قاتل ۱۳ساله، مقتول ۵ ساله و خواننده ۹ ساله!
رضا دانشمندی در یادداشتی با عنوان “قاتل ۱۳ساله، مقتول ۵ ساله و خواننده ۹ ساله” در خبرآنلاین نوشت:
“نوجوانی در روستای فارمد – حدود ۱۵ کیلومتری شمالِ شرقی مشهد – امیرعبّاسِ ۵ ساله را آزار داده و خفه کرده است (تاریخ انتشار خبر: ۲۳ دیماه ۱۳۹۷).
امیرعبّاس هجدهم دی ماه گم شد و چهار روز بعد (بیستودوم دی) جنازۀ برهنهاش را بر فراز ساختمانی ناتمام پیدا کردند(۱). مرتکبِ قتل و آزار، پسری است ۱۳ ساله، فرزند طلاق. اکنون، فرجامش مشروط به تعیین بلوغ یا عدم بلوغ است که به دادسرا فرستاده، یا تحویل خانواده شود. صحبت از بلوغزودرس است …
در غیاب آب، کار و تولید، و در زمانۀ سُستی فرهنگ و گسیختگیِ خانواده، ناایمنیوناکاآمد آموزش و رواج اعتیاد(موادّ مخدّر و الکل)، و صرفاً با یارانۀ ۴۵ هزاروپانصد تومانی، شتابان «اینترنت» را به روستا هم رساندند. این هم نتیجهاش …
«اینترنتِ روستایی» داریم و تقویتش میکنیم، اما با آموزشهای جهانی مقابله با کودکآزاری (شامل آزار جسمی، سوء استفادۀ جنسی و روانی و غفلت/بیتوجّهی) و طرح ممنوعیت ازدواج کودکان و کودکهمسری مخالفیم. نمیخواهیم بفهمیم که ممکن است قاتلان ۱۳ ساله ثمرۀ تلخ ازدواجهای ناآگاهانۀ کودکان و بزرگسالان و … باشند. سرگردانیم و خواستن و نخواستنمان منطقی ندارد.
صداوسیمایِ شیزوفرنیک!
چندی قبل، شبکۀ یک سیما مشوّق کودکی میشود که ترانههای عاشقانۀ کممایه و مبتذلِ بزرگسالان را بازخوانی! میکند. این کودک دیگر «امیرمحمّدِ» عمو پورنگ نیست که در برنامۀ کودکان، ترانههایی متناسب با سنوسال خود و مخاطبانش بخواند و به فرآینده «جامعهپذیری» آنان کمک کند.
این بار «میعاد» ۹ ساله، از دغدغههای احساسی و عاطفی بزرگسالان میخواند و پیامدِ بیدارکردن بیموقع این گونه احساسات و مرززُدایی از ادبیات و موسیقیِ کودک و بزرگسال هم مشخص است، که «خلق را تقلیدشان بر باد داد».
شاید قدری اغراقآمیز باشد اما هشدار بهجایی است که «وقتی دریچههای جهان بزرگسالان با همۀ خصوصیاتِ آن به روی اطفال خردسال باز میشود، طبیعی و بدیهی است که همه چیز این جهان مورد تقلید آنان قرار میگیرد؛ از آن جمله: ارتکاب به جرائمِ مردانه» (ص ۲۶۹). (۲)
رسانۀ منفعلِ ملّی، هم برای عقب نماندن از قافله – غافل از کارویژۀ فرهنگی خود – بهجای آنکه علاقمندیِ میعاد را در مسیر صحیح هدایت نماید، صرفاً آن را منتشر میکند.
این رسانۀ بیسامان، چندپاره و سیاستزده، از یک سو، حاضر نیست مروّج موسیقی فاخر باشد و حتّی ساز نوازندگان سنّتی را نشان دهد، اما از سوی دیگر، به تبِ خوانندگیِ مقلدانۀ کودکان و نوجوانان در سخیفترین شکل، دامن میزند.
بعید است متولیانِ صداوسیما متوجه پیامهای ویرانگری باشند که در این برنامۀ ۲۰ دقیقهای پمپماژ شد. دستِ کم، این رسانه رسماً اعلام کرد که در شرایط فاجعهبار اقتصادی کنونی و ابتذال دانشگاهها: «رو مسخرگی پیشه کن و مطربی [موسیقی مبتذل] آموز / تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی».
زوالِ کودکی!
این ماجراها، تداعیکنندۀ عنوان کتاب «نیل پُستمن» Niel Postman جامعهشناس و نظریهپرداز ارتباطات است که مرحوم صادق طباطبایی آنرا ترجمه کرد: The disappearance of childhood. نویسنده در این کتاب، با رویکردی انتقادی، به بررسی سیر تحوّل رسانه و تأثیرات آن بر «کودکی» پرداخته است و سرانجام مینویسد: روزبهروز شاهد تبدیل کودک به بزرگسال هستیم. (ص ۲۴۴)
پستمن در جای دیگری از کتابش مینویسد: در تلویزیون امروز از اشعار و ترانهها و سرودهای کودکانه اثری دیده نمیشود. … اگر قرار باشد سریال [قدیمی] «شرلی» Shirley Jane Temple امروز در تلویزیون نمایش داده شود، حتماً باید پسری هشت یا ده سالۀ امروزی در کنار او ظاهر شود که بتواند با دلرباییهای عاشقانه و حرکات و ژستهایی که تسلط بر جهان سکس و اَعمال جنسی را نمودار میسازد، به ترانهخوانی بپردازد و حال و هوا و احساسات عاشقانه را به نمایش بگذارد. بدون تردید باید از پوشیدن لباسهای کودکانه صرفنظر کرده و در آرایش موهای سر خود، از مدلهای مُد روز پیروی کند. زبان گفتاری او آمیخته خواهد بود از جملات خُرد و درشت بزرگسالان، توأم با ژستها و نگاههای نافذ و حرکات لب، که جهان سکس و طلب جنسی را چاشنی خود داشته و سرشار از اعمال دلبری و تحریک عاطفی است. در یک کلام، در اجرای امروزی شوی تلویزیونی شرلی تمپل، با کودک شش ساله یا ده سالهای هرگز مواجه نخواهیم شد (ص ۲۴۲).
«زوال کودکی» جهانی است و ظاهراً ما هم به آن مبتلاییم، هرچند نمیتوان این «ناپدیدی» را صرفاً پیامد رسانه دانست، و عوامل متعددی در شکلگیری آن دخیل است.
پی نوشت:
۱ – این روزها در مشهد،
– شهرداری با نصب بیلیوردهایی، از مردم میخواهد لبخند بزنند؛
– کنسرت علی زند وکیلی لغو میشود؛
– عدهای هم عزادار حذف «زائر» از دکّههای راهنما هستند و آنرا «اعلام جنگ تمدّنی و فرهنگی در مشهد مقدس» میدانند. گویا عمدی در کار است که متن و حاشیه و مرکز و محیط جابهجا شوند. ظاهراً هیچکس مایل نیست به مسائل مهمتر فکر کند و چپ و راست معرکهگرفتهاند که معلوم نشود به چه مبتلاییم.
۲ – نیل پُستمن، نقش رسانههای تصویری در زوال دوران کودکی، ترجمۀ صادق طباطبایی، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۸.”
انتهای پیام