راز یلدا در آیینۀ شعر
ایمنا نوشت:
اگر چه یلدا شبی بلند است، با همۀ بلندی اما این شب نیز به صبحی روشن ختم می شود و صرفه با کسانی است که این ظلمات را با شادی و همدلی و وحدت در کنار هم طی کرده اند. آری این راز یلداست و پی آمدن صبح که به لطیف ترین استعارات، در شعر شاعرانی چون سعدی و حافظ و خاقانی و خواجو و … بیان شده بشارت و نویدی برای یلداشناسان است. مرور این بیت ها برای ما که همزمان با ظلمات طولانی دنیای پر آشوب اطرافمان، در آستانۀ شب یلداییم خالی از لطف نیست:
*صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که برآید
حافظ
* هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
سعدی
* باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
سعدی
* برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی
* نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
سعدی
* همه شبهای غم آبستن روز طرب است
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
خاقانی
* تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
خواجوی کرمانی
به راستی که صبح وصل در انتظار کسانی است که شب عمر به شادی و همدلی گذرانده اند، همان ها که در گردی کرسی حیاتشان، بالانشینی معنی ندارد و با گستردن دار و ندارشان روی این میز، با مهر، میزبانی دیگران می کنند، شادند و برای دیگران شادی می خواهند گرمند و گرما بخش زندگی دیگرانند، حافظ می خوانند تا راه بدانند و روسیاهی این شب طولانی، تنها برای ذغال هاست.
انتهای پیام