ضرورت واقعبینی در ارزیابی اصلاحات | سعید رضوی فقیه
دومین یادداشت دکتر «سعید رضوی فقیه»، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب، از سلسله یادداشتهای نقد و بررسی جریان اصلاحات که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، در پی میآید:
برای جمعبندی نسبتا دقیق از جنبش اصلاحات و دستاوردهایش در دو دهۀ گذشته، و نیز برای ارزیابی منصفانۀ عملکرد اصلاح طلبان در این مدت؛ به جای مباحثه به محاسبه نیازمندیم. باید سیاهۀ هزینهها و فایدهها را جلوی خود بگذاریم و بررسی کنیم و ببینیم نتیجۀ بیست و یک سال جنبش سیاسی اصلاحطلبانه سود بوده یا زیان؟
یکی از وجوه عقلانیت همین تناسب میان هزینهها و فایدههاست. گذشته از عواطف و احساساتی که نسبت به جنبش اصلاحات بمثابه یک «آرمان» یا حتی یک «خاطرۀ نوستالژیک» داریم، باید این جنبش بیست و یک ساله را بر اساس محاسبات عینی هزینهها و فایدهها، کامیابیها و ناکامیها، فرصتها و عملکردها و… نقد و بررسی و ارزیابی و جمعبندی کنیم.
متاسفانه کم نیستند اصلاحطلبانی که به سبب علقههای عاطفی و احساسات نوستالژیک یا به قصد دفاع خودآگاه یا ناخودآگاه از عملکرد خود و توجیه آن چشم بر ضعفها، ناکارآمدیها، فرصتسوزیها و ناکامیها میبندند و برای اصلاحات دستاوردهای فرضی و خیالی میتراشند تا ثابت کنند «اصلاحات در حد امکانات و مقدورات، به تمام اهداف از پیش تعیین شدۀ خود رسیده و این هم از برکت برنامهریزی و اهتمام اصلاحطلبان بوده است».
اگر واقع بین باشیم و اهل محاسبه؛ و دل را در حین جمعبندی از تعلقات عاطفی و آرمانی خالی کنیم و ذهن را برای ارزیابی و نقد اصلاحات از خواستههای دل آزاد بگذاریم آنگاه هم خود کمتر در معرض خطای دید قرار میگیریم و هم دیگران را کمتر به خطا میاندازیم. در واقع اگر عینک شیفتگی یا نفرت را از چشم تحلیلها و ارزیابیهای انتقادی خود برداریم بیشتر و بهتر به کشف واقعیتها آنگونه که هستند نزدیک خواهیم شد. متاسفانه بسیاری از دوستان اصلاحطلب در ارزیابی دستاوردهای اصلاحات شاید ناخواسته دچار خطای دید میشوند و برخی واقعیات را نمیبینند اما بر وجود برخی موهومات غیرموجود اصرار میورزند و بدینگونه به نوعی رضایت خاطر کاذب در تحلیل شرایط میرسند.
برای مثال میتوان به خلط میان نشانهها و دستاوردها در سنجش کامیابیهای اصلاحات اشاره داشت. طی تمام سالهای پس از پایان کار دولت اصلاحات، دوستان اصلاحطلب که هم دولت و مجلس را از کف داده و هم به جهت فرصتسوزی در «جامعهبنیاد» کردن جنبش اصلاحی قصور و تقصیر ورزیده بودند، به قصد عرضۀ تصویری کامیاب از این جنبش ناکام، به خطا، به نشانههای ماندگار در حافظۀ جمعی اشارت میکردند، غافل از اینکه جنبشهای ناکام و سرکوب شده هم ممکن است نظام نشانهشناختی ماندگاری از خود در ذهن و ضمیر جامعه باقی بگذارند بی آنکه اساسا میان این دو مقوله، یعنی دستاوردها و نشانهها، نسبت مستقیم یا معکوسی باشد.
