصیلی بهاریان در نظر گرفت به این دلیل که باعث اتفاق افتادن تمام ماجرا می شود، به خاطر مدرک است که علی به تنکابن بر می گردد، به خاطر مدرک است که ماندگار می شود و حتی شغلش هم به داشتن و نداشتن مدرک بستگی دارد.

طبق اصول ساخت فیلمنامه های سه پرده ای برای وارد شدن هر کاراکتر جدید به فیلم باید کاشت مناسبی برای آن گذاشته شود، متاسفانه پیکره داستان از رعایت نشدن این مهم آسیب دیده است، طوری که ورود و خروج بعضی شخصیت ها صرفا برای ارائه اطلاعات است، پر دلیل وارد می شوند و بی دلیل خارج می شوند، شبیه دوست ماهی فروش بهاریان که با ورودش فقط عطف اول را رقم می زند و دیگر دیده نمی شود.

شاید بتوان گفت دیالوگ پردازی یکی از سخت ترین مسئولیت های نویسنده است چراکه اگر خوب طراحی نشود مخاطب را گیج و گنگ به صفحه سینما خیره نگاه می دارد، در جنگل پرتقال میزان اطلاعاتی که از طریق دیالوگ دریافت می کنیم کافی است هرچند بازی خوب بازیگران هم در ادای آنها بی تاثیر نیست ولی در مجموع و در عین اختصار به اندازه داده در دست داریم تا متوجه شویم چه اتفاقی برای علی و مریم افتاده است.

بازیگران در این فیلم به اندازه ای پویا و باورپذیر بازی می کنند که می توانند مخاطب را با خود همراه کنند، سارا بهرامی نقشی که به عهده گرفته است را شناخته و با آن زندگی می کند، حالات یک دختر مضطرب و آسیب دیده را از خنده های تصنعی او می توان دریافت، دیالوگ ها را روان بیان می کند، صداقت را از لحنش می گیریم، هرچند معتقدم که می توانستند با تغییر شرایط قدرت های بیشتری از بازی ایشان را به تصویر بکشند، اما این به انتخاب و سلیقه کارگردان برمی‌گردد که همین ریتم را ترجیح داده است.

میرسعید مولوی بازیگر توانایی است، به قدری راحت و رها در مقابل دوربین قرار می گیرد که مخاطب هم با او احساس راحتی می کند، در بیان، باور پذیر کردن نقش و هماهنگ بودن حرکات بدن در جهت نقشی که پذیرفته به اندازه کافی مهارت دارد اما احساس می شود که فقط یک تیپ را بازی می کند، در واقع علی بهاریان در جنگل پرتقال را دقیقا شبیه به رضا در سریال خاتون می بینیم و این مساله ای جدی است که ایشان می توانند در نظر بگیرند تا درگیر تکرار نشوند و مرزشکنی کنند.

بیایید مختصر نگاهی به انتخاب های مناسب طراح لباس در قسمت های مختلف فیلم بیندازیم که بخش مهمی از حرفه ای بودن اثر را نشان می دهد. در اولین حضور مریم او را با شالی دو رنگ که سبز رو و نارنجی زیر قرار دارد در مقابل بهاریان می بینیم، این رنگ نشان از این دارد که او دور خودش حفاظی برای ایجاد امنیت کشیده و به دنبال تعادل و آرامش درونی است.

در قراری که با علی(سهراب) می گذارد شال طوسی روشن به سر و پالتویی طوسی تیره بر تن دارد، شال او نشان از تمرکزی است که در پیش گرفته تا بتواند از بهاریان انتقام بگیرد و پالتوی وی نشان از غم و اندوهی است که بعد از گذشت پانزده سال هنوز بر دوش می کشد، پولیور زرد تیره ای که بر تن دارد می تواند دو معنا داشته باشد، اول اینکه هنوز قلبا سهراب را دوست دارد و دوم اینکه به او اعتماد ندارد و باید نسبت به او احتیاط کند، که البته معتقدم مورد اول است.

در آخر فیلم بعد از عطف دوم مریم را با همان شال که حالا رنگ نارنجی بر رو و رنگ سبز زیر آن قرار گرفته می بینیم یعنی دقیقا برعکس حضور اولیه اش که نشان از بازگشتن گرما و شوق به زندگی اوست.

بهاریان پسری که با غرور و منم های بسیار نه تنها مریم بلکه دخترهای بسیاری را خُرد کرده بود و همان منم ها یک عمر او را بلاتکلیف و در نقطه صفر نگاه داشته بود را در کلاس درس با پیراهنی سفید می بینیم که نشان از قدرت و اعتماد به نفس او در مقابل دانش آموزان است، معلمی که تلاش می کند تا هرچه از خوبی بلد نبوده را حالا به دیگران، چه از طریق کلاس درس چه از طریق تولید محتوا در صفحه شخصی اش آموزش دهد، بعد از آن تا عطف دوم تیشرت سفید در زیر، پیراهنی نارنجی یا آجری رنگ بر روی آن و کتی سبز تیره به تن دارد که می تواند نشان دهنده احساسات حال حاضر او که منزوی و تنهاست اما شوق زندگی دارد و به دنبال آرامش است باشد، اما هنوز اسیر خودپسندی و غرور است، به همین خاطر با اطمینان به گذشته چنگ می زند ولی نتیجه خلاف انتظارش رقم می خورد، یعنی دقیقا همانجا که سوئیشرتی طوسی تیره توسط دانشجویان در مهمانی به تن می کند به ما این تلنگر را می زند که او تا چه اندازه غمگین است و حالا دلش فقط بخشیده شدن توسط مریم را می خواهد.

ختم کلام اینکه نویسنده و کارگردان اثر با وجود ساخت صحنه هایی ساده و به دور از پیچیدگی درامی اجتماعی خلق کردند که پیام بزرگی به دوش می کشد آن هم اینکه ای کاش انسان ها قبل از اینکه دیر بشود و زمان بگذرد در یابند که روح آدم ها انتخاب خوبی برای زخم زدن نیست.

خسته نباشید خدمت تمام عوامل اثر زیبا، فاخر و قابل تحسین جنگل پرتقال.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا