حضور جهالت در غلبه عقلانیت
حجتالاسلام هادی سروش، مدرس حوزه علمیه در یادداشتی تلگرامی با عنوان «حضور جهالت در غلبه عقلانیت» نوشت:
امام هادی (ع) در دوره ای امامت شیعه و بلکه جهان معنویت و اسلام را عهده دار بود که دوران “عقلانیت” بود .
عُمده مردم براساس عقل میگفتندو بر اساس عقل میشنیدند و بر اساس عقل میپذیرفتند.
ابن سکیت دانشمند مشهور آن زمان گوید :
به امام هادی (ع) عرض کردم : به خدا سوگند، همانند تو را هرگز کس ندیدم.
وبعد ازایشان سوال کردم ؛ امروز حجت بر مردم چیست؟
امام هادی فرمود: “عقل” ، به وسیله عقل و خرد کسی که بر خداوند دروغ میبندد، از کسی که خداوند را تصدیق میکند، شناخته میشود.
ابن سکیت گوید ؛ من گفتم : به خدا سوگند، جواب راستین این است.(اصول کافی۲۴/۱)
نکته جالب اینجاست؛
در همان زمان عقلانیت و دلیل و برهان ، عده ای ازمردم گرفتار “اوهام وخرافات” بودند!
به داستان ذیل توجه کنید؛
در همان زمان امام هادی (ع) ، روزی شاعری درمعبر عمومی شهر بغداد نان میخورد.
عثمان وراق او را دید و گفت : شرم نداری؟
شاعر پاسخ داد: تو اگر در طویله گاوان باشی، خجالت میکشی که جلوی چشم آنها غذا بخوری؟
گفت: نه.
شاعر گفت: اکنون باش تا به تو بفهمانم که اینان گاوند.
سپس ایستاد و شروع کرد به موعظه و سخن پردازی، و جمعیت زیادی گرد آمدند.
آن گاه گفت:ای مردم! این روایت متواتر است که هر کس زبانش به نوک بینیاش برسد، به جهنم نمیرود. در این موقع گویی فرمان صادر شده باشد، حاضران بیاستثنا زبان را بیرون آوردند و سعی کردند زبانشان را به نوک بینیشان برسانند!(الاغانی،ابی الفرج اصفهانی.ج۱۲ص۵۰)
پس ممکن است در روزگاری که عده ای به اوج کمالِ اندیشه و عقلانیت رسیده اند و چنان از آگاهی بهرمندند که به سادگی نمیتوان آنان را با تقلید کور بر مسیری وادار نمود، اما در سوئی دیگر عده ای هم عوام و عناصر بی خاصیت و تعصب زده ای باشند که علی الدوام؛ بازی خورِ حقه بازان سیاسی و حتی بظاهر دینی شده و دنبال هر صدایی راه افتادند و مقهور سیاست بازان و خدعه گران شوند ! !
نتیجه گیری:
اولاً؛ واقعا خود ما کجای این قصه هستیم؟
ثانیاً ؛ نه مجذوب نخبه گرائی که غالب است شویم [بگونه ای که از هدایت عوام و قطع دست عوام گرایان غافل شویم ]، و نه مفتون و مقهور خرافه گرایان متعصب شویم.
این درس بزرگی است از حضرت هادی (ع)
انتهای پیام