بیست و یک سال پس از جنبش دوم خرداد و نه سال پس از جنبش سبز، همچنان با حضور زنده و پر رنگ نمادهای این دو حرکت اجتماعی و سیاسی مواجهیم. نمادهایی که خود را تثبیت کردهاند و در مواردی هویتساز شدهاند اما در عین حال مولفهای تعیین کننده در ارزیابی کامیابیهای این دو حرکت و نقد عملکرد کنشگران موثر در آنها به شمار نمیآیند. خاتمی به عنوان رئیس دولت اصلاحات هنوز هم برغم محدودیتها و فشارها و ناسزاگوییهای ضداصلاح، در میان مردم محبوب و در جهتدهی به پندار و رفتار عموم تاثیرگذار است. خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی هم برغم حصر هفت ساله همچنان در ذهن و ضمیر مردم حاضرند و نامشان بلندآوازه است. نه دوم و بیست و پنجم خرداد از یادها رفته و نه هجدهم تیر. اما اینها همه نشانهاند نه دستاورد. خطاست اگر در محاسبات عینی خود این اقلام ذهنی را وارد کنیم.
به عنوان مثال دوم میتوان به خلط میان «علت وقوع یک جنبش و مطالبات مردم در جریان آن جنبش» با دستاوردهایش اشاره کرد. وقوع یک جنبش مبتنی بر اسباب و عللیست که از جمله مهمترینشان مطالبات بدنۀ اجتماعی است. از نان و مسکن گرفته تا آزادی بیان و مطبوعات، از تساوی حقوق زن و مرد گرفته تا تساوی اقوام و نژادها، از اعتراض به صدور یک حکم قضایی گرفته تا درخواست افزایش دستمزد و کاهش قیمتها و نیز مواردی دیگر از این دست. هر یک از این مطالبات ممکن است مورد درخواست همه یا بخشی از مردمی باشد که به شکل انبوه و هماهنگ به حرکت درآمدهاند. کامیابی جنبش آنان با این معیار سنجیده میشود که چه میزان و در چه حد خواستهها برآورده شدهاند، آنهم با پرداخت چه مقدار هزینه و البته با اعمال ضریب شرایط و سختی یا آسانی کار. (بالطبع نرخ پرداخت هزینه در شیلی عصر پینوشه یا اسپانیای عهد فرانکو برای مطالبات اندک بسیار بیشتر است از نرخ پرداخت هزینه در سوئد روزگار اولاف پالمه برای مطالبات کلانتر).
در حرکت اصلاحی دوم خرداد و در جنبش سبز هشتاد و هشت نیز، قطعا اکثریت مردم ایران مطالباتی داشتهاند. مطالباتی جدی که سبب پدیدار شدن دو جنبش ریشه دار و گسترده در جامعۀ ایران شد. جنبشهایی با مقوِمات و مشخِصههایی که هم هویت خودشان را متمایز میکرد و هم به بدنۀ اجتماعیشان هویت میبخشید. اما این که پس از سالها و با پرداخت هزینههای بسیار، همچنان مطالبات تحقق نایافتۀ این دو جنبش در ذهن مردم ساری و بر زبان ایشان جاریست دلیل پیروزی آنها نیست بلکه برعکس نشان از ناکامیشان دارد. جامعهای که به خواستههای خاص و مشخص خود رسیده از نو به زبان دیگر و با لحن و طنین دیگر همانها را فریاد نمیزند.
تداوم وضعیت جنبشی در جامعۀ ایران حکایت از آن دارد که این جامعه با رسیدن به خواستههای دیرپای خود به آرامش نرسیده و این نیز معنایی ندارد جز ناکامی جنبشهای اجتماعی معاصر از جمله حرکت اصلاحی و جنبش سبز. اینکه مقصر کیست بماند تا بعد. عجالتا بکوشیم واقعیت را آنگونه که هست ببینیم.
انتهای پیام
آقای رضوی فقیه اول برادری خود را ثابت کنند، بعد ادعای ارث. چه نسبتی بین ایشان و اصلاح طلبان وجود دارد؟! آیا هر برانداز ضد دین و معارض انقلابی حق دارد با نفوذ در صف اصلاحطلبانی چون خاتمی و کروبی و موسوی و رهنورد اول ادعای کذایی کند و بعد ماموریت تخریب اصلاح طلبانرا به انجام برساند؟!