اگر این مجلس نبود بهتر نبود؟
بخش دوم گفتوگوی انصاف نیوز با احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی با انتقاداتی که از روند جاری در مجلس عنوان میکند، آیندهی اینگونه اقدامات را روشن نمیداند. او در جایی از این بحث ضمن اظهار اینکه اگر این مجلس نبود بهتر بود خود تاکید میکند که البته باید به اصرار پدرانمان برای برقرار ماندن مجلس در هر شرایطی توجه کنیم چرا که آنها طعم استبداد را سالیان درازی چشیده بودند.
او در بخش دوم گفتوگو با انصاف نیوز، هم به این انتقاد که در جایگاه مونولوگ ایستاده پاسخ گفته است و هم دلایل عدم علاقمندی و حضور خود را در فضایی چون توییتر شرح داده. همچنین بحث بر سر پاسخگویی و حدود آن گفتوگو را به سمت مجلس کشاند؛ مجلسی که این روزها سیبل انتقادات فراوانی است و هرروز ابعادی جدید از منفعتطلبیهای شخصی و منطقهای برخی نمایندگان آن روشن میشود.
از مباحث دیگری که در این مجال به آن پرداخته شده است میتوان به نقش رسانهها در وضعیت کنونی، افشاگریهایی که ممکن است بسیاری از منافع و مصالح را قربانی کنند و تیغ دولبهای در دستان هردو جریان سیاسی برای پیش بردن هداف سیاسیشان است.
بخش دوم گفتوگو با احمد زیدآبادی، تحلیلگر سیاسی و روزنامهنگار را در ادامه بخوانید:
دیالوگ هم آداب و قواعدی دارد
انصاف نیوز: بسیاری ازتحلیلگران و سیاستمداران صفحههایی دارند که میتوان نظرهای آنها را نقد کرد. شما به چه دلیل این راه را باز نمیکنید؟ صریحتر آنکه به نظر میرسد شما در موقعیت مونولوگ ایستادهاید و با شما نمیتوان دیالوگ برقرار کرد.
گاهی شما قصد دیالوگ دارید، راهش این است که با دیگران وارد گفتوگو شوید. گاهی هم شما قصد دارید که تحلیل خود راارائه کنید و بازخوردهای آن را از شیوهای دیگر بگیرید.
مشکل شبکههای مجازی این است که اگر شما راهی را در آن باز کنید، دیگر انتخاب طرف مقابل، نه به لحاظ کمی و نه کیفی، با شما نخواهد بود. با حجم عظیمی از اظهارنظر روبرو میشوید؛ مثلا ممکن است یکدفعه با 5 هزار اظهارنظر روبرو شوید. شما باید 5 هزار اظهارنظری را بخوانید که به احتمال زیاد 90 درصد آنها اصلا با موضوع رابطه برقرار نکردهاند. یا مثلا اساسا به شما توهین و یا فحاشی کردهاند.
حال اگر متعهد باشید و ساعتها وقت بگذارید و اینها را بخوانید، نظرهایی که 90 درصدش غیرکارشناسانه است و اساسا نقد نیست، عملا زندگی انسان مختل میشود. چرا من باید به چنین اختلالی تن دهم؟
مگر من نمایندهی مجلس یا رییس جمهور هستم یا کسی به من رایی داده است که باید دائم پاسخگو باشم؟! من یک تحلیلگر هستم، هرکس که خوشش بیاید مطالبم را دنبال میکند و هرکس هم که خوشش نیاید نمیخواند.
دیالوگ هم آداب و قواعدی دارد. این موضوعی که شما مطرح میکنید مد شده است. بعضیها تماس میگیرند و با یک لحن طلبکارانهی خارج از نزاکتی سوالی را مطرح میکنند. میگویم «من چرا باید موظف باشم که علیرغم چنین لحنی که داری به تو جواب دهم؟»؛ شروع میکنند به برخورد کردن که «پس دیالوگ و گفتگو و حقوق بشر چه شد؟!» دیگران را که نمیتوان صبح تا غروب وادار به گفتوگو و مناظره و پاسخگویی کرد.
بنابراین من ترجیح میدهم که نقدها را غیرمستقیم دریافت کنم، وارد کانال ذهنی خود کنم و پس از آن یا جذبشان کنم و یا پاسخی برایشان داشته باشم.
این موضوع نه ربطی به دموکراسی دارد، نه ربطی به حقوق بشر دارد و نه به گفتوگو. گفتوگو بین دو انسان آزاد بطور داوطلبانه برقرار میشود. اگر من کسی را مجبور کردم که مطالبم را بخواند و بعد پرسشی کرد که من پاسخ ندادم حرف شما صحیح است. اما من کسی را اجبار نکردم.
من نقدی راجع به فضای توییتر مطرح کردم و خیلیهابه این دلیل که در آن فضا حضور ندارم به من انتقاد کردند که چرا نظر دادی. اما همیشه که حضور مستقیم باعث معرفت به چیزی نمیشود. مثلا من هیچ وقت در فلسطین حضور پیدا نکردهام اما به این معنی نیست که هیچ فهم و درکی از آنجا ندارم.
در مورد توییتر این انتقاد را دارم که در آن اصلا بحث و گفتوگویی نمیشود. مثلا یکی میگوید «به تهران بیایم اولین کاری که میکنم این است که موسوی را دو شقه کنم.» یکی دیگر هم به او فحش میدهد و این ادامه پیدا میکند. من از اینها زیاده دیدهام.
انصاف نیوز: شما یک پیش فرضی دارید که شخص شما باید پاسخ دهد، اما در توییتر اینگونه نیست. منظورم از گفتوگو این نیست که خود شما بیایید و پاسخ دهید، یک پست که در توییتر میگذارید در ذیل آن نقدها و بحثهایی میان افراد مختلف جریان پیدا میکند.
من نظری دارم، حال چه این را در توییتر مطرح کنم و چه در تلگرام چندان فرقی نمی کند. اگر قرار باشد که در توییتر هم نظری دهم و بعد به بحث های عواقب آن ورود نکنم که باز هم همین میشود.خواهند گفت که «نظری داد و بعد هم رفت و این مونولوگ است.»
هرکس تریبون خود را باید در نهایت امنیت داشته باشد.
انصاف نیوز: چند وقت پیش احمد خاتمی به توییتر پیوست و پاسخی به کامنتهای زیر پست خودش نمیداد، عدهای گفتند که این هم باز تربیونی یک طرفه است…
البته وقتی او توییت میکند به عنوان کسی است که در این کشور مسوولیتی دارد باید به افکار عمومی یا به نهاد تعریف شده ای که تعریف نشده! پاسخ دهد اما نمیدهد (با خنده). انتظار اینکه او به هزاران و بلکه میلیون ها نفر در توئیتر پاسخ دهد هم البته منطقی و عملی نیست.
پاسخگویی هم قاعدهای دارد. یعنی به یک نهاد مشخصی که مسوول پاسخ گرفتن از شماست باید جواب دهید.
یا اینکه پاسخگویی ضابطهمند باشد، مثلا همین آدم بیاید تلویزیون، فضای آزادی باشد که آدمهای مشخصی بتوانند از او سوال کنند. ولی اگر قرار باشد در کوی و برزن و خانهات مدام جوابگو باشی که شدنی نیست.
من که اصلا داستانم با ایشان فرق میکند. کسیکه از طریق موقعیت دولتی به مقامی رسیده است باید پاسخ دهد، آنهم دربارهی عملکرد خود؛ وگرنه باقی مردم به خاطر اظهار نظرشان که نباید به کسی جواب دهند.
از یک طرف رسانهها اجازهی اظهار نظر و کنشی آزاد را ندارند و از سوی دیگر بحث در توییتر دچار عوام زدگی میشود، پس برای پاسخگویی باید چکار کرد؟
این مربوط به مسولان دولتی و مقامات کشوری است. آنها اگر نخواهند پاسخگو باشند، هرکجا که بروند به هرحال پاسخی نمیدهند، چه در توییتر و چه در یک میزگرد. این مشکل از ساختاری نشات میگیرد که در آن پاسخگویی وجود ندارد.
در این مورد هم مجموعهی افکار عمومی باید بتوانند سازوکاری ایجاد کنند که مکانیزم ادارهی کشور برای پاسخگویی مسوولان تغییر کند.
انصاف نیوز: یک سری ازمسوولین در شبکههای اجتماعی هستند و پاسخگو بودهاند، بهنظر میرسد این شبکههای اجتماعی تاثیری داشته است…
درست است که اینجا نظام دموکراتیکی نیست و انتخابات آن هم کاملا آزاد نیست، اما در مجموع یک سطحی از رقابت وجود دارد.آدمهایی که میخواهند وارد مجلس شوند و چندان تفاوتی هم بین آنها نیست در نهایت نیاز به رأی دارند. این بحث و گفتوگوها هم یا برای جذب رأی است و یا گاهی میخواهند مخاطبی را نسبت به سیاستی اقناع کنند. یعنی نیاز خودشان بوده است که آنها را وارد چنین مباحثی کرده است، وگرنه اساسا در ایران سیستم پاسخگویی وجود ندارد.
هرجای دیگر دنیا بودند امکان نداشت که توان ورود به مجلس را پیدا کنند
انصاف نیوز: بخشی از این قضیه به فرهنگ عامهی مردم باز میگردد. یعنی مردم باید از مسوولان پاسخ بخواهند ….
بله، اما در این مورد خاص باید یک سازوکار قانونی ایجاد شود که در حال حاضر وجود ندارد. معمولا در نظامهای پارلمانی، دولت باید به پارلمان پاسخگو باشد؛ یک قوهی قضاییهی مستقل هم وجود دارد که اگر تخلف قانونی در دولت باشد باید به او هم پاسخگو باشد.
خود پارلمان هم همهجا پاسخگو است؛ یعنی در دنیای جدید این احزاب هستند که دارای اکثریت یا اقلیتی در مجلس هستند. به همین دلیل نمایندهای که به مجلس میرود باید به حزب پاسخگو باشد. نه اینکه هرآنچه به زبانش آمد را بی هیچ پاسخگویی و مسوولیتی بگوید.
مجلس ایران، اتفاقا علیرغم اینکه نهادی انتخابی است، اما خطرناکترین نهاد در این کشور است. به این دلیل که به هیچ کجا پاسخگو نیست. یعنی مجلس حزبی نیست که اگر نمایندهای حرف بیحسابی زد آن حزب مورد بازخواست اعضای خود یا افکار عمومی قرار گیرد.
بعضی از این نمایندگان بدون هیچ مسوولیتی حرفی میزنند که به عواقب و تاثیرات آن فکر نشده است. اصلا فکر نمیکنند که این حرف چه مشکلاتی برای جامعه درست میکند، بدون هیچ تخصصی در هر حوزهای بیرویه صحبت میکنند. اکثریت آنها هرجای دیگر دنیا بودند امکان نداشت که توان ورود به مجلس را پیدا کنند.
معرکهها برای جلب رای مشمئزکننده است
انصاف نیوز: اصلا بعضی از صحبتهای این نمایندگان کاملا مشخص است که نمایشی است.
انتخابات در ایران حالت نمایشی دارد. ببینید که وقتی میخواهند رأی بگیرند، در روستاها و شهرها، خصوصا در انتخابات محلی، چه معرکهای برای جلب رأی برپا میکنند. از توزیع غذا و پول و براه انداختن کارناوالهای مسخره تا وعدههای پوچ و حرفهای بیجایی که میزنند، همگی مشمئز کننده است.
بهنظر من اساسا اگر این مجلس نبود بهتر بود؛ اگرچه یکی از رجال قدیم میگوید «بگذارید مجلس همیشه باشد؛ حتی اگر مشتی … درونش باشند، بودنش بهتر از نبودنش است.» بالاخره پدران ما استبداد را تجربه کردهاند و برای شرایط بغرنج شاید راست میگویند.
انصاف نیوز: از همین موضوع استفاده میشود و گاها میگویند وضعیت کنونی مجلس لزوم نظارت استصوابی را نشان میدهد.
این وضعیت خود نتیجهی نظارت استصوابی است؛ به این دلیل که همهی آدمهای موثر و متخصص را حذف کردند و نتیجه این شده است. در حال حاضر نظارت استصوابی مسوولیت اینها را بر عهده میگیرد؟ خیر!
مگر نمیگویند صلاحیت نامزدها باید احراز شود، اگر این صلاحیت احراز شده است چرا حالا خود مخالف و نقاد این وضعیت هستند؟ این چه صلاحیتی است که یک شبه از میان رفته است؟ صلاحیت که گرایش سیاسی نیست که با تلنگری عوض شود، بلکه مجموعهای از توانمندیهای یک فرد برای پیشبرد امری است. بنابراین همهی اینها نوعی بازی است.
بهنظر من انتخابات اصلا باید حزبی باشد. البته یک حزب سراسری با برنامههایی مشخص نه این خرده احزابی که جمع همۀ آنها حتی یک نیمهحزب هم نخواهند شد. آن حزب هم براساس لیست خود و میزانی که رای میآورد، افراد را به مجلس میفرستد و در این صورت است که نمایندگان پاسخگو خواهند بود.
انصاف نیوز: اخیرا برای شورای شهر خیلی این موضوع را تکرار میکنند؛ میگویند چون نظارت شورای نگهبان نبوده مسایلی چون شورای شهر بابل پیش آمده است.
دقیقا به عکس. دلیل این موضوع نبود نظارت استصوابی نیست، بلکه دلیل این اتفاقات آن است که در همانجا هم هیچ نظام حزبی برای انتخابات وجود ندارد. بنابراین هرکسی میآید، شعاری میدهد، چاپلوسی میکند و تایید صلاحیت هم میشود! اگر نظارت استصوابی برای همین شوراها گذاشته شود، میزان فساد و بیکفایتیشان 10 برابر خواهد شد.
این وضعیت است که آدمهای شجاع، پاکدست و متخصص را حذف میکند. تمامی آدمهای برجسته و لایق را رد کردند و سیاهی لشگرها را که معلوم نیست چه کاره هستند و با چه انگیزهای آمدهاند تایید کردند.
انتخابات در ایران موج سواری را مد کرده
انصاف نیوز: در وضعیت متلاطم کنونی از نوسانات بازار ارز گرفته تا اتفاقات ریز و درشت سیاسی، وظایف رسانهها چیست؟ تفاوت دورهای که شما فعالیت رسانهای داشتید با اکنون چیست؟
در دورهی ما انحصار رسانهای وجود داشت. روزنامههای محدودو مردم هم مجبور به استفاده از آنها بودند. اما اتفاقی که در آن دوره میافتاد این بود که خبرها دروازهبانی میشد، آن هم البته نه لزوماً به گونه ای حرفه ای! به این معنا که روزانه میلیونها خبر در دنیا تولید میشود و بین آنها اخبار دروغ و شایعه و… هم وجود دارد؛ وظیفهی ما بویژه در حوزهی بینالملل این بود که بررسی کنیم کدام خبر درست است و کدام نادرست. اینها را در یک مجموعهی خبری تنظیم میکردیم و در نهایت اخبار زائد را کنار میگذاشتیم. بنابراین وقتی کسی خبری را در رسانهها میخواند کمابیش آن خبر، خبری مطمئن بود.
اما امروزه حوزهی اطلاعرسانی در تمام جهان گرفتار وضعیتی است که افکار را آشفته کرده. اطلاعات افراد در حوزهای واحد تفاوتهایی اساسی با یکدیگر دارد؛ یعنی در گذشته من و شما روزنامه میخواندیم و بعد از یک مدت فهم مشترکی از موضوعی که اخبارش را دنبال میکردیم بدست میآوردیم؛ اما الان اینطور نیست.افکار عمومی جزیرهای شده است و به همبن خاطر تفاهم امکان پذیر نیست. بنابراین در این وضعیت دیالوگ نیز کمکی نمیکند. این مشکلی بزرگ است.
از زمانیکه فیکنیوزها وارد عرصهی مطبوعات شدهاند این قبیل مسایل پیش آمد. خود روزنامهنگار باید بر موضوع مورد پوشش خود تسلط داشته باشد و به فهم دقیقی از آن رسیده باشد که بتواند اخبار درست را از خبرهای نادرست تفکیک کند و تا آنجا که ممکن است تصویری دقیق به افکار عمومی ارائه کند.
در حال حاضر هر خبر و اظهارنظری را به عنوان دیتا و اطلاعات ارائه میکنند و به اغتشاش خبری دامن میزنند.
اگر میخواهید روزنامهنگار موفقی باشید باید به چند نکته توجه کنید؛ در حوزهی خود به سطحی از کارشناسی برسید و به آن اشراف داشته باشید؛ بدون اشراف نه میتوانید سوالات خوبی مطرح کنید و نه از زاویهی درستی وارد موضوع شوید و حرفهای و بی طرف عمل کنید.
البته بیطرفی مطلق امکان پذیر نیست، چون بالاخره انسان دارای گرایشهایی است؛ اما اینها نباید باعث شود که از موضع انصاف خارج شوید و در انعکاس اخبار گرایش شخصی خود را دخالت دهید. انسان میتواند گرایش خاصی داشته باشد اما در قضاوت و انعکاس یک موضوع بیطرف باشد؛ این مساله امکانپذیر است.
در حال حاضر ما از کار حرفهای بسیار دور شدهایم. اگر دقت کنید الان در حوزهی خبر صبح تا غروب به طرف مقابل حمله میکنند. جامعه اشباع شده، حتی بهنظر من از این درگیریها نفرت پیدا کرده است.
نکتهی دیگر این است که علاوه بر کارشناس بودن، شما باید اخبار را در حوزهی خبری خود روزانه دنبال کنید. نمیتوانید بدون مطالعهی حجم زیادی از اخبار و اظهارنظرهایی که در آن حوزه وجود دارد، اشراف خود بر موضوع را حفظ کنید.
در عین حال یکسری چیزها هم وجود دارد که شاید اکتسابی نباشد؛ مثلا بایدقدرت تحلیل و ذوقی سلیم برای چینش اخبار در کنار هم داشت. بویژه باید انسانی متعهد بود؛ به این معنا که به پیامدهای حرف خود واقف باشید. در این دنیا حرف و اتفاق فراوان است اما تمام آنها را نمیتوان بصورت عریان نمایش داد.
این موضوع سرآغاز بحث گستردهتری است دربارهی حقیقت. یعنی برخی میگویند باید آنچه اتفاق افتاده را نمایش داد! این تصویری غلط از حقیقت است. حقیقت به خودی خود مثل تیغ برانی است که اصلا ممکن است همه چیز را نابود کند.
در ایران از مصلحت تعریف اشتباهی شده است. برخی فکر میکنند مصلحت یعنی حرف ناعادلانهای بزنید و حقیقت را بپوشانید؛ در حالیکه مصلحت به معنای عبور دادن حقیقت از کانال عقلانیت برای تاثیرگذاری مثبت است.
اصلا خود ما در روابط با دیگران بیشتر باید پردهپوشی کنیم یا پردهدری؟ نسبت پردهدری با حقیقت و پردهپوشی با مصلحت چیست؟
تمامی اینها به ذهنی پیچیدهتر نیاز دارد، که بتوانید عواقب حرف و عمل خود را دریابید و مصالح عمومی جامعه را در نظر گیرید؛ نه اینکه هرآنچه به ذهن رسید را به زبان آورید. در اینصورت سنگ روی سنگ بند نمیشود. برخی مفاهیم، مثل همین حقیقت که توضیح دادم، بهصورت شعاری وارد جامعهی ما شده است و گرفتارمان کرده.
انصاف نیوز: یا افشاگری!
افشاگری یکی از مصائب بزرگ است و دربارهاش باید بحث کرد. در امور شخصی دیگری، اصلا کسی حق تحقیق هم ندارد، چه رسد به آنکه افشاگری کند. آنچه میتوان دربارهاش تحقیق کرد آنجایی است که فرد با منافع عمومی سروکار داشته باشد؛ ورود در این موارد هم باید با رعایت کامل اصول انصاف و عدالت باشد. بدون حذف حقایقی که به نفع خودمان نیست و بزرگنمایی حقایقی که علیه طرف مقابل است، میتوان سوء استفادهای را که شخصی از موقعیت خود کرده و میخواهد پنهان کند را از راهی درست افشا کرد؛ این با پردهدری متفاوت است.
مثلا کسی میگوید فلان آدم فاسد است و یا اختلاس کرده است؛ دیگران هم میآیند و این خبر را فورا اعلام و پخش میکنند. آن شخص اگر آبرویش به خطر بیافتد، کل حقوقش نقض شده است، چه بسا اصلا چنین اتهامی بنیان صحیحی نداشته باشد.
به این دست از مسایل باید از طریق گزارشهای تحقیقی پرداخت، که اصلا در ایران چنین چیزی نداریم. مثل کاری که گاهی در نیویورک تایمز یا واشنگتن پست انجام میشود؛ مثلا دو سال بر روی یک پروژه کار میکنند و دلایل محکمهپسندی پیدا میکنند و بعد آن را عمومی میکنند. چنین روشهایی را باید بازسازی و مطرح کرد.
خود من در کانال تلگرامیام بارها شده است که با انتشار موضوعی میتوانستم توجه مخاطبان بیشتری را جلب کنم، اما اگر آن سخن عادلانه نباشد، محال است که دست به انتشار آن بزنم. تمام تلاش من این است که این حرف، راجع به هرکسی که میخواهد باشد، اما منصافانه باشد. باور کنید در دورهی احمدی نژاد نیز برخورد من با او همین بود.
وقتی احمدی نژاد در سال ۸۴ رای آورد اولین مطلبی که در سایت روز آنلاین نوشتم این بود که احمدینژاد ممکن است مورد علاقهی خیلیها نباشد، اما از همین ابتدای کار کینهجویانه برخورد نکنیم، صبر کنیم و ببینیم چکار میکند.
اتفاقا به خیلی از اصلاح طلبان هم چنین انتقادی وارد است، هرچه احمدینژاد میگفت میخواستند بگویند عکس آن درست است. همانکاری که اصولگرایان در دههی اصلاحات انجام داده بودند؛ آنها هم یک ایدئولوژی را علیه اصلاحات سامان دادند و گفتند هر چه اینها میگویند عکس آن درست است. این رویکرد خود آنها را هم به دام انداخت؛ چون مثلا یکی از حرفهای اصلاح طلبان مذاکره با دنیا بود، اما اینها گفتند که مذاکره اساسا کاری قبیح است و این شد تابویی که برای شکستنش جان خودشان بالا آمد!
این چه رابطهای است که میان وزرا و مجلسیها وجود دارد؟
انصاف نیوز: یک مقطعی هم اصولگراها خواستند مذاکراتی انجام دهند، اما اصلاح طلبها میگفتند که مذاکره شرایط دارد و هرزمانی نمیشود، این لجاجت وجود داشت.
بله، کاملا، عکسش هم صدق میکند. مثلا احمدی نژاد به امارات رفته بود و مسایلی را دربارهی جزایر سه گانه مطرح کرده بود که حرف بدی نبود؛ اصلاح طلبان شروع کردند به انتقاد و …، من هم نوشتم «احمدی نژاد هزار عیب دارد اما این حرفش مشکلی ندارد و اگر بتواند حلش کند خوب است، دائما که نباید در روابط خارجی تنش ایجاد کنیم.»
دقیقا مثل همین داستان ۵۰ درصد دریای خزر که مطرح شد؛ ایرانیها هم که ناسیونالیست هستند سریعا تاثیر پذیرفتند. اما هرکس به وضعیت جغرافیایی نگاهی بیاندازد و سابقهی ماجرا را هم بداند میفهمد که ماجرای 50 درصد مشکل آفرین است.
من برسر این موضوع هم مورد هجوم دوستان قرار گرفتم؛ اگر ایران روی سهم ۵۰ درصد میایستاد به این معنا بود که باید تا ابدالدهر با چهار کشور حوزه شمالی دچار درگیری بیپایانی میشد که صدها برابر زیانبارتر میبود. البته میتوان توهم موجی در افکار عمومی ایجاد کرد و برروی آن سوار شد. ولی باید دقت کرد که بعضی وقتها موج افکار عمومی سمت و سویی غلط دارد و باید خلاف آن حرکت کرد.
انتخاباتها موجسواری را در ایران باب کردند. وقتی همه چیز را به دست رأی تودۀ بدون تشکل و سازمان میسپارید، مجبور خواهید بود که دائما طبق علایق و سلایق آنها صحبت کنید؛ در حالیکه این علایق همیشه مشروع و عادلانه نیستند.
این موضوع در دنیای دموکراسی به این شکل نیست؛ نهادهایی ساخته شده که افکار عمومی را پخته میکنند و پیش میبرند؛ اما در ایران افکار عمومی رها شده است، سازوکار حزبی و نهادهای گسترده هم که وجود ندارد. بنابراین با یک تودهی سازمان نایافته مواجه هستید که معلوم نیست افکار عمومیشان در کجا ساخته میشود. آدم شارلاتانی هم ممکن است پیدا شود و چند وعدهی دروغ دهد و رای بیاورد. بعد هم شروع میکند به گفتن حرفهای هزینهزا و کشور را به مراحل خطرناک رساندن. رای دهندگان هم که در نهایت به نوایی نمیرسند، اما شدهاند راهنما و جهتدهندهی کشور.
مثلا در شهر کوچکی که به مرکز هم نزدیک است مردم میگویند که ما فرودگاه میخواهیم و این شده است شعار انتخاباتی و قول انتخاباتی کسی. خیلی از سرمایههای ما صرف ساخت فرودگاههای بلااستفاده و ناقص مانده شده است.
یا مثلا در شهر کوچکی بیمارستان صد تخت خوابی میسازند؛ هر چند نیاز نیست اما چون شخصی که کاندید انتخابات است یک وعدهای داده، آنقدر فشار میآورد تا چنین هزینهی غیر ضروری صرف شود. باتوجه به اینکه همهی اینها هم در مجلس قدرت دارند [اگر به خواستهشان تن داده نشود]، میتوانند وزرا را برای استیضاح به مجلس بکشانند و بیچارهشان کنند.
الان این چه رابطهای است که میان وزرا و مجلسیها وجود دارد؟ برخی وزرا صبح تا شب باید به مجلس جواب دهند! اصلا این سازوکار کاملا بینتیجه است. محال است از این وضعیت چیز خوبی بیرون بیاید.
انصاف نیوز: یکی از نهادهایی که میتواند وضعیت را اصلاح کند رسانهها هستند اما خود آنها هم آلوده به فساد و رانت هستند…
من چون در این محیط نیستم بنابراین نمیتوانم تایید کنم، اما به هرحال هرکجا که امکان تاثیرگذاری و منفعتی باشد فساد هم وجود دارد؛ یا لااقل افراد فاسد علاقمند به تسخیر آن مکانها هستند. این آفت همیشه وجود داشته و باید از طریق یک اتحادیهیی صنفی کنترل شود.
انصاف نیوز: انجمنهای صنفی زیادی وجود دارد…
نه! درواقع هیچ انجمن صنفی قدرتمندی که توانایی کنترل و در عینحال حمایت از روزنامهنگاران را داشته باشد نداریم؛ انجمن موردنظر باید قدرت خاصی داشته باشد تا بتوان تمامی شکایتها را به آنجا برد. ما هم زمانی انجمن صنفی مطبوعات داشتیم.
انصاف نیوز: اما آن هم کاملا سیاسی عمل میکرد و به جایی رسید که هیچکدام از اعضای هیات مدیرهی آن دیگر روزنامهنگار نبودند.
آنها همه یک دورهای روزنامهنگار بودند. تجربۀ حضور من در آنجا می گوید که انصافا سیاسی عمل نمیشد. چهرهها سیاسی بودند اما عملکرد سیاسی نبود. اتفاقا حضور چهرههای سیاسی گاهی مفیدتر است چون درصورتیکه سیاسی نباشند، چهبسا که اصلا مناسبات را درک نکنند و دچار اشتباهات فاحشی شوند.
بنابراین چهرههای سیاسی که کار مطبوعاتی میکنند برای حضور در این نهادها خوب هستند؛ اما نکته اینجاست که باید نظامنامهای داشته باشند تا مسوولیت این صنف را بر عهده گیرند. هم انتخابات آن انتخاباتی واقعی باشد و هم خود این نهاد پاسخگو باشد. در عینحال باید اختیار حل و فصل دعواها و نزاعهای درون صنف را داشته باشند که از بیرون این ساختار کسی نتواند ورود پیدا کند. حتی اگر دولت هم شکایتی از روزنامهای دارد، به این ساختار مراجعه کند و در آنجا تصمیم گرفته شود؛ چنین چیزی در حال حاضر وجود ندارد. وضعیتی بی دروپیکر شکل گرفته است، الان برخی کسانی که به رسانهها ورود پیدا کردهاندخیلی دغدغهی اطلاع رسانی ندارند.
بعضیها تنها میخواهند تربیونی داشته باشند که در بزنگاههای سیاسی از آن استفادهی تبلیغاتی کنند، بعضیها هم که با رسانههای خود کاسبی میکنند. همین موارد میتواند بذر فساد را در خود روزنامهنگارها هم بپاشاند. همیشه روزنامهنگارهایی بودهاند که تعهد حرفهای بالایی نداشتهاند؛ مثلا زدوبند میکردند و آگهی یا تبلیغاتی را به اسم خبر منتشر میکردند؛ البته سردبیران هوشیار با این رفتارها برخورد میکردند، اما در یک تحریریه افراد محدودی اینگونه بودند.
الان که من بین روزنامهنگارها نیستم، اما در وضعیت کنونی که فشار مالی هم وجود دارد، ممکن است این مسائل تشدید شده باشد. قبلا روزنامهنگارها جزو قشر متوسط بودند اما الان جزو طبقات فقیر هستند. وقتی فشار مالی باشد، وسوسهها تاثیرگذارتر خواهند بود.
در کل جامعهای ساختهایم که به هر گوشهاش نگاه میکنیم وحشت زده میشویم که در آینده چه خواهد شد.
اگر تکتک ما آدمهای مسوولی بودیم چنین نبود
انصاف نیوز: شما حاکمیت را مقصر میدانید یا اینکه رسانهها محافظهکار شدهاند؟
مسوولان که تقصیر دارند، چون وضعیتی است که در آن آزادی اظهارنظر و مهمتر از آن امنیت پس از اظهارنظر وجود ندارد؛ ممکن است من حرفی بزنم اما باید بعد از آن احساس امنیت کنم که به خاطرش به خطر نخواهم افتاد. چنین چیزی وجود ندارد.
حال ممکن است شما از منظری دیگر به این موضوع نگاه کنید. چرا سیستمی میتواند به چنین رفتاری ادامه دهد؟ اگر تکتک ما آدمهای مسوولی بودیم چنین نبود. در غیاب نبود مسوولیت ما شهروندان وضعیت اینگونه شده است. ما هم مقصر هستیم و تسلیم این شرایط شدیم.
همیشه گفتهام که بهترین سرمایهی یک کشور شهروند آگاه و مسوول است. اگر شما آن را داشته باشید، هیچ خطری در هیچ شرایطی کشور را تهدید نمیکند. زیرا شهروند مسوول اگر بفهمد منابع محدود است، کم مصرف خواهد کرد، لازم باشد ریاضت میکشد، فداکاری میکند و … اما اگر این شهروند آگاه و مسوول شکل نگیرد و آدمها به دنبال منافع فردی و برخی لذتهای ضداجتماعی خود باشند و اصلا چیزی با عنوان منفعت عمومی را درک نکنند و در امورسیاسی هم مشارکت نکنند، چنین جامعهای پرخطر خواهد بود.
انصاف نیوز: شهروند آگاه چگونه باید شکل گیرد؟
طی یک روند تاریخی شکل میگیرد، دولتهای توسعهگرا هم میتوانند کمک کننده باشند؛ اگر نهادهای مدنی دخالت کنند و یا از طرف قشر روشنفکر فرهنگسازی شود، در یک روند تاریخی چنین شهروندی شکل خواهد گرفت، اما درحال حاضر این فرصتها از دست رفته است. جامعهی خطرناکی داریم و کسی متوجهی این قضیه نیست. اگر این اجبار از جامعه برداشته شود، من واقعا نمیدانم چه اتفاقی رخ خواهد داد.
امروز اگر آدمی را پیدا کنید که سادهترین مناسبات را درک کند باید قدر او را بدانید. برخی آدمهایی که در محیط های عمومی با آنها مواجه میشوید واقعا سادهترین مناسبات را هم درک نمیکنند. متوجه نمیشوند که نتیجهی 2 به علاوۀ 2 میشود 4. توقعاتی دارند که اصلا هیچکجا برآورده نخواهد شد.حرفهایی میزنند که هیچکدام پایه و اساس صحیحی ندارد؛ فکر میکنند که چون علیه کلیت حکومت حرف میزنند، تمامی اظهارات و دریافتهایشان بهحق و صحیح است!
انتهای بخش دوم