از بینرفتن الگوی رفاه مشترک
دکتر رضا امیدی، استاد دانشگاه، در کانال تلگرامی خود نوشت:
«اخیراً دارون عجماوغلو در یادداشتی با عنوان «روشنکردن بحث نابرابری بزرگ در آمریکا» به بحث دربارهی تردیدهایی پرداخته که در ماههای اخیر حول روند نابرابری درآمد در آمریکا مطرح شده است. بخشهایی از یادداشت را در ادامه میخوانید:
بحث در مورد روند نابرابری در ایالات متحده از مجلات دانشگاهی به رسانههای پیشرو کشیده شده است. محافظهکاران مدتهاست این پرسش را مطرح میکنند که آیا نابرابری در ایالات متحده واقعاً افزایش یافته است، اکونومیست نیز اخیراً به این موضوع پرداخته و به این نتیجه رسیده که «این ایده که نابرابری در حال افزایش است بسیار دور از واقعیت است». متأسفانه، این بحث اکونومیست چندین موضوع را به شیوهای غیرمفید درهم ریخته است.
مفاهیم متفاوتی از نابرابری وجود دارد. سادهترین معیار، نابرابری درآمد نیروی کار است که به دریافتی افراد با درآمد بالا نسبت به افراد کمدرآمد اشاره دارد. البته، اندازهگیری درآمد نیروی کار ساده نیست، زیرا برخی از درآمدها گزارش نمیشوند، و برخی از افراد با دستمزد بسیار بالا هم استراتژیهایی به کار میگیرند تا درآمد حاصل از کار خود را بهنحوی گزارش کنند که مشمول نرخ مالیات پایینتری باشد. علاوهبراین، دربارۀ اینکه آیا دستمزدهای واقعی (تعدیلشده با تورم) افزایش یافته است یا خیر، بحث شدیدی وجود دارد. اما شکی نیست که نابرابری نیروی کار-درآمد حداقل از سال ۱۹۸۰ افزایش یافته و این روند از زمان رکود بزرگ پس از ۲۰۰۸ ادامه یافته است.
این روند در تضاد کامل با دوران پس از جنگ جهانی است؛ زمانیکه نابرابری درآمد نیروی کار ثابت یا رو به کاهش بود. از دهۀ ۱۹۵۰ تا اوایل دهۀ ۱۹۷۰، نرخ رشد دستمزد واقعی کارگران با تحصیلات دیپلم یا کمتر به اندازۀ شاغلان با مدرک دانشگاهی یا حتی بیشتر بود. اما این الگوی رفاه مشترک در اواخر دهۀ ۱۹۷۰ و اوایل دهۀ ۱۹۸۰ پایان یافت. درحالیکه درآمد واقعی کارگران با مدرک دانشگاهی بهطور پیوسته در حال افزایش است، کارگران بدون مدرک اکنون کمتر از سال ۱۹۸۰ درآمد دارند. و برخلاف ادعای اکونومیست، این الگوی کلی زیر سؤال نمیرود.
تعریف دوم از نابرابری بر درآمد کل (قبل از مالیات و انتقال) مبتنی است، که نهتنها درآمد نیروی کار، بلکه درآمد حاصل از سود سهام، سود سرمایه، و درآمدهای گزارششده در اظهارنامۀ مالیاتی را نیز شامل می شود. مشکل این معیار این است که درآمد کسبوکار همیشه گزارش نمیشود. در اینجا، سهم ۱ درصد بالا از حدود ۸ درصد دقیقاً قبل از سال ۱۹۸۰ به تقریباً ۱۸ درصد در سال ۲۰۱۹ افزایش یافته است و با احتساب سود سرمایه، به بیش از ۲۱ درصد میرسد.
دلایل خوبی وجود دارد که چرا ۱ درصد بالا ممکن است سهم کمتری از درآمد سرمایۀ معاف از مالیات در مقایسه با درآمد سرمایۀ مشمول مالیات داشته باشند (برای مثال، بسیاری از مشاغل کوچک درآمد خود را گزارش نمیکنند و بسیاری از آمریکاییهای طبقۀ متوسط دارای حسابهای بازنشستگی هستند). با توجه به گزینههای زیادی که برای اجتناب از مالیات و فرار مالیاتی برای افراد بسیار ثروتمند وجود دارد، به نظر غیرمنطقی است که فرض کنیم آنها واقعاً سهم کمی از درآمد سرمایۀ بدون مالیات را دارند.
چنین مباحثی نباید آنچه را که از زمان جنگ جهانی دوم در اقتصاد آمریکا مهم است، پنهان کند. پس از سه دهه و نیم که در آن همۀ گروههای جمعیتی عمدتاً از رشد اقتصادی بهرهمند شدند، الگوی رفاه مشترک از بین رفت. هرچند برخی از هزینههای اجتماعی و اقتصادی ناشی از آن توسط نظام بازتوزیع خنثی شده، اما این واقعیت را تغییر نمیدهد که اقتصاد بازار با روندهای تکنولوژیکی و جهانیسازی که ایجاد کرده، عملکرد نامناسبی داشته و نابرابری بزرگی را در پی داشته است.
انتهای پیام