خرید تور نوروزی

شیرینی عید نصف شد آجیل یک‌دهم! | مشتری‌ها‌ی دیروز تماشاچی‌های امروز | «مردم را شرمنده‌ی خانواده‌شان کردند»

نگار فیض‌آبادی، انصاف نیوز: قدرت خرید مردم در تهران برخلاف گذشته برای خرید شیرینی و آجیل بسیار کم شده است. برخی از مردم به جای خرید فقط تماشا می‌کنند! این نتیجه‌ی صحبت با حدود ۲۰ فروشنده و مشتری در روزهای اخیر است.

این گزارش از ساعت ۴ تا ۶ عصر سه‌شنبه ۲۲ اسفند، در حدفاصل مترو شهدا تا مترو پیروزی تهران تهیه شده است و مشاهدات خبرنگار انصاف نیوز قابل تعمیم به کل تهران نیست.

فضای کلی قنادی‌ها و مغازه‌های فروش خشکبار و آجیل، در عرض چند دقیقه ایستادن این‌طور است: خلوت، راکد و آرام. بعضی از فروشنده‌ها حتی اجازه‌ی عکس‌برداری هم به خبرنگار نمی‌دهند و آن را وابسته به اجازه‌ی صاحب مغازه می‌دانند! صاحب مغازه هم که معمولا در بیشتر مغازه‌ها نیست.

نه فقط عکس بلکه صحبت با برخی از فروشنده‌ها هم نوعی قدغن به‌حساب می‌آید! حرفشان این است که «به ما گفته‌اند اجازه‌ی این کار را نداریم. هر سوالی دارید از صاحب مغازه بپرسید.» محدودیتِ به ظاهر ساده‌ای که البته کار را برای گزارش میدانی سخت می‌کند.

در قنادی طبقه‌ی پایین خبری از مشتری نیست. بالاخره صاحب‌ِ مغازه می‌آید. در جواب این سوال که اگر کسی یک عدد شیرینی بخواهد به او می‌فروشید یا نه، می‌گوید «ترازو زیر ۱۰۰ گرم را نمی‌کشد اما تکی بالای ۱۰۰ گرم می‌فروشیم. حتی روزی سه چهار کیلو شیرینی رایگان به کسی که آبرودار است می‌دهیم. به نیازمند جنس می‌دهیم ولی پول نه!»

به گفته‌ی او فروش شیرینی زولبیا و بامیه در ماه رمضان نصف پارسال شده است. خرید شیرینی برای عروسی هم کم شده است.»

خبرنگار می‌‌خواهد درباره‌ی کیک‌های تولد بپرسد که دو فروشنده‌ی خانم می‌گویند «اجازه نداریم جواب بدهیم. بازهم از صاحب مغازه بپرسید.» ارزان‌ترین کیک تولد نیم‌کیلویی ۲۲۰ هزار تومان است. طبقه‌ی بالا مخصوص خشکبار و آجیل است.

خبرنگار می‌‌خواهد با فروشنده‌ی دیگری حرف بزند اما همان موقع صاحبِ مغازه از پشت سر می‌گوید «هر سوالی داشته باشی، باید از خودم بپرسی!»

خبری از شلوغی‌های گذشته در مغازه‌ها نیست

به گفته‌ی او، «این روزها باید جای سوزن انداختن در مغازه نباشد اما فقط سه مشتری مشغول خرید هستند. فروش خشکبار نسبت به گذشته یک دهم شده است.»

سال‌های پیش بسته‌بندی‌هایشان مخصوص یک تا دو کیلو بوده اما امسال بیشتر خرید‌ها نیم کیلو و ۲۵۰ گرم است. او شرایط فروش را در کلمه «افتضاح» خلاصه می‌کند.

کارگر افغان در پیاده‌رو بساط کرده است و بسته‌ی یک کیلویی پسته را ۹۰۰، سه مغز یک کیلویی ۹۵۰، گردو یک کیلویی ۶۵۰ هزار و… را می‌فروشد. پسر جوان دیگری اقلام سفره هفت‌سین را می‌فروشد. سمنو ۲۰ و سبزه ۵۰ هزار تومان و…

مغازه‌ای که شکلات خارجی می‌فروشد، فروش بدی ندارد اما قدرت خرید مردم را نسبت به گذشته «کم» توصیف می‌کند. می‌گوید «قیمت‌های ما نسبت به بالاشهر ۳۰ درصد ارزان‌تر است.»

اینجا همه‌چیز هست؛ شکلات، ظروف یک‌بار مصرف، پاکت‌ پول و… عصرها و بعد از افطار شلوغ‌ می‌شود. فقط یک مشتری ۱۹۱ هزار تومان برای ظروف یک‌بار مصرف کارت می‌کشد.

مغازه‌دار فروش را «نصف پارسال» تخمین می‌‌زند. درباره‌ی نتیجه‌ی «اینجور گزارش‌ها درطول این سال‌ها» می‌پرسد و با خنده می‌گوید «جالبه. مرگ بر چیز!» سوال خبرنگار برای توضیح دادن «چیز» بی‌جواب می‌ماند و فروشنده دوباره می‌خندد!

خانواده‌ی سه نفره‌ای در مغازه‌ی چهارم مشغول خرید هستند. دختر دهه هشتادی است و روسری ندارد، چند قلم جنس را روی کانتر می‌گذارد. پدر خانواده تخمینش درباره‌ی قیمت خریدهایشان «سه میلیون» است. می‌گوید «بیشتر نگم که بعدا نگن پس مردم دارن که بخرن!» آنها هرسال عید شیرینی و آجیل می‌خرند.

تخمین ۳ میلیونی، فاکتور ۱۵ میلیونی! | دیگر کسی پسته تعارف نمی‌کند

صندوق‌دار می‌گوید فروش نسبت به شش ماه گذشته ۸۰درصد کاهش پیدا کرده است و ماه رمضان هم باعث رونق نشده است. با لحنی پرسشی به خبرنگار می‌گوید «رکوده خانم! متوجه هستید؟»

فاکتوری که پدر خانواده سه میلیون تخمین زده بود، آماده است: ۱۵ میلیون تمام!

خانمی چادری می‌گوید «درطول سال آجیل و مغزی‌جات برای بچه‌هام می‌گیرم. کیفیت برام مهم‌تر از قیمته. خب آره گرونه ولی الآن چی ارزونه؟ حداقل این‌طوری هله‌هوله نمی‌خورن!»

یکی از مشتری‌ها با ذوق و اشتیاق از اینکه ۲۰ سال است در مغازه‌ی محبوبش خرید می‌کند، از کیفیت خوراکی‌های اینجا راضی است. او ساکن خیابان پرستار است و قیمت‌های این مغازه را بهتر از بقیه‌ی جاها توصیف می‌کند.

حدود ۱۰ نفر حضور دارند که البته معلوم نیست چند نفرشان از مشتری بالقوه به مشتری بالفعل تبدیل می‌شوند!

یکی از فروشنده‌ها در پاسخ به سوال خبرنگار که قبلا برای تبلیغ، به مشتری‌ها پسته‌ی داغ تعارف می‌کردید می‌گوید «آن موقع کیلویی چهار هزار تومان بود نه ۸۲۰ هزار تومان امروز!»

لذت خرید و زندگی در لحظه حال!

خانم لباس فرم تیره و یکدستی پوشیده است. پرستار است و موقع حرف زدن با خبرنگار اشتیاق زیادی از خودش نشان می‌دهد. چند شاخه گل مصنوعی دستش گرفته و کنجکاوانه جنس‌های دیگر را با چشمانش دنبال می‌کند. هفته‌ای پنج تا هفت میلیون برای خودش خرید می‌کند و دیگر پولش به پس‌انداز نمی‌رسد.

حقوق بازنشستگی‌اش حدود ۲۰ میلیون است و می‌گوید از پرستاران دوران جنگ بوده است. عاشق «زیبایی و نظافت خانه» است و ادامه می‌دهد «مجردم و دلم می‌خواد برای خودم و زندگیم خرید کنم. هرچی دارم همین الآن باید ازش لذت ببرم. بذارم برای اون دنیا که چی بشه؟»

مشتری: قصد خرید نداریم فقط نگاه می‌کنیم | فروشنده: چه خریدی؟

تحفه‌سرای خیابان پیروزی «۳۰ درصد» نسبت به قبل فروش کمتری دارد و دلیلش را این‌طور توضیح می‌دهد که «مردم وسعشان برای خرید نمی‌رسد.»

سه خانم از یک خانواده هم می‌گویند «دمِ عیده اومدیم دور بزنیم و نگاه کنیم. قصد خرید نداریم. قیمتا هرچی باشه دیگه تعجب نمی‌کنیم. هرچند اینجا قیمتاش خوبه!»

صندوقدار یکی از قنادی‌ها با گفتن این جمله‌ها که «خرید نمی‌کنن، نمی‌بینید؟ شب عیده ولی چه خریدی؟! امروز چندمه؟ مشتری فقط نون بولکی می‌خره برای ماه رمضون، همین! خبری نیست.» لحن او عصبانی است و انتظار دارد خبرنگار صرفا با مشاهده، درباره‌ی شرایط اقتصادی نظر بدهد و از آنها چیزی نپرسد.

«پزشکیان اختیار ندارد. به او چاقوی بدون تیغه دادند!»

صاحب این قنادی از مردم می‌گوید که «نان ندارند بخورند چه برسد به شیرینی. جعبه‌های بزرگ گذشته تبدیل به جعبه‌های کوچک شده‌اند. ۴۰ کارگر داریم که از کرج و ورامین و… می‌آیند. نمی‌توانم بگویم نیایند چون گرفتار و مستاجرند.

بزرگترها باید بگویند اوضاع چند ماه دیگر چطور می‌شود. قبلا ماهانه ۱۲۰ تا روغن می‌گرفتیم ولی الآن ماهی چهار پنج عدد روغن ۱۷ کیلویی! روغن ۷۰۰ تومانی شده دو و نیم میلیون که آن هم در بازار آزاد گیر نمی‌آید! بعد از جریاناتی وضع خیلی خراب شده است. پزشکیان هم اختیاری ندارد. به او چاقویی داده‌اند که تیغه ندارد!»

دو کیلو چهارمغز: ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان

کارگری درباره‌ی تقلب‌های رایج در تولید ارده‌ طبیعی می‌‌گوید استفاده از روغن و آرد باعث سفت شدن ارده می‌شود. روغن پالم یا شرکتی در روغن زیتون هم تقلب دیگری است که برخی از فروشند‌ها انجام می‌دهند.

کره‌ نارگیل، فندوق، بادام زمینی و چهار مغز در این مغازه موجود است. هنوز سوال‌های خبرنگار تمام نشده است که صاحب مغازه می‌گوید «برید ما کار داریم.»

آقای عابری که کارمند اداره مالیات است، برای مرغ، رب، تخم‌مرغ، تن ماهی و چند قلم دیگر حدود یک میلیون و دویست هزار تومان با حکمت کارت پرداخته است. به نظرش قیمت‌ها نسبت به دو سه ماه گذشته گران‌تر شده‌اند!

یکی از فروشنده‌ها می‌گوید یک نفر باید ماهی ۱۰۰ میلیون حقوق داشته باشد که بتواند هر ماه آجیل بخرد‍! او ادامه می‌دهد «خودم جرئت ندارم ماهی نیم کیلو آجیل ببرم خونه بس که گرونه! اینجا تخفیف نمی‌دیم چون جنس خوب تخفیف نداره. جنس معمولی مال مولویه. اینجا طرف پول می‌ده انگار داره پول می‌بره!»

چهار مغز دو کیلویی ۲/۴۰۰ هزار تومان شده است.

بعضی مغازه‌ها اقلام مربوط به سفره هفت‌سین را کنار مغازه‌شان بساط کرده‌اند. مثلا سبزه گندم: ۹۰ و سبزه نارنج ۱۵۰ تومان است. با گلدان و بی‌گلدان هم قیمتشان فرق دارد.

کانترنشین یکی از فست‌فودهای زنجیره‌ای، دخل را نسبت به سه ماه پیش کمتر ارزیابی می‌کند. آنها با گران شدن اقلام مختلف قیمتشان را از ۱۰ تا ۵۰ هزار افزایش می‌دهند. بیشترین مشتری‌هایشان زوج‌های جوان و «اکیپ‌های» پسر و دختر هستند.

می‌گوید «برای مثال اگر ماهی ۲۰ بار آقایان میز را حساب کنند، خانم‌ها سه چهار بار کارت می‌کشند. اینجا چون مدیرمان مذهبی است، حلال و حرام برایش اهمیت دارد و هرچیزی که در منو نوشته شده باشد، همان را رعایت می‌کند. اگر بنویسیم ژامبون ۸۰ درصد، همان را به مشتری می‌دهیم نه کمتر.»

سال‌ها قبل تالارهای عروسی در همان محدوده وجود داشت اما به جای بعضی‌هایشان فروشگاه‌های زنجیره‌ای ساخته شده است.

یک کله‌پز: گزارش میدانی اشتباه است! | کسی راستش را نمی‌گوید

آقای جوانی که در طباخی کار می‌کند، گزارش‌های میدانی را به این دلیل بی‌فایده می‌داند که «هیچ ‌کدام از مردم راستش را نمی‌گویند.»

او حتی مشاهده‌ی مستقیم خبرنگار از کف خیابان را هم «اشتباه» می‌داند و می‌گوید «برای چی آخه؟ اینطوری که تحلیل نمی‌کنن. من خودم دکترا دارم. می‌خوام بهت یاد بدم. باید از راه‌های اقتصادی، اقتصاد رو بفهمی و تحلیل کنی نه با این گزارش‌ها!» او در جواب خبرنگار درباره‌ی عنوانش می‌گوید «بنویس کله‌پز!»

یکی‌ از کسانی که در طباخی مشغول است، قصه‌ی مشتری ثابتی را تعریف می‌کند که هربار موقع سفارش دادن، یک‌چیزی را زمین می‌ریخته است. یک‌بار غذا، و دفعه‌های بعدی هم نوشابه و… با خنده می‌گوید «خیلی شیطون بود!»

به گفته‌ی آنها از همه قشر و سنی کله‌پاچه می‌خورند. یک دست کله پاچه ۱/۴۰۰ هزار و آبِ گوشت ۴۰ هزار تومان است و قیمت‌هایشان نسبت به شعبه‌ی دیگرشان در شریعتی مناسب‌تر است.

آقای ۶۷ ساله‌، بازنشسته‌ی آموزش و پرورش، با خانه‌ای در خیابان بروجردی، چهار سال است از مولوی خشکبار می‌خرد و کنار خیابان می‌فروشد. از بالا رفتن قیمت‌ها گلایه‌ داشت و مثال می‌زد که بادام هندی‌ها چند وقت پیش ۵۸۰ هزار تومان بوده‌ اما حالا ۹۵۰ تومان شده‌ است.

قیمت قدیم و جدید هر کدام از بارهایش را می‌گفت و از گرانی‌ها ناراضی‌ بود. او کیفیت گردوهای آمریکایی را که از دبی به ایران می‌رسند، با گفتن «مورچه دارند» خیلی کم توصیف می‌کند.

«ما را شرمنده‌ی زن و بچه‌هایمان کردند»

همان موقع عابری می‌پرسد «دارید تحقیق می‌کنید؟» وقتی فهمید خبرنگار برای تهیه گزارش آمده است تاکید کرد «بنویسید قیمت‌ها کمرشکن است. کاری کردند که همه شرمنده‌ی زن و بچه‌هایمان شده‌ایم. مردم خوبی داریم. مردمِ هرجای دیگر بودند حتما اعتراض می‌کنند.»

هنوز چند ثانیه هم از این جمله‌اش نگذشته است که می‌گوید «مردم ما […] که صداشون درنمی‌آد!»

بعضی از کارگران دستفروش یا آنهایی که تک و توک در یکی دو مغازه کار می‌کردند، چهره‌شان به افغانستانی‌ها می‌خورد اما در جواب می‌گفتند «مال مشهدیم.»

فروشنده‌ای درباره‌ی این موضوع می‌گوید «یک‌سری افغانستانی تو مشهد هستن که بچه‌دار شدن و همه‌شون هم کارت و مجوز دارن. برای همین وقتی ازشون می‌پرسی می‌گن مشهدی‌ان.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا