هیچ ارگانی چهارقلوی مشهدی را حمایت نکردند!
«ممنون خداییم اما چهارقلو خیلی زحمت و هزینه دارند»
«زوج جوان مشهدی بعد از 12 سال انتظار، صاحب چهارقلوهای دختر شدهاند که اکنون دو بهار از زندگیشان را پشت سر گذراندهاند و پدرشان دیگر قادر به تأمین شرایط مناسب زندگی و هزینههای این بچهها نیست و از سوی هیچ ارگانی هم حمایت نشدهاند!»
«علی ارسطو»، پدربزرگ چهارقلوی مشهدی که این روزها سخت درگیر نوههایش و وضعیت معیشتی آنهاست، به خبرنگار انصاف نیوز، میگوید: بچهدار شدن خوب است، قربان خدا بروم، اما جمع و جور کردن ۴تا بچه به یکباره خیلی سخت است؛ بویژه برای کسی که وضعیت مالی خوبی ندارد. شما خودتان میدانید یک بچه برای این که بزرگ شود، چقدر زحمت دارد؛ حالا اینها چهار دختر هستند! من از خدا خواستهام که نوههایم سالم باشند و بابت این موضوع، ممنون خدا هم هستم، ولی ۴بچه خیلی زحمت و هزینه دارند.
او ادامه میدهد: بعد از ۱۲سال، خدا به پسرم چهار قلو دختر داده که در حال حاضر وارد سه سال میشوند. عروسم بعد از زایمان، به خاطر این که وضع خوبی نداشت، با پسرم و نوههایم به مدت ۸ماه پیش من و همسرم زندگی کردند. این درحالیست همسرم حدود 50 سال سن دارد و الان مجبور است برای کمک به عروسمان دو تا از دوقلوها را او جمع کند و با توجه به سن و سالش و مشکلاتی که دارد، خیلی برایش سخت است، به همین خاطر من سعی میکنم روزها زودتر خودم را به خانه برسانم تا بلکه کمکی برایش باشم. هرچند صبحها سرکارم و خانمم دستتنها است و تماممدت در خانه است و به امورات نوههایم رسیدگی میکند. الان یکی را از پوشک میگیریم تا بعد خواهرش را بتوانیم آموزش دهیم.
پدربزرگ چهارقلوهای مشهدی دربارهی حمایت سازمانهایی مانند آستان قدس رضوی و دفتر امام جمعه مشهد و فرمانداری و … گلایه نمیکند، اما میگوید: آنقدر از برخی ناامید بودیم که یا مراجعه نکردیم یا درخواستمان بیپاسخ ماند؛ زمان تولد چهارقلوها رفتیم آستان قدس،500 هزار تومان واریز کردند و در ادامه، بعد از شش ماه پیگیری و برو و بیا، گفتند یک ضامن بیاورید تا سه میلیون وام بدهیم؛ نه ضامن داشتیم و نه اگر داشتیم سه میلیون تومان خیلی دردی دوا میکرد. این دولت هم که خدا نگهدارش باشد، به غیر از شیر رایگان تا دو سال، کمک دیگری نکرد و حتی همسایههایی که از اوضاع ما خبر دارند، هم به ما کمک نکردند.
او اضافه میکند: پسرم – پدر چهارقلوها – مستأجر است و طبقهی چهارم زندگی میکند؛ یک مغازه پوشاک دارد که اجاره کرده ولی نمیچرخد و درآمدی ندارد؛ اجارهی خانه هم که بر دوشش هست و به همین دلیل هزینههای درمان، دارو، شیرخشک و هر آنچه مربوط به بچههاست را ما میدهیم و فشار زیادی را تحمل میکنیم، بطوری که بارها خانمم به خاطر این اوضاع، گریه کرده، اما کار دیگری نمیتوانیم بکنیم و چارهای جز این نداریم، چون اگر ما نباشیم، پسرم نمیتواند زندگیش را بچرخاند.
ارسطو میگوید: الان که بچهها بزرگ شدهاند و دیگر شیر نمیخورند، هزینهی غذا اضافه شده و چون چهار تا هستند، خیلی سخت است؛ برای تهیهی مسکن مناسبتر هم خیلی جاها اقدام کردیم، اما جوابمان را ندادند؛ در یک واحد 50 متری آنهم در طبقهی چهارم زندگی کردن با این بچهها واقعا قوز بالا قوز است! این مشکلات را مسوولان میدانند، اما چه فایده! الان برویم سراغ سازمانهای مختلف که کمی ما را یاری برسانند، فکر میکنید چه جوابی میدهند!؟ ما که به خدا واگذار کردیم، اما نباید اینطوری باشد!
انتهای پیام
یعنی دقیقا چندماههشونه دولت مسیولین کجان ببینن دولت فقط زورداره خدا نگه داره