صدای شغال و زوزه ایدئولوژی توسعه (+نقد)
دکتر محمد فاضلی، جامعه شناس در یادداشتی با عنوان «صدای شغال و زوزه ایدئولوژی توسعه» به ماجرای اخیر آشوراده پرداخته و دکتر مجتبی مقصودی دانشیار علوم سیاسی و رئیس سابق انجمن علوم سیاسی ایران نیز به نقد آن یادداشت پرداخته است.
به گزارش انصاف نیوز، متن هر دو یادداشت در پی می آید:
صدای شغال و زوزه ایدئولوژی توسعه
محمد فاضلی: محمدرضا یزدانپناه که زمانی در میانه دهه 1380 سرمایهگذار تبدیل آشوراده به منطقه گردشگری بود و ادعا میکرد بخش مهمی از اراضی آشوراده را به قیمت 190 میلیون تومان از بنیاد علوی خریده است، و امروز هم اصلیترین گزینه سرمایهگذاری در آشوراده است، در مصاحبه با روزنامه شرق روز 11 دیماه 1393 عبارات زیر را گفته است. واقعاً نتوانستم بیشتر از این خلاصهاش کنم. هر جمله این مصاحبه حاوی چند مضمون است:
– نادان مطلق فرض کردن مخاطب
– نهایت عوامفریبی
– نهایت منطق توسعهای که اغلب بوروکراتهای دولتی به آن باور دارند (ایدئولوژی اقتصادزده تهوعآور)
– حماقتی که تا سرحد مرگ انسان را میآزارد
– نهایت تفرعن سرمایه بر بستر جامعه عقبمانده
«من قبل از اینکه آنجا را ببینم تصورم این بود که آنجا یک جزیره زیبا و ارزشمندی است، اما وقتی دیدم فهمیدم جزیره آشوراده ارزش زیستمحیطی ندارد، اصلا چیزی ندارد، فضای فوقالعادهای نیست که تصور شود مشابه آن در جایی وجود ندارد. آنجا سرزمین شغالهاست، غیر از زوزه شغال چیزی نمیشنوید، در آب ساحلش هم غیر از مار چیزی دیده نمیشود، شغالها هم آنقدر از پرندههای آنجا تغذیه کردند که حتی پرندهای نمانده است، فکر نکنید در آشوراده درخت و ساحل آب خاصی هست، آنجا بیشتر تمشک و انار ترش دارد، چیز ارزشمندی ندارد، چهارتا قرقاول را هم که آنجا میآید، شکار کردهاند. آشوراده اگر قرار است حفظ شود باید مردم بیایند استفاده کنند، نه شغالها. الان آدم یک ساعت هم آنجا دوام نمیآورد، ما باید برویم آنجا، تا شغالها فرار کنند، به جایش آهو بیاید اگر بخواهیم طبیعت آنجا را حفظ کنیم انسان عاقل باید حفاظت کند، اگر جزیره به سگ و گرگ و شغال و آب دریا داده شود که حفظ نمیشود، پرندههای خوشگل بیاید، اما اگر حفظ محیطزیست یعنی حفظ شغالها من اصلا چیزی سردرنمیآورم پس. چنان میگویند زیستگاه حساس که آدم فکر میکند آنجا خبری است، چه حساسیتی؟ تا انسانها نروند چنین محیطهایی حفظ نمیشود، محیطزیست که به امان خدا سپردن، به باد و توفان و دریا و حیوان سپردن حفظ نمیشود.
… من اصلا دنبال آشوراده نیستم، التماس هم بکنند نمیروم، آشوراده ارزش این چیزها را ندارد. معنی اینهمه جنجال را هم هیچوقت نمیفهمیدم. چه اشکالی دارد اینکه آنجا زیبا بشود، درخت کاشته شود، قشنگ شود، مردم بیایند و بروند، کجایش ایراد دارد، صدنفر آدم برود سر کار، ایرادی دارد؟ کسبوکار رونق بگیرد چه اشکالی دارد؟ … من امیدی داشتم و فکر میکردم مشکل در این دولت حل میشود، ما ١٠، ١٢سال پیش که وارد آشوراده شدیم، به دعوت استاندار وارد شدیم، کل استان را دیدیم، در نهایت گفتیم اینجا میشود یک کارهایی کرد، اما به شکل غیرقانونی سند ما را باطل کردند، در دولت جدید ما خودمان پا پیش نگذاشتیم، فقط با سازمان میراث نامهنگاری کردیم، که اگر قرار است آنجا به کسی داده شود ما اولویت داریم و آنجا کار کردیم، ما میخواستیم آنجا آباد شود، مثل کیش که آباد شد، اینجا هم آباد شود، من دنبال سود و پول که نیستم، همین الان آشوراده که پر از شغال و مار است و هیچچیزی ندارد، قول میدهم اگر بدهند دست من، کاری میکنم که ظرف دو سال، سالانه ٥٠٠، ٦٠٠ هزار مسافر را آنجا پذیرش کنم، سودش برای شما، ضررش برای ما.»
اما چرا اوصافی را که برای عبارات این مصاحبه گفتم درست هستند؟ جناب آقای یزدانپناه و همه آنها که مثل او فکر میکنند:
فکر کردهاید در بقیه مناطق حفاظتشده جهان که پناهگاه حیات وحش نام دارند، یا ذخیره زیستکره به شمار میآیند، غیر از زوزه حیوانات وحشی – چه فرقی میکند شغال، شیر، یا گرگ – چه چیزی میشنوید؟ فکر میکنید در بقیه پناهگاههای حیات وحش جهان، حیوانات به زبان فصیح سخنرانی میکنند یا عملیات آکروباتیک و دانسینگ اجرا میکنند تا بینندگان خوشحال شوند؟ آقای سرمایهگذار، این منطقه پناهگاه حیات وحش است. گمان میکنید در پارک ملی سرنگتی (Serengeti National Park) حیوانات زوزه نمیکشند و به زبان فصیح فرانسه و انگلیسی با مردم چاق سلامتی میکنند؟
گفتهاید آنجا فقط تمشک و انار ترش دارد و چیز ارزشمندی ندارد. هنوز ندیده بودم سرمایهگذاری که میخواهد منتقدانش را راضی کند اینقدر با تفرعن و از سر دانایی و به هیچ گرفتن منتقدان سخن بگوید. این که چنین عبارتی از اساس غلط است بماند، اما آیا معیار تعیین ارزش محیط زیستی گونههای گیاهی و ذخیرگاههای زیستکره شما هستید؟
گفتهاید این منطقه ارزش محیطزیستی ندارد. این منطقه بخشی از تالاب میانکاله است و مشمول کنوانسیون رامسر است. یعنی شما ادعا میکنید تمام متخصصان محیط زیست این کشور که مخالف واگذاری آشوراده به امثال شما هستند هیچ از محیط زیست نمیفهمند و فقط شما قدرت تشخیص ارزشهای محیطزیستی را دارید؟ شما میگویید ارزش محیطزیستی ندارد، و همه فهم محیطزیستیتان را با برتری دادن آهو و چند پرنده خوشگل بر شغالها نشان دادهاید. اولا که همه حیات وحش آشوراده محدود به همان شغالهایی که شما میگویید نیست. ثانیاً با کدام معیار شغالها را بیارزشتر از آهو و چند پرنده خوشگل میدانید؟ منظورتان از چند پرنده خوشگل را میفهمم، همان باغ پرندگان را مد نظر دارید که قرار بود در آشوراده بسازید. به عمق حماقت این ایده اندیشیدهاید که در یکی از بزرگترین زیستگاههای پرندگان باغ پرندگان ساختن چه معنایی دارد؟ چرا صریح نمیگویید «از چند شغال و مارهای ساحل و پرندههای آزاد و ذخیرگاه زیستکره پول در نمیآید؟»
میشود با شما موافق بود که «تا انسانها نروند چنین محیطهایی حفظ نمیشود.» من سالها با ادبیات مشارکت محلی برای حفظ اکوسیستمها دمخور بودهام. بله جوامع محلی باید در منافع حفظ زیستبومهای ارزشمند شریک باشند تا تمایلی به حفظ آنها داشته باشند. اما بین این ایده و آنچه شما میگویید زمین تا آسمان فاصله هست. امثال شما اول با ایده اقامتگاههای یکطبقه سازگار با محیط وارد میشوند و در چشم بر هم زدنی کل اراضی را با ویلاهایی که میفروشید و هتلهایی که بر پا میکنید به گند میکشید.
تالاب میانکاله بهواسطه مشمول کنوانسیون رامسر بودن، تعهداتی برای ایران ایجاد میکند و هر گونه خدشه بر آن برای چهره بینالمللی کشور مناسب نیست. آیا باید همه این تصویر ملی را پیش پای میل شما به سرمایهگذاری قربانی کنیم؟
گفتهاید اگر التماس هم کنند من به آشوارده نمیروم. پس چرا نامه نوشتید که اگر قرار است کاری در آشوراده بشود شما در اولویت هستید؟ اگر این قدر خیرخواه و مایل به توسعه صنعت گردشگری هستید و چشمی به منافع ناشی از سرمایهگذاری در آشوراده ندارید، چرا یکی از دهها هتل نیمهکاره یا سایر پروژههای گردشگری را تکمیل نمیکنید؟ دوستداران محیط زیست و نسلهای آینده چگونه از شما خواهش کنند سرمایهتان را که میتواند در این اوضاع نابهسامان اشتغال صرف کارهای سودده شود، هزینه کارهای زیانده نکنید؟
سخن آخر
جناب یزدانپناه، شما از آن نوع مروجان ایدئولوژی توسعه هستید که بیش از هر چیز برای انقراض اندیشهتان دعا میکنم. همان کسانی که برایشان پول درآوردن مهمتر از عبور کردن جادهای از میان ارزشمندترین جنگلهای هیرکانی است؛ سد ساختن به هزینه زیر آب رفتن دهها سایت باستانشناختی توجیهشدنی است؛ و هیچ چیز جز توجیه اقتصادی معنایی ندارد. جالب اینکه توجیههای اقتصادی شما هم ناکام مانده است. اگر توجیههای اقتصادی امثال شما جواب داده بود، حال و روز توسعه این مملکت چنین نبود. شما فرزند خلف نگاه خاصی از ایدئولوژی توسعهاید که در آن محیط زیست، انسان، میراث فرهنگی، جامعه، هویت و هر چیز دیگری را که فکر میکنید از آن «به شیوهای که شما بلدید» پول در نمیآید، مستحق نابودی است. «محیط زیست را به خیر شما امیدی نیست، شر مرسان.» من و کثیری از دوستداران این سرزمین صدای شغالهای آشوراده را به زوزه ایدئولوژی توسعه ترجیح میدهیم.
شمال کشور: از فقر تا حفظ محیط زیست
مجتبی مقصودی: در چند روزه اخیر با دریافت ایمیل های اطلاعرسانی، مطالب وبلاگ جنابعالی را مطالعه کردم. حتی نقد جدی انجام شده نسبت به یادداشت شما با عنوان «شمال کشور حیات خلوت بعضیها نیست» از سوی آقای ابوالحسن نجفی که نقدی از سر دردمندی و تجربه زیست در منطقه است را مطالعه کردم. علاقمندی و دغدغههای کم و بیش پستمدرن شما به حفظ محیط زیست را نیز میستایم و بنده نیز از علاقمندانم….. ولی وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم صفحات شمالی بسیار نابسامانتر و خرابتر از آن است که فکرش را میکنیم. در جایی که مردم دغدغه نان شب را دارند؛ مسایل زیستمحیطی کالایی لوکس و از سر سیری است. جا دارد بین پارادکس توسعه سیاسی و اقتصادی و مباحث زیستمحیطی و نظامهای اقتدارگرا بحثهای جدیتری صورت بگیرد. تأخر ورود کشورهایی مثل ایران به فرایند توسعه و پیامدهای آن، جای گفتگوهای عمیقتر و انتقادی دارد. و وضعیت تک تک شهرهای شمالی نیز در این زمره میگنجد.
شاید مستحضر باشید شهرهای شمالی در بعد از پیروزی انقلاب دچار ستم مضاعفی شدند. هم با اعلام و تعیین استانهای شمالی به عنوان قطب کشاورزی از صنایع مهم و اصلی محروم شدند و هم بهواسطه ذهنیت مخدوش بخشهایی از مسئولین کشوری و استانی در ممانعت از گسترش و حتی حفظ صنعت گردشگری به مثابه ابزار لهو و لعب و تنها و تنها با رویکرد سلبی و آمرانه این استانها از حداقل ظرفیتها بیبهره شدند. در واقع سیاستهای غلط ملی باعث عقبگرد تاریخی این مناطق به ماقبل سرمایهداری شد! در پشت سرسبزی خیرهکننده مناطق شمالی فقر نهفته است و این درحالی است که هرگاه صحبت از محرومیت و نابرخورداری میشود یاد مناطقی چون سیستان و بلوچستان بوشهر و برخی مناطق غربی و جنوبی کشور میافتیم.
از کلیات بگذریم. اجازه بدهید مصادیقی عینی از محرومیت و فقر و فاقه در استان مازندران را مطرح نمایم. مثلا شهری چون قائمشهر یا شاهی سابق الان چه وضعیتی دارد؟ چه بر سر کارخانههای نساجی و گونیبافی در این شهر آمد؟ کدام بیکفایتی و بیسیاستی تعطیلی این کارخانهها را رقم زد؟ چرا این شهرستان بالاترین درصد جرم را در سطح کشور دارد؟ سیاستهای رضاشاه بد، ولی ما برسر این استان و این شهر چه آوردیم؟
آیا تجربه حضور شما با نگرشی جامعهشناسانه در سطح استان و تدریس در دانشگاه مازندران مؤید این ادعا نیست؟ چه باید کرد؟ از بد حادثه نخبگان شمالی حاضردر قدرت سیاسی کشور نیز برخلاف نخبگان کرمانی و اصفهانی و یزدی و آذری کمک جدی به رفع این معضلات ننمودند. چه باید کرد؟
انتهای پیام