پیامبر رحمت یا پرچمدار رعب؟
محمد سلطانی رنانی، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه اصفهان در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
میگویند: او را پیامبر رحمت میدانی، مگر نمیدانی قرنها و قرنها، آنان که بر جای وی نشستند، چه بسیار انسان کشتند و خانمان سوزاندند و سرزمینها گرفتند و به تاراج بردند؟! مگر جنگ بدر و احد و خندق و حنین و تبوک نشنیدی؟ مگر در شریعتش، حدّ به کشتن و سنگسار و قطع دست و پا و انگشتان و تازیانه ندانستهای؟ و مگر در کتابش عذاب به اوصافِ الیم و شدید و غلیظ وعظیم و مُهین و مُقیم نخواندهای؟ او پیامبر رحمت است یا مسیح که نه شمشیری حمایل کرد و نه در جنگی شرکت جست و نه خونی از یهودیان یا رومیان بر زمین ریخت؟ و در انجیل او نه سخنی ازعذاب است و نه آتش سوزان دوزخ! اگر او پیامبر رحمت است، پس چرا به رعب همراه و همنشین بود؟ مگر مهربان میتواند هراس آفریند و ترس بگسترد؟
پاسخ و نقد:
چرا و به چه مجوز عقلانی-اخلاقی، کردار کسانی که ادعای جانشینیِ محمد مصطفی را داشتهاند، به نام او ثبت شود و بر عهده او گذارده شود؟! هیچ خردمندی، حتی کردارِ فرزند را به پایِ پدر نمینویسد، و خطایِ شاگرد را بر استاد نمیگذارد؛ چه رسد به کردارِ مدعیان خود جانشین خوانده! خلیفهگان خود را جانشین پیامبر خدا دانستند، برخی حاکمان عباسی بدین بسنده نکردند و خود را به «الله» نسبت دادند! و پادشاهان نیز سایه خدا لقب گرفتند… مسئولیت هر ادعایی برعهده ادعاکننده است، نه بر دوش دیگری! و مگر سخن پولس که ادعا کرد بر جایِ مسیح نشسته، در شمارِ گفتار مسیح درخواهد آمد؟ و مگر کردار و رفتار عالیجنابان واتیکاننشین در دورانِ تاریکی را میتوان بر مسیح فهرست کرد و سیاهه نمود؟! و مگر این برجاینشینان به خاندان محمد مصطفی به انصاف و مهر و دادگری رفتار کردند که حال با دیگر مردمان چنین کنند؟! با تنها یادگارش، و با نواده دلبندش، و با دودمانش چه رفتار کردند که با دیگران کنند؟!
از بدر تا تبوک را «جنگ» بنامیم؟! جنگ، چه اینک چه آن زمان، مجموعه نبردهایِ دامنهدار و گسترده را گویند، همچون نبردهای درازپایِ ایران و روم! برخی از آنچه نام برده شد، همچون تبوک و خندق، پیشگیری از نبرد و خونریزی بود، چگونه آن را «جنگ» میتوان نامید؟! آنگاه که احزاب مشرک عربستان بر محمد مصطفی و یاران و «مدینه»اش هجوم بردند، او به پیشنهاد یارِ ایرانیاش، «کَندَک» بِکَند تا جنگی درنگیرد! به تبوک رفت تا از حمله سپاه روم جلوگیری کند! اینها را «جنگ» نامیدن، وارونه سخن گفتن است! بدر، احد، هوازن و حنین درگیریهای یکروزه و کمتر از یکروز است، نه جنگ! در بیش از ده سال حکمرانی محمد مصطفی بر مدینه و شبهجزیره عربستان، و در همه درگیریهایی که میان وی و دشمنانش روی داد، کشتهشدگان از هر دو طرف را 1284 نفر شمار کردهاند (قصة الاسلام، اثر دکتر راغب سرجانی). بریتانیایِ کبیر در یک روز 1500 هندیِ بیدفاع و غیرمسلح را در وطن خودشان به ضرب گلوله کشت و 1200 نفر را زخمی نمود تا سیطره خویش بر هند را تداوم بخشد (کشتار امریتسار، جلیان والاباغ، آوریل 1919). کدامیک را متمدن بنامیم و کدامین را خونخوار؟!
عیسی مسیح، سه سال به پیامبری میان مردم یهودیه، از جلیل تا اورشلیم، شهربهشهر رفت و حواریان خود را به سرزمینهایِ دیگر نیز فرستاد. عمر پیامبریِ مسیح سه سال است، و پس از آن، مسیح در میام مردم دیده نشد! در این سه سال، نه حکم و حکومتی بر پا شد و نه کتابی نوشته شد و نه جمعیت و جامعهای بسامان شد! اگر مسیح در این سه سال دست به شمشیر نبرد؛ محمد مصطفی، در سیزده سال پیامبریاش در مکه، آنگاه که خودش و خانواده و یارانش را سه سال در درهای حصر کردند، آنگاه که برخی یارانش را به شکنجه کشتند، آنگاه که وی را از وطنش راندند و به شهر راهش نداند، مگر او دست به شمشیر برد؟! مسیح سه سال و مصطفی سیزده سال، بیهیچ نبرد و خونریزی به پیامبری برخاستند… .
قرآن از عذاب و گونهگونی آن سخن میگوید، و از جهنم و سقر و جحیم. آری، قرآن کتاب بشارت و انذار است، و مگر حکیمانهتر از این میشناسید که نوید و هشدار با یکدیگر همراه شوند، هم از دوزخ نام به میان آید و هم از بهشت برین! ولی شایسته نیست چشم بر این حقیقت بپوشید که این کتاب، و تکتک سورههایِ آن، با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز شده است! قرآن با همه آموزههایش، با بهشت و دوزخش، با احکام و قوانینش، همه در سایه رحمت است. خدایِ قرآن، «مهرگسترِ مهربان» است، نه سختگیرِ انتقامگیرنده، و نه خشمگینِ کینهتوز!
کیفر به کشتن و سنگسار و بریدن دست و تازیانه… . این کیفرها ریشه در چه دارد؟! برآمده از فتوای فقیهان است که کیفرِ ارتداد و بغی و محاربه و افساد و لواط و مساحقه و قتل عمد را کشتن (اعدام) دانستهاند! و یا قطع دست دزد را به معنای جدا کردن دست وی از بازو یا مچ یا چهارانگشت دانستهاند! و سنگسار و تازیانه… آنچه حاصل سنّت فقه و فقیهان است، از آنان بازپرسید… ولی در قرآن، تنها «جان در برابرِ جان» است (مائده،45). و مرتد به مرگ خویش از دنیا می رود (محمّد،34) نه به کیفر. و کیفر هر جرمی، همسان و بهاندازه آن است، (شوری،40) نه بیشتر. و کیفر تازیانه بر زناکار است (نور،2)، و بر کسی که به دیگری تهمت زناکاری زده است (نور،4). و از کیفرِ سنگسار هیچ نام و نشانی در قرآن نیست! و دست دزد باید «قطع» شود (مائده،38)، به چه معنا و تفسیر؟! این فقیه است که میتواند احادیث و متون فقهی پیشین را در نظر آورد و بر شمار و گستره و شدت کیفرها بیفزاید، یا آنکه در جرمانگاری و کیفرآوری، «مضَیَّق» فتوا دهد و به گفته محمد مصطفی بازگردد که «الحُدودُ تُبرَآُ بِالشُبهات»، حکم به کیفر، به اندک شبههای نقض میشود!
و رعب؟! محمد مصطفی به رعب یاری شده است؟! آری، آن رعب و بیمی که پروردگارِ جهان در دل جنایتخواهان و جنگافروزان بیافکند، چنین رعبافکنی مایه آرامش و اطمینان خاطر مردمان است؛ نه رعب و وحشتی که به قتل و ضرب و غارت و حبس، دستمایه داعش و داعشیمسلکان باشد تا همگان را سر و زبان ببرند و به خشونت حکم دهند و به تمامیتخواهی حکومت بر پا کنند!
عملکرد هیچ کدام از خلیفهگان و حکمرانان مسلمان، و فتوایِ هیچ فقیه در مذاهب گونهگون را نمیتوان و نباید به نام محمد مصطفی رقم زد و بر عهده او گذاشت! محمد اوست که از قاتل عمو و برادرِ رضاعی خویش، حمزه گذشت؛ و همچنین از بزرگدشمنش ابوسفیان، و از همه جنگاوران مکه. خداوند او را به نرمخویی ستود که «اگر خشنِ سنگدل بودی، [مردمان] از گرد تو پراکنده میشدند» (آلعمران،159).
انتهای پیام
نکته اول که به درستی در مقاله به آن اشاره شده است
که حیطه اقتدار حضرت مسیح در زمان ایشان یک گروه
ده الی بیست نفره بوده است در صورتیکه در اواخر عمر
حضرت محمد اسلام در سرزمین حجاز گسترش یافته بود.
نکته دیگر هم این است که مسیحیت وضعیت
گسترش یافته یک فرقه یهودی می باشد.
تاریخ تکرار شده
بسیار تامل برانگیز بود